در حالیکه زمان کمی تا برگزاری انتخابات مجلس باقی است اما فضای سیاسی کشور نشانی از شادابی و آماده بودن کافی و مطلوب برای حضور در انتخابات را ندارد که یک دلیل آن شاید عدم احراز صلاحیت کاندیداهای جریان اصلاحات است. در این راستا شهربانو امانی عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران و عضو شورای شهر تهران با آرمان ملی به گفتوگو پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید:
فرصت کمي تا برگزاري انتخابات مجلس باقي مانده اما فضا هنوز انتخاباتي نيست. دليلش عدماحراز صلاحيت اکثر کانديداهاي جريان اصلاحات است يا دليل ديگري دارد؟
از مجلس چهارم به بعد که طرح نظارت استصوابي اجرا شد، در مقابل فرآيند تاييد صلاحيتها و اينکه کانديداها بتوانند خودشان را در معرض راي مردم قرار دهند، ديوار بسيار سخت و بلندي کشيده شد. به مرور زمان اين تجارب چند ساله و بياعتمادي به مردم و جريانهاي سياسي به اين اينجا رسيد که نگاه يک جريان سياسي خاص غالب شد که در هر دوره رقباي خود را از مسير پرهزينه براي کشور حذف کردند که به همين سبب اجازه حضور به رقباي رايآور، توانمند و خوشنام به هر دليلي فراهم نشد. متاسفانه کارشناساني که در چارچوب قانون هم پيشبيني نشده بودند، در زمينه تاييد يا رد صلاحيت کانديداها نقش پررنگي دارند. از سوي ديگر شوراي نگهبان چنين تفسير کرده که نظارت استصوابي يعني قبل، حين و تا پايان دوره نمايندگي افراد بر يک نماينده نظارت کنند و براي اين امر، شبکه وسيع و گسترده به عنوان ناظرين و کارشناسان شوراي نگهبان سازماندهي کرده است.
به کارشناسان اشاره کرديد. آنها از چه جايگاه قانوني برخوردارند و وظيفه آنها چيست؟
کارشناسان بخش امنيتي که بعضا متعلق به جريان خاصي هستند، در رد يا تاييد صلاحيتها نقش دارند. اين روش و رقابتها اکنون به يک رويه تبديل شده است. روند بررسي صلاحيتها مورد تاييد و حمايت يک جريان خاص است به نحوي که اکنون جريان اصولگرا هم اين ساختار را برنتافته است. شرايط به سمتي رفته که اکثرا حاميان يک نحله سياسي (نزديکان احمدينژاد و جبهه پايداري) همه امور را به دست گرفتهاند که تداوم اين روش، جريانهاي سياسي را به گرداب عميقي انداخته است.
پس چرا گفته ميشود که جبهه پايداري ديگر از آن نفوذ و قدرت قبل برخوردار نيست؟
جبهه پايداري از مقبوليت سياسي برخوردار نيست و قدرت کافي ندارد، اما با عملکردي که دارد، براي کارشناسان مورد اطمينان شده است. در حالي که برخي از اين کارشناسان کانديداي مجلس يازدهم هستند، در رد يا تاييد عدم احراز صلاحيتها بيتاثير نيستند. در همين ايام که نمايندگان ردصلاحيت با شوراي نگهبان جلسه مشترک گذاشتند اين کارشناسان حضور داشتند. بعضا اين کارشناسان پرونده کانديداها را مورد بررسي قرار ميدهند که نشاندهنده نفوذ آنهاست. بايد دانست چه کساني سبب شدهاند که جايگاه قانوني تنزل پيدا کند.
يعني در ديدارهاي سخنگو و قائم مقام شوراي نگهبان افراد ديگري حضور دارند؟
من اين موضوع را شنيدم که نمايندگان ردصلاحيت شده با سخنگو و قائم مقام شوراي نگهبان جلسه داشتند و در آن جلسه فردي بهعنوان کارشناس حضور داشت و اين فرد کانديداي مجلس هم هست! امروز شوراي نگهبان بايد از خودش سوال کند که چرا سالهاي سال با محدود کردن و با ابزار ردصلاحيت، دايره انتخاب مردم را تنگ کرده و حقوق لحاظ شده مردم حتي در بحث انتخاب کردن هم محدود شده است.
بالاخره شوراي نگهبان وظايفي دارد که بررسي صلاحيتها يکي از مهمترين آنهاست.
