۱۹ دی ۱۳۹۵ آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام درگذشت.آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی قبل از انقلاب مبارزات خود را شروع کرد و پس از انقلاب نیز از مردان حلقه اول قدرت به حساب میآمد. دیدگاههای آیتالله هاشمی رفسنجانی به زنان، جامعه ، سیاست و ... را با فائزه هاشمی، دخترش مرور کردیم.
رفتار آیتالله هاشمی رفسنجانی با زنان خانواده بسیار خاص بود و همیشه از زنان خانواده به ویژه مادرتان نظرخواهی میکرد و مادرتان یار غارشان بود. به عبارت دیگر عفت مرعشی صندوقچه اسرار آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. میتوانیم بگوییم عفت مرعشی پشت پرده بسیاری از مسائل را میداند؟
طبیعی است که اینطور باشد. اکثر کسانی که به صورت دائم کنار همدیگر زندگی میکنند از موضوعاتی مطلع هستند که دیگران این اطلاعات را ندارند. این فقط احترام نبود که بابا در خانواده به آن اهمیت میداد. بابا در خاطراتش مینویسد: «عفت، فاطی، فائزه» در حالی که بسیاری نام بردن از زن را گناه میدانند. ممکن است فکر کنید جامعه پیشرفت کرده ولی در مناطق زیادی از کشور هنوز فکر میکنند بردن نام یک زن گناه است. در زمان انتشار کتاب بابا مورد انتقاد قرار گرفت و بسیاری آن را مورد تمسخر قرار دادند. ولی بابا برای نوشتن اسمهای ما اصرار داشت و این تصادفی نبود بلکه میخواست زن را به جایگاه واقعی خود برساند.
بابا بعد از انقلاب اولین نفری بود که مامان را در سفرها همراه خود میبرد. در مراسم و همایشها مامان همراهش بود و فکر میکنم بعد از بابا مسئولی نبود که این رفتار را داشته باشد. اعتقاد به شخصیت و حقوق زن دلایل شکلگیری این رفتارها بود. من و فاطی به عنوان دختران خانواده هیچ وقت برای کار یا فعالیتی منع نشدیم. نه تنها منع نشدیم بلکه حمایت هم شدیم. به عنوان مثال در ورزش بانوان اگر حمایتهای بابا نبود، من نمیتوانستم کاری انجام بدهم. ایشان به ورزش بانوان اعتقاد داشت و اگر ورزش بانوان را قبول داشتند در حد ابتدایی و به زنگ ورزش یا نرم صبحگاهی محدود میشد نه بیشتر. با تلاش بابا دختران ما برای اولین بار در مسابقات آسیایی شرکت کردند. ایشان میگفت: «اگر میخواهید رشد کنید باید بیرون از کشور بروید. ورزش برعکس حوزههایی که نیاز به خودکفایی دارد، در مسابقات خارج از کشور پیشرفت میکند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در 40 سال پس از انقلاب بسیار تغییر رفتار سیاسی داشتند و البته در گذرگاههای حساس نقش بسزایی ایفا کردند، از تغییرات ایشان در این چند دهه و علل آن صحبت کنید.
به نظر میآید که بابا فردی به روز بود. او در حوزه درس خوانده بود کار میکرد و تمول مالی خوبی داشت. البته بعد از انقلاب مشغله اجازه نداد که فعالیت زیادی داشته باشد. بابا دنیا دیده بود. قبل از انقلاب به اکثر کشورهای اروپایی با ماشین رفته بود و دیده بود. به کشورها و شهرهای آمریکا، ژاپن، لبنان، سوریه، عتبات عالیه، مکه و... رفته بود. بنابراین رشد، توسعه و پیشرفت را در کشورها و زندگی مردم دیده و لمس کرده بود. ایشان روشنفکر بود و کتابی به نام «آزاداندیشی اسلامی، روشنفکر دینی» را به رشته تحریر درآورد.
