دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران در نخستین نشست فصلی و حضوری دبیران اول استانها در دوره جدید تحلیل خود را از شرایط کشور تشریح کرد.
به گزارش روابط عمومی حزب کارگزاران سازندگی ایران، نخستین نشست فصلی حضوری دبیران اول استانهای کارگزاران سازندگی ایران در دوره جدید، با شرکت سیدحسین مرعشی دبیرکل، محسن هاشمی رئیس شورای مرکزی و امیر اقتناعی معاون استانهای حزب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، محسن هاشمی گزارشی درباره روند تغییرات در حزب و امیر اقتناعی گزارشی درباره وضعیت کارگزاران در استانها پس از انتخابات ریاست جمهوری ارائه کردند.
همچنین دبیران اول استانها به ارائه نقطه نظرات خود پیرامون موضوعات روز کشور و تشکیلات پرداختند.
نطق مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران آخرین برنامه این نشست یک روزه بود مشروح آن در ادامه میآید:
ابتدا از جناب آقای کرباسچی که ۲۵ سال زحمت مدیریت حزب را برعهده داشتند تقدیر میکنم. ایشان زمانی دبیرکل شدند که مظلومانه و با هدف "تأدیب سیاسی" او را به زندان بردند. آن روزگار جلسات شورای مرکزی حزب در دفتر آقای محمد هاشمی معاون اجرایی رئیس جمهور تشکیل میشد و تصمیم گرفت آقای کرباسچی را در موقعیت یکی از ارکان کلیدی حزب منصوب نماید. و همواره در ادوار بعدی ولو برخلاف تمایل ایشان این مسئولیت بر دوش ایشان تداوم یافت.
شرایط کشور مطلوب نیست؛ روند حاکم بر مدیریت کشور صعودی نیست متاسفانه روندی نزولی دارد. سرسختی روی روندهای نامطلوب در طول زمان بر ناکارآمدی نظام اداری و اقتصادی دلالت دارد که متاسفانه در حال تشدید است. اتفاقات تلخ و ناگوار، حوادثی ناگهانی و بیپیشینه نیستند که عنصری همچون جناب رئیسی تصادفاً رئیس جمهور شود. روندهای بد حاکم سالهاست در کشور جاری و ساری و خروجی آن وضع موجود است که برای مردم بلاشک مطلوب نیست و بنیانهای دینی و اعتقادی و حتی ملی جامعه و کشور را زیر سوال میبرد. وضعیت به جایی رسیده که میل به مهاجرت در میان جوانان کشور بیشتر از ماندن است. دینگریزی امری فراگیر شده و موضوعات اساسی همچون استقلال، حفظ یکپارچگی، وحدت ایران حتی بین بخشهای گستردهای از جوانان امر مهمی تلقی نمیشود. ریشه این عارضه به ناکارآمدی در خردهساختارهای نظام برمیگردد. در قانون اساسی از طرفی اختیارات وسیعی به مردم داده شده و جمهوریت به معنای واقعی آن شکل گرفته و از سوی دیگر شورای نگهبان با ظرفیت مداخلهگر تمام عیار شش فقیه خود، بالقوه میتواند مطابق با اصل ۴ قانون اساسی، دیگر اصول میثاق ملی را به محاق برده و قاطبه اختیارات مردم را زیر سوال ببرد. شکاف بین اختیارات و مسئولیت سالهاست به معضلی در فضای سیاسی مبدل شده است. در اواخر دوره مسئولیت آقای هاشمی به دلیل توفیقات شگفت دولت سازندگی در بازسازی کشور و روند رو به تعالی و توسعه ملی، بحثی در گرفته بود که طرفدارانی هم داشت؛ از جمله خود من، آقای مهاجرانی و آقای طاهری امام جمعه اصفهان مبنی بر اینکه قانون اساسی به گونهای اصلاح شود تا اگر مردم علاقمند باشند، آقای هاشمی بتواند یک دور دیگر رئیس جمهور بماند تا بنیانهای توسعه و زیرساختها پایدار شود. من هم که سخنی در تایید این تلقی ذهنی در دانشگاهی گفته بودم و مورد نقد آقای هاشمی قرار گرفتم. ایشان گفتند اگر قهر از نظام و انقلاب تلقی نمیشد دور دوم هم نمیآمدم. حالا این یک نوع نگاه به توسعه و چرخش نخبگان است، یک نگاه هم رفتار دیگرانی که همواره نق میزنند و بیهیچ تجربهای در عرصه خدمت و تلاش فقط ایراد میگیرند. در کشور با هزار دردسر و دغدغه یک نفر مسئول، دانشگاه میسازد و دیگری میگوید دانشگاه اسلامی نیست. شکاف بین مسئولیت و قدرت از اواسط دوره اول ریاست جمهوری آقای هاشمی چهره نشان داد و متاسفانه همچنان و تا به الان ادامه دارد.
هماکنون در عرصه سیاسی اتفاقی رخ داده و آن کمرنگ شدن نقش شخصیتهای فرهمند در عرصه سیاست و اجتماع است. از این فرصت ناخواسته باید احزاب استفاده کنند و این خلاء را پر نمایند. احزاب سیاسی در این گام مهم میتوانند جایگزینی جدی و برای کشور کارگشا باشند. حزب کارگزاران که پایه و ریشه نیرومندی در نظام اجتماعی و ساختار سیاسی کشور دارد مصمم است به این امر مهم و خلأ هویتی "عنصر پیشتاز" اهتمام ورزد.