زماني که تاسيس شوراي نگهبان در قانون تصويب شد، منظور از راهاندازي شوراي نگهبان پيشبيني و جايگاه اين نهاد چنين تعريف شد که دولتها به سبب قدرتي که دارند نظر خودشان را در حوزههاي انتخابيه بر مردم تحميل و دخل و تصرف نکنند. شوراي نگهبان بهعنوان ناظر عالي تعيين شد اما اکنون کمي جايگاهها جابهجا شده است.
برخي نمايندگان و سياسيون معتقدند مجلس ديگر در راس امور نيست. چرا اين ديدگاه ايجاد شده است؟
دليلش اين است که از قدرت مجلس کم شده و اين بدبيني عدم اعتقاد به اصل 37 قانون اساسي که اصل بر برائت است، تقويت شده است. اصل 37 قانون اساسي ميگويد «اصل، برائت است و هيچکس از نظر قانون مجرم شناخته نميشود، مگر اينکه جرم او در دادگاه صالح ثابت شود.» اما اکنون نحوه عمکردها به شکلي است که ظاهرا ميگويند «اصل بر مجرميت است مگر آنکه خلافش ثابت شود». بهعنوان مثال معاونت نظارت بر نمايندگان در مجلس تشکيل شد که علاوه بر نظارت مستمر شوراي نگهبان، در موارد ديگر صاحب حق باشد. با همين نگاهها و عملکرد مجلس، جريانها و احزاب تضعیف و ناکارآمد شده و کارکرد مجلس زير سوال رفته و ناکارآمدي آن تقويت ميشود.
منظورتان از ناکارآمد کردن احزاب، ردصلاحيت کانديداهاي حزبي است؟
زماني که انگشت اتهام به سمت جريانها، احزاب و افراد سياسي ميرود انتظار فعال بودن آنها را دارند و در زمان انتخابات ميگويند احزاب کجا هستند. هر فردي که در فرم کانديداتوري اشاره به عضويتش در احزاب کرده بود، در معرض ردصلاحيت قرار گرفته است البته اين مشکل براي اين دوره انتخابات مجلس نيست و در دورههاي گذشته هم چنين کردند.
يکي از سوالات اين است که برخي نمايندگان فعلي ردصلاحيت شدند، چطور نمايندهاي که به اعتقاد شوراي نگهبان داراي مشکل است اکنون به قانونگذاري ميپردازد؟
درست است. يکي از سوالات مهم درافکار عمومي اين است که اکنون 90 نماينده دوره دهم براي دوره بعد ردصلاحيت شدهاند. در زماني که من نماينده مجلس بودم يعني مجلس ششم هم 80 نفر براي حضور در مجلس بعد ردصلاحيت شدند. اين ردصلاحيتها در شرايطي مطرح شد که تا پايان دوره نمايندگي اين افراد چند ماه باقي مانده بود. تکليف مواردي که با راي اين نمايندگان تبديل به قانون ميشود، چيست؟ اگر امروز بر عدم احراز صلاحيت اين نمايندگان اصرار ميکنند، بايد بگويند دليلش چيست و نظر 4 مرجع رسيدگي چه بوده است. اگر مشکل قضائي داشتند بايد به دستگاه قضا اين پروندهها را ميفرستادند و جرم و محکوميت اين نمايندگان بايد بهصورت علني به مردم گفته ميشد.
مگر نمايندگان مصونيت سياسي ندارند؟
نماينده مجلس داراي مصونيت سياسي هستند اما برخي ميگويند نماينده مصونيت سياسي ندارد. در همه کشورها چنين است که حکم قضائي صادره براي رئيسجمهور و نمايندگان مجلس پس از پايان دوره بايد اجرايي شود. از سوي ديگر همه ميدانند وضعيت کشور چندان همراه با آرامش نيست و مشکلات بهويژه در حوزه اقتصادي فشارهايي بر مردم وارد ميکند. به نظر ميرسد جرياني تمايل به حضور پررنگ مردم در انتخابات ندارد. اکنون در آستانه انتخابات قرار داريم و انتخابات در اين فضا بهويژه با توجه به وقايع آبانماه و اتفاقاتي که ديماه رخ داده، در فضاي سنگين و سردي قرار دارد. حضور و راي مردم بيمهنامه جمهوري اسلامي است، اما چرا برخي افراد و جريانها دوست دارند مردم را از صحنه بيرون کنند و سپس با حداقل راي انتخابات برگزار شود و خودشان بر کرسيهاي مجلس تکيه بزنند؟ در قانون پيشبيني نشده که بايد چند درصد واجدين شرايط راي دهند تا انتخابات پذيرفته شود يعني ميزان حداقل شرکت واجدين شرايط پيشبيني نشده که نوعي خلأ قانوني محسوب ميشود و در برخي دورهها حضور مردم کمرنگتر شده است. در جهان پيشرفته که نهادهاي دموکراسي نهادينه شده و احزاب با يکديگر رقابت ميکنند 25 تا 30 درصد مردم راي ميدهند اما درکشور ما ميزان مشارکت در ابتدا، اکثريت مطلق بود که بعد از آن به اکثريت نسبي تقليل يافت؛ پس ازآن هم بنا را بر اين گذاشتند که 20 يا 25 درصد شرکتکنندگان واجد شرايط راي دهند. اين به اين معناست که در هر دوره پيشدستي کردند و حضور مردم کمتر و کمتر شد.