تلاشهای بابا برای راه اندازی مترو در تهران نیز با مخالفتهای عوامانه روبرو شد. پسر من سخنرانی بابا را در نماز جمعه شنیده بود و گفت: «مگر آن موقع چه شرایطی وجود داشته که باباجون اینطور توضیح میدهد و میگوید: «مترو یک تونلی است زیر زمین که قطار از آن رد میشود.» یعنی چیزهایی مطرح بود که برای بچههای امروزی عجیب و غریب است. تحجر و دگم اندیشی که ممکن است که در بعضی از افراد وجود دارد، کمتر مورد قبول بابا بود. ایشان اهل مطالعه بود و با آمدن اینترنت تمام سایتهای خبری (خارجی و ایرانی) را رصد میکرد. بابا اعتقاد به نظر کارشناسی داشت و هیچ وقت اعتقاد نداشت که من عقل کل هستم و حرف، حرف من است بلکه به خرد جمعی اعتقاد داشت. این ویژگیهای فردی و شخصی به همراه شرایط سیاسی و اجتماعی این رفتارها بابا را به وجود میآورد. بابا آن زمان در مورد امیرکبیر کتاب نوشته یا قبل از انقلاب کتابی در مورد سرگذشت فلسطین ترجمه کرده است. اعتقاد قلبی به عدالت، آزادی و توسعه، پیشرفت و... در بابا وجود داشت. نمیگویم این اعتقادات ذاتی بود ولی در طول زمان به دلیل تلاشهایی که بابا کرد و برنامهریزی که برای زندگی داشت این اعتقادات به وجود آمد. بابا برای عدالت و مقابله با ظلم مبارزه کرده و هزینه داده است. ایشان پیشرفت را دیده، کارکرده، کتاب زیادی خوانده و... بنابراین شخصیت چند وجهی داشته است. یک آفت در انقلاب ما در دورههایی کمرنگ شد ولی از دورههایی مثل دوره احمدی نژاد دوباره تقویت شد. این آفت ریاکاری در مورد نحوه زندگی یا همان «سادهزیستی» بود. ساده زیستی خوب است ولی وقتی تبدیل به یک دکان میشود و رسیدن به چیزهای دیگر در کنار این ساده زیستی قرار میگیرد، ریاکاری شکل میگیرد. خوشبختانه بابا مخالف با این ریاکاری و نفاقهایی بود که آفت انقلاب شد. به همین دلیل برچسب و انگ اشرافی گری به او زدند. در یک دورهای ادارات موکت شدند و میگفتند مبل و صندلی نماد اشرافیگری و برخلاف اسلام است. آن زمان وقتی وارد ادارات میشدید بوی عرق و جوراب میآمد. بابا این موکتها را جمع کرد. یادم میآید یکی از مسولان آن زمان گفته بود؛ «چمنهای میادین شهر را بچینید، چمن اشرافی است!» بابا با همه این مسائل مخالف بود و اعتقادی به آنها نداشت.
از انگ اشرافیگری که صحبت میکنید این سوال پیش میآید که اول انقلاب میگفتند آیتالله هاشمی برای انقلاب هزینه مالی کرده است اما شاهد بودیم که در یک دهه اخیر با عنوان مبارزه با اشرافیگری اولین پروندهها در مورد خانواده آیتالله هاشمی مطرح شد و در دست بررسی قرار گرفت، چرا؟