به هر حال جرياني مانند اصلاحات بر فرمايش امام مبني بر اينکه ميزان راي مردم است، تاکيد دارد و در برهههايي بهرغم نارضايتي خود را ملزم به حضور در پاي صندوقهاي راي کردند. اکنون چطور ميتوان با تاکيد بر اين فرمايش بنيانگذار انقلاب اسلامي جامعه را متقاعد به حضور در پاي صندوقهاي راي کرد؟
برخي رقباي جريان اصلاحات ميگويند در فکر و انديشه حکومت اسلامي راي مردم اصلا ميزان نيست. امام خميني فرمود ميزان راي مردم است اما جريانهايي خواستند، بگويند نيست. اين تفکر به دليل اينکه در جهان و عصر فعلي نميتواند ايران را از دنيا جدا کند و جغرافياي ايران را قيچي کند، مجبور است ژست برگزاري انتخابات بگيرد و پيشروي اين جريان فکري به اينجا رسيده که با همين تفکر احزاب رسمي را به رسميت نميشناسند. با اين روش تا کجا ميخواهند پيش بروند.
البته اين جريان ابزارهايي مانند صداوسيما و تبليغات گسترده هم دارد؛ يعني لوازم انتخاباتي که اصلاحطلبان سهمي کم در آن دارند.
مردم از صداوسيما و رسانهها به دليل عدماعتماد و اطلاعرساني جهتدار اخبار مورد نياز خود را نميشنوند و بخشي از آنها براي دريافت اخبار به رسانهها خارج کشور مراجعه ميکنند. جاي سوال اينجاست که آيا کشورهاي پيشرفته رسانه خارج از مرز دارند؟ يک سال است که مردم فرانسه اعتراض ميکنند. تصور ميکنيد در اين يکسال چند نفر کشته شدهاند؟ مردم ايران طي حدود 100 سال دوبار انقلاب کردهاند، چون مردم ميخواستند در ارتباط با تعیین تکليف و انتخابات و در واقع درباره انتخاب مسئولان و نهادها ايفاي نقش کنند. درشرايط سخت کشور همه خانمها، شهروند محسوب ميشوند ولي بعد از آنکه نيازي به حضور مردم نباشد برخوردها شروع ميشود. اين جريان آن اندازه پيشروي کرده که ميخواهد در غياب مردم، مجلس يازدهم را سازماندهي کند. از يک طرف ميگويند چرا اصلاحطلبان ليست نميدهند. از سوي ديگر اگر اصلاحطلبان بگويند در انتخابات شرکت نميکنيم، تبديل به جرم ميشود و بعد از آن بايد جواب بدهند. بهطور مداوم ميگويند احزاب سياسي برنامه و مانيفست ندارد و هدفگذاري نميکنند اما نميگويند احزاب سياسي از شرايط کافي و لازم براي فعاليت سياسي برخوردار نيستند.
يعني معتقديد کانديداهاي جريان اصلاحات به دليل عضويت در احزاب و عدم فعاليت سياسي ردصلاحيت ميشوند؟
هم ردصلاحيت و هم محدود ميشوند و کارکرد حزب سياسي با نگاه آنها چنين است که با تابلو و اعتبار حزبي وارد شويد و در انتخابات شرکت کنيد. بهتر آن است که بگويند ما کانديداها را انتخاب کرديم و احزاب و افراد سياسي بيايند و از کانديداهاي آنها حمايت کنند. به نوعي استفاده ابزاري از احزاب و جامعه حامي آن احزاب ميشود. نگاه ابزاري به احزاب سياسي و نهادهاي انتخابي باعث ناکارآمدي ميشود. وقتي فرد مسئوليت دارد اما اختيار ندارد و تفويض اختيار نشده است نتيجه چنين ميشود که مجلس را تشکيل ميدهند و پس از آن ميگويند مجلس ناکارآمد است. مردم صاحب مملکت هستند اما جريان حداقلي سياسي نظر خودش را دارد. در نهايت هم برخي ميگويند از خداوند مصونيت و مسئوليت داريم پس شما بايد هر آنچه ما ميگوييم تاييد کنيد.