پروندهای بررسی نشد و همه آنها شایعات بود. چیزی که اتفاق افتاد شایعات عجیب و غریبی بود که در مورد اموال خانواده هاشمی منتشر شد. به نظر من این شایعات با هدف بود و به عمد این منتشر شد و خوشبختانه به پرونده آنچنانی ختم نشد. گفتم که وقتی افراد دو چهره داشته باشند و در حریم خصوصی یک رفتار داشته باشند و بیرون از خانه و حریم خصوصی رفتار دیگری بروز میدهند ریاکاری است. بابا درگیر این مسائل نشد و ما هم به عنوان بچههای خانواده یاد نگرفتیم چنین کارهایی انجام دهیم و همیشه خودمان بودیم. یکی از چوبهایی که میخوریم هم به دلیل آن است که خودمان هستیم و حاضر نشدیم به خاطر منافع کوتاه مدت ریا کنیم. مثلا یک دورهای پوشیدن شلوار جین ضد ارزش بود و یکی از ایراداتی که به من میگرفتند این بود که «چرا شلوار جین میپوشی؟!» ولی ما یاد نگرفتیم دچار ریاکاری شویم و چیز دیگری از خودمان نشان دهیم. یادم میآید من دانشگاه میرفتم و سرکلاس چادرم را برمی داشتم. مانتوی من مانند مانتوهای اول انقلاب بلند، گشاد یا تیره رنگ نبود. من مثل مانتوهای امروزی یک مانتوی تا سر زانو و رنگ روشن میپوشیدم. یک روز رئیس دانشکده به من گفت: «ما میدانیم حجاب شما خوب است ولی شما که اینطور میپوشی دیگران هم یاد میگیرند و میخواهند اینطور بپوشند!» گفتم: «چه اشکالی دارد؟ مگر خلاف اسلام است؟» آنها میخواستند ما یک طور دیگری باشیم و برای همین متاسفانه انتشار شایعات عجیب را شروع کردند و مبالغ میلیاردی که نه، تریلیاردی برای خانواده ما ردیف کردند. خانواده ما اموال دارد و همیشه هم داشته ولی اموال ما در حد معمول است و جزو خانوادههای خیلی پولدار هم حساب نمیشویم. البته به شرایطی که داریم افتخار میکنیم.
بعد از سال 92 که روحانی، رئیس جمهوری ایران را به دست آورد بسیاری او را شاگرد آیتالله هاشمی میدانستند و تا سال 96 روحانی شخصیت خاص و مستقلی داشت. اما بعد از فوت آیتالله هاشمی روحانی تغییر به خصوصی کرد.
متاسفانه این اتفاق افتاد. دلایل مختلفی میتوان برای این تغییر ذکر کرد. یکی از دلایل این است که پشتیبان خود را از دست داد که میبینیم که بعد از رفتن بابا کشور چه سرانجامی پیدا کرد. درست است که بابا قدرت اجرایی نداشت اما نفوذ و اقتداری داشت که اجازه نمیداد اقدامات بسیاری انجام شود و افراد ملاحظاتی در مورد ایشان داشتند. بعد از بابا بسیاری از اقدامات علنی انجام شد و ملاحظهای هم وجود ندارد. دومین مسئله این است که روحانی دیگر نیازی به رای مردم نداشت و آینده اش را باید برای بعد از ریاست جمهوری حفظ میکرد. البته این تحلیل من است. اگر میخواست مانند امروز ادامه دهد معلوم نبود آیا میتواند بعد مقامی داشته باشد یا خیر! سومین مسئله پروندهای بود که برادر روحانی ایجاد شد. روحانی به دلیل پرونده برادرش ملاحظاتی داشته تا طیف مقابل را حساس نکند تا بخواهند این پرونده را به سرانجام برسانند. بودن بابا برای پیشبرد افکار اصلاحطلبی توسط روحانی بسیار موثر بود. البته فراموش نکنید به هر حال روحانی یک اصولگراست و همیشه هم اصولگرا بوده است. متاسفانه در وقایع اخیر روحانی چهره خوبی از خود نشان نداد و حرفهایی که حتی بخشهای تندروی حاکمیت نمیگفتند را ایشان مطرح کرد. روحانی اصولگرایی است که اکثر مواقع در سمت و موقعیت ها، نقش امنیتی داشته است.