از اين موضوع عبور کنيم. جريان اصلاحات در سالهاي 84 تا 92 فعاليت اثرگذاري نداشت که دليلش بر همگان مشخص است. چرا در سال 92 با رويکرد اثرگذاري به عرصه بازگشتيد؟
تلاش براي حذف اصلاحطلبان در جريان بوده و هست. اصلاحطلبان اما درسال 92 بهرغم فشارهايي که به آنها تحميل شده بود، در انتخابات شرکت کردند. نکته قابلتامل اين است که از يک سو براندازان، اصلاحطلبان را ميکوبند و از سوي ديگر آنهايي که مسبب وضعيت فعلي کشور هستند، فشار مضاعف براي حذف جريان اصلاحطلب از سپهر سياسي کشور وارد کرده و ميکنند. ما در سال 92 درعرصه انتخابات حاضر شديم و دليلش اين است که براي اصلاحطلبان منافع ملي بسيار مهم است. در سال 92 با توجه به جميع تصميمات و عملکردهاي دولت دهم (دولت احمدينژاد) شرايطي در کشور ايجاد شده بود که خود اصولگرايان هم گفتند کشور در لبه پرتگاه قرار گرفته است. وقتي آمريکا گفت که همه گزينهها روي ميز است اصلاحطلبان بودند که براي برون رفت از شرايط سخت براي نجات کشور به ميدان آمدند. برخي تلاش کردند تا اصلاحطلبان را حذف کنند به نحوي که محمدرضا باهنر از سران جريان اصولگرايي چنين عنوان کرده بود که ميخ به تابوت جريان اصلاحات زده شده است. اصلاحطلبان براي حفظ منافع ملي کشور همراه با مردم ايران براي جابهجايي قدرت از طريق صندوق راي در سالهاي 94 و 96 در انتخابات حضور پيدا کردند.
خاطرم هست که در آن برهه بخشي از اصولگرايان براي پيشبرد منافع خود فراموش کردند که راي مردم را حقالناس دانسته بودند.
بله. در آن زمان گفتند راي حقالناس است. سوال اينجاست آن جرياني که مدعي است که بيشتر از همه ميفهمد چرا يکبار تکرار نکرد که راي حقالناس است. اگر راي مردم را بهعنوان حقالناس به رسميت بشناسند، ميتوان با آنها از راي مردم سخن گفت. تداوم اين روند سبب ميشود که فساد سازمان يافته در تمام شريانها و رگهها ساري و جاري شود و نتيجه آن، سلب اعتماد و اميد مردم و از دست دادن سرمايه کشور است.
به انتخابات 92 و انتخاباتهاي ديگر مانند مجلس 94 بپردازيم. تصور ميشد اصلاحطلبان بهويژه پس از اتفاقات سال 88 وارد انتخابات نشوند و به نوعي قهر سياسي کنند اما عکس آن محقق شد و با انگيزه در انتخابات رياستجمهوري يازدهم و مجلس و شوراي شهر حضور داشتيد.
قهر سياسي معنايي براي اصلاحطلبان ندارد. اصلاحطلبان در سال 92 اين اميد را پيدا کردند که کشور براي مردم ايران است و بايد براي نجات آن بهپاخاست و در عرصه حضور داشت. از سالهاي 84 تا 92 فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در سمنها، نهادهاي مدني و دانشگاهها به حداقل رسيده و نگاه امنيتي و سياسي بيشتر حاکم شده است. اولين نشست احمدينژاد در سال 84 در مشهد با محور چالشهاي کشور برگزار شد که حدود400 استاد دانشگاه در اين مراسم بودند. به اعتقاد آنها NGOها، جامعه مدني و دانشگاه از چالشهاي کشور بودند؛ پس کمر همت براي حذف آنها بسته شد.
يکي از چالشهاي کشور در آن مقطع همراهي دولت و مجلس بود که اين همراهي سرانجام خوبي نداشت. آنچه در مجلس نهم و رياستجمهوري احمدينژاد گذشت انگيزه بازگشت اصلاحطلبان به عرصه بود؟
زماني که دولت آقاي روحاني تشکيل شد، مجلس نهم موانع جدي پيشروي دولت ايجاد ميکرد، در نتيجه به دليل اينکه منافع ملي هميشه براي اصلاحطلبان مهم و در اولويت نخست قرار دارد، تصميم گرفتند در انتخاباتها شرکت کنند و از سال 92 شروع به بازآرايي اهداف کردند. مردم هم بهخاطر کشور گفتند ميبخشيم اما فراموش نميکنيم. حتي بسياري از آسيبديدگان سال 88 و خانوادههاي آنها در انتخابات 92 پاي صندوقهاي راي آمدند. اصلاحطلبان و بخشي از اصولگرايان و اعتداليون معتقد بودند و هستند که جابهجايي قدرت بايد از طريق صندوق راي محقق شود. در نتيجه مشاهده کرديد در دورههاي مختلف حتي آنهايي که اعتقادي به راي مردم نداشتند از اين صندوق بيرون آمدند؛ آبادگران جوان و دولت انقلابي را ببينيد.
مردم نقش مهمي در تغيير فضاي سياسي کشور از زمان آقاي احمدينژاد تا آقاي روحاني داشتهاند، آيا مردم آنچه در 8 سال دولتهاي نهم و دهم رخ داد را فراموش کردهاند؟
هيچگاه فراموش نميکنند. مگر جريانهاي اصولگرا وقتي آقاي احمدينژاد را بر سر کار آوردند، نگفتند دولت انقلابي است اما خروجي آن دولت چه شد؟ تصور ميکنند مردم نتيجه کارهاي آنها را نميبينند. مردم تجربه جاده سياسي يکطرفه که مخالفان اصلاحات طرح کردند و تجربه دولت يکدست را دارند، پس چرا اکنون بار ديگر در تلاش براي القاي اين موضوع هستند که نهادهاي کشور بايد يکدست شوند. چرا در زمين مخالفان بازي ميکنند و شعارهاي آنها را تکرار ميکنند؟ همين تجربه را چند سال قبل در کشور داشتيم، چرا فکر ميکنند که مردم فراموشکار هستند. اينها نهادهاي را ناکارآمد نشان ميدهند تا مردم بگويند راي ما چه تاثيري دارد.
در سال 94 اصلاحطلبان در انتخابات مجلس شرکت کردند اما ليست اميد يکدست اصلاحطلب نبود و مشاهده کرديد افراد غيراصلاحطلب در برخي اوقات انتخاب غيرهمسو با ديگر اعضاي ليست اميد داشتند. چرا چنين شد؟
30 اصلاحطلب شناسنامهدار شناخته شده در انتخابات مجلس سال 94 تاييدصلاحيت شدند. اصلاحطلبان در چنين شرايطي براي گرفتن تريبون اثرگذار مجلس از دست تندروها در انتخابات شرکت کردند. از سال 92 شوراي عالي اصلاحطلبان شکل گرفت و اصلاحطلبان با يک آرايش جديد سياسي و با بازخواني و بررسي نقدهاي گذشته به انسجام رسيدند و در انتخابات 94 به حوزههاي انتخابيه اختيار دادند تا در چارچوب شوراي اصلاحطلبان استان به ثبت کانديداهايي در ليست اميد بپردازند که داراي شرايط بودند. در تهران با اصلاحطلبان ناشناخته به انتخابات وارد شديم که رقباي ما به اين نيروها، مهرههاي سفيد ميگويند.
مهرههاي سفيد شامل اصولگراياني نميشود که در ليست اميد بودند؟
نه. مهرههاي سفيد کانديداهاي ناشناخته هستند که ردصلاحيت نميشوند اما در انتخابات 94 آنها هم رد شدند. در چنين شرايطي اصلاحطلبان عنوان کردند کانديداي حامي دولت داراي گرايش اصلاحطلبي مشکلي براي ورود به ليست اميد ندارد و حتي اگر گرايش اصلاحطلبانه ندارد اما چون حامي دولت است ميتواند در ليست اصلاحطلبان قرار گيرد. کمااينکه مشاهده کرديد تعداد زيادي از ليست تهران و شهرهاي بزرگ در مرحله اول راي آوردند و در مرحله دوم بسياري از اصولگرايان حتي پايداريها هم گفتند اصولگراي حامي دولت هستيم تا در ليست اميد قرار بگيرند. دليلش اين بود که فضاي سياسي براي نجات کشور شکل گرفته بود.