از نگاه شما نبودن آیتالله هاشمی در ارتباط بینالمللی کنونی کشور چگونه است؟
معتقدم که روحانی در دوره اول به ویژه در رابطه با کشورهای عربی و عربستان از ظرفیتهای بینالمللی پدر استفاده نکرد. جنگ که تمام شد ما کشوری بودیم که به غیر از چند کشور محدود با هیچ کشوری رابطه نداشتیم. همه کشورها علیه ما و حامی صدام بودند. بابا توانست سیاست خارجی را دوباره فعال کرده و با کشور عربستان ارتباط گرفت و این ارتباط باعث شد رابطه عالی با کشورهای اسلامی، آفریقایی و آسیایی نیز برقرار شود. زمان خاتمی هم این سیاست خارجی خوب برقرار شد. البته ضعفهایی هم داشت چرا که معتقدم خاتمی بیشتر روی اروپا و غرب متمرکز بود و به کشورهای عربی به اندازه بابا بها نمیداد. زمان احمدینژاد دوباره سیاست خارجی ما خراب شده دچار آسیب جدی شد. روحانی میتوانست از پتانسیلهای بابا حداقل برای ارتباط با کشورهای عربی و اسلامی استفاده کند ولی این اتفاق نیفتاد و هنوز هم داریم چوب احمدینژاد و سیاستهای غلط را میخوریم.
آیتالله هاشمی در اول انقلاب و دوره سازندگی مورد قبول طیفهای سیاسی بود ولی این مقبولیت به مرور افت کرد. با سخنرانی در نمازجمعه سال 88 ایشان مورد قبول برخی از مردم قرار گرفت ولی همیشه مخالفت با ایشان بیشتر از موافقت بود و توجه به ایشان در بین اقشار مردم فراز و نشیبهای بسیاری داشت، از نگاه شما این تردید مردمی نسبت به تغییرات آیتالله هاشمی از کجا میآمد؟
این موضوع طبیعی است. قدرت معمولا تصویر خوبی به مردم نمیدهد. ماندن طولانیمدت در قدرت هم عوارض خودش را دارد. ضمن آن که معتقدم بعد از دوران ریاست جمهوری مسائل غیرواقعی و دروغی برای تخریب ایشان مطرح شد و در این تخریب موفق عمل کردند. این کار توسط جناح چپ شروع شد و از سال 84 به بعد این تخریب توسط جناح راست ادامه پیدا کرد. یادم میآید سال 84 که بابا به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری شد اینقدر سی.دیهای عجیب و غریب توسط جناح راست و گروه احمدی نژاد و... پخش شد که به عنوان یک باور عمومی درآمد. از سوی دیگر بابا اهل این نبود در مورد خودش تبلیغات کند چون اعتقاد داشت که جامعه یک روز متوجه همه مسائل میشود. ویژگی ما ایرانیها این است که اسطوره کُش و مرده پرست هستیم. یعنی تا زمانی که افراد هستند قدرشان را نمیدانیم و معمولا دوره شان که طولانی میشود با آنها دشمنی هم پیدا میکنیم. ولی بعد از مرگ تازه متوجه میشویم که چه اتفاقی افتاده و چه حرفهایی درست نبوده است. اما هر کسی دچار تحول نیز میشود. نمیخواهم بگویم بابا در تمام طول 40سال بعد از انقلاب درست حرکت کرده و اصلا اشتباهی نداشته است. اما معتقدم خدمات، اقدامات و تفکرات درست بابا بیشتر از اشتباهاتش بوده است.
در مورد جنگ بابا به آقای خمینی (ره ) گفتند: «شما بپذیرید، بعد من را اعدام کنید. اصلا بگویند هاشمی این کار را انجام داده ولی بگذارید این جنگ تمام شود!» بابا این ایثار را همیشه داشت. میدانم بابا در برخی دستگیریها و برخورد با یکسری آدمها دوران ریاست جمهوری اش نقشی نداشته است ولی هیچ وقت نگفت که کار چه کسانی بوده است و میگفت بالاخره من در این نظام خدمت میکنم و خوب و بدش مال همه ماست. بابا سعی میکرد خطاهای دیگران به پای او نوشته شود یا طوری حرف نمیزد که فکر کنند از آن خطا جدا بوده است. ضمن این که معتقد بود باید بسیاری از مسائل جامعه با لابیهای پشت پرده حل میشود و اگر مسائل زیاد علنی شده و در مورد آن حرف بزند، موضوع به بن بست میرسد. بسیاری هم فکر میکردند اتفاقی که ایشان برای رخ ندادنش لابی میکرد، را خودش انجام داده است.
منبع: خبرگزاری رکنا