هدف پايداريها که تمايل به حضور در ليست اميد داشتند مسئله ديگري بود، چون حامي دولتهاي نهم و دهم بودند و در قبال عملکرد آن پاسخگو نبودند.
درست است. هدف آنها نجات کشور نبود و ميخواستند با حضور در ليست اميد آراي لازم را کسب کرده و به مجلس بروند. آنها براي حضور درليست اميد خواهش و حتي التماس کردند. اصلاحطلبان آمدند و سبد راي خود را در پشت کانديداهايي قرار دادند که اصلاحطلب نبودند ولي نشان دادند که صادق نبودند و صداقت سياسي نداشتند.
در ليست اميد اصولگراياني مانند آقايان مطهري و لاريجاني و... بودند. حضور آنها در ليست اميد براساس چه چارچوب و برنامهاي بود؟
اعتداليون آگاهانه در تهران يک ليست ارائه کردند و از ارائه چند ليست خودداري کردند. آنها با اصلاحطلبان توافق کردند که آقايان جلاليزاده و مطهري و نعمتي و لاريجاني و... در ليست اميد قرار بگيرند. پيشينه اصولگرايي آقاي لاريجاني بر همگان روشن و مشخص است.
يکي از برگهاي بازي اصلاحطلبان اين بود که وقتي خودشان نيستند، براي منافع ايران و حفظ کشور از ميان اصولگرايان معتدل يارگيري کردند.
ظاهرا اصولگرايان ليست اميد به اهداف و برنامههاي اصلاحطلبان پشت کردند. اينطور بود واقعا؟
نميتوانيم بگوييم همه اصولگرايان به ليست اميد پشت کردند، ما هم تعهد و تضمين نگرفتيم.
پس اشتباه از شما بود و بايد تعهد همسويي با اصلاحطلبان ليست اميد ميگرفتيد.
هر موضوعي را بايد با در نظر گرفتن زمان بررسي کرد. تصور ما اين بود که با توجه به شرايط کشور آن اندازه عقلانيت به خرج داده خواهد شد که فضا باز شود و بدتر از گذشته نشود. بنابراين در سال 96 هم از آقاي روحاني حمايت کرديم. وقتي يک جريان سياسي کانديدا ندارد و ميخواهد از طريق صندوق راي خواستههايش را نمايان کند مجبور به يارگيري از جريان اعتدالي ميشود. با شعارهايي که آقاي روحاني در کارزار انتخابات 96 دادند، راي ايشان رشد کرد. اکنون بايد مشخص شود چه کساني اميد مردم را به باد ميدهند. کساني که ديروز باد کاشتند امروز بايد توفان برداشت کنند. انتخابات مجلس يازدهم بهزودي برگزار ميشود، ظاهرا در قبال غياب اکثريت و با زخمهايي که به افکار عمومي وارد شده، چه کساني بايد پاسخگو باشند؟
اکنون طيفهايي از اصولگرايان بر اين اعتقادند که مشارکت پايين برگه برنده انتخاباتي آنهاست اما اگر اصلاحطلبان در عرصه باشند آنها شانسي ندارند، پس شرايطي ايجاد ميکنند که افراد جامعه تمايلي به راي دادن نداشته باشند برخلاف اصلاحطلبان که ميل به حضور گسترده مردم دارند. چنين نيست؟
عملکرد سياسي اصولگراها از اذهان حذف نميشود و آنها نميتوانند بگويند براي روي کار آمدن دولت احمدينژاد سنگ تمام نگذاشتند. مردم شايد اين انکارهاي جريان اصولگرايي را ناديده بگيرند اما تمام موضوعات را ميدانند، هوشمندانه رصد ميکنند و با خردورزي تصميم ميگيرند. نبايد به شعور ملت توهين شود. اصلاحطلبان سعي کردند در شرايطي که حداقل امکان حضور وجود دارد در کنار مردم باشند، به اشتباهاتشان اذعان کرده و عذرخواهي کنند. گفتمان اصلاحطلبي در اقناع افکار عمومي موفق بوده است، بنابراين امروز بخشي از اصولگرايان ميگويند هر اندازه ميزان مشارکت پايين باشد، ما پيروز انتخابات هستيم که درست هم ميگويند. در غياب مردم خيليها قهرمان و پيروز ميدان ميشوند. در رقابت با رقباي قوي است که مجلس قوي و نمايندگان قوي انتخاب ميشوند که ميتواند از کيان مجلس و کشور و حقوق مردم دفاع کند. منبع: روزنامه آرمان ملی