ایجاد نظام کارآمد اقتصادی و اداری، ماموریت ذاتی ماست. هیچ امری مهمتر از خدمت به مردم نیست. باید نظامی کارآمد در ابعاد اداری و اقتصادی را مستقر کنیم تا توسعه ایران تحقق پیدا کند. امروز تولید ناخالص داخلی کشورها با دو مدل حساب میشود. نخست مدل اسمی است. تولید ناخالص داخلی را تقسیم بر قیمت ارز میکنند که در برخی کشورها به دلیل دستکاری در نرخ ارز، ملاک دقیقی برای ارزیابی اقتصادی به دست نمیدهد. روش دوم براساس قدرت خرید مردم است. سبدی از کالا را همزمان در چند کشور مشخص و قیمتگذاری کرده و متوسط میگیرند و و بر این پایه مشخص میکنند، اقتصادشان در کدام جایگاه است. براساس این مدل، منزلت و تابآوری اقتصاد کشور، گلوبال متوسط است. اما وقتی به دلیل حجم جمعیت انبوه به سرانه میرسیم، وضعمان اسفناک است.
در مقیاس کلان اقتصاد بینالملل، قدرت خرید شهروندان جهان 140هزار میلیارد دلار برآورد شده است. برپایه ردهبندی سال 2020، چین با 24هزارمیلیارد دلار اتحادیه اروپا با 23هزارمیلیارد و ایالت متحده با 22هزارمیلیارد در مقام اول تا سوم هستند. در منطقه ما ترکیه با 2300میلیارد دلار رتبه سیزدهم، عربستان با 1900میلیارد دلار رتبه هفدهم و ایران با 1470میلیارد دلار در رتبه هجدهم دنیا قرار دارند.
وقتی حجم درآمد ملی کشور را تقسیم بر جمعیت میکنیم، ایران با سرانه ۱۲هزار دلار در مقام صدم قرار میگیرد. درحالیکه لوکزامبورگ با 113هزار دلار در رده نخست جهان و قطر با 92هزار دلار در منطقه خاورمیانه اول است. سرانه آمریکا 63هزار، امارات 58هزار، عربستان 46هزار، ترکیه 18هزار و چین 17هزار دلار است. در این جدول جایگاه ایران بسیار نامناسب است. و از متوسط جهانی هم پایینتریم. حجم اقتصاد ایران در سال 1356، با دارا بودن یک درصد جمعیت و یک درصد سرزمین، بالغ بر ۱/۲ درصد جهان بوده. در حال حاضر ۰/۴ درصد اقتصاد جهان را داریم. یعنی سهم ما در اقتصاد جهان ۲۰۰درصد کاهش پیدا کرده است.
مهمترین ماموریت حزب تحقق نظام کارآمد در امور اداری و اقتصادی، با هدف توسعه ایران است. برای گام برداشتن در این امر باید در سازماندهی نهاد حزب تغییراتی اتفاق بیفتد تا کسانی که علاقهمند به فعالیت سیاسی جمعی و مواضع و دیدگاههای حزب هستند برای نقشآفرینی در آینده ایران جذب کار شوند و آنها را سازمان دهیم، تقویت کنیم، آموزش دهیم و مهیا کنیم. این وظیفه مهمی است که داریم.
دومین ماموریت این است که با گروههای اجتماعی مرجع و موثر ارتباط صمیمی و قوی پیدا کنیم و حزب پناهگاهی شود برای تولیدکنندگان و کارآفرینان، فرهنگیان، کارگران. باید بتوان مردم را برای انتخابات بسیج کرد و چون هیچ راهی برای اصلاح ایران جز شرکت در انتخابات وجود ندارد. نمیشود بدون تامین مقدمات یک مرتبه سراغ انتخابات برویم و با کف رای چندهزارتایی گوشهنشین شویم.
نکته کلیدی دیگر، تعامل با نظام است. ملت ما نظامی دارد که متعلق به خود اوست و ممکن است اشکالات زیادی هم به آن داشته باشیم. هیچ وقت در انتقاد و رنجشهایی که از نظام داریم نباید به سمتی برویم که بین ما و ساختارشکنانِ براندازی، اختلاطی و بیان مشترکی پیش بیاید. ما باید فاصلهمان را همواره به صورت شفاف و روشن حفظ کنیم و مراقب باشیم. باید بدون هر گونه تردید و تاخیر و اِن قلت، با نظام به تعاملی سازنده برسیم تا فضای سیاسی کشور باز شود. در فقدان شخصیتهای موثر در مجلس، بلاشک دولت نیرومندی هم شکل نمیگیرد. حتما با نبودن یک دولت نیرومند، اقتصاد کشور هم به حرکت درنمیآید. رشد آغاز نمیشود و مسائل را نمیشود حل و فصل کرد.
بنابراین تفصیلات و مستقلات نظری و عقلی، پاسخگویی و احساس مسئولیت در قبال مشکلات و نابسامانیهای موجود، ماموریتی است بر عهده ما. هر چند که سخت هست ولی باید تلاش کرد. انشالله با ایجاد تعاملی سازنده بین مردم و نظام سیاسی بتوان هم به ملت و هم به کشور خدمت کرد.
دوستانِ شما در مرکزیت حزب مصمم هستند تا حزب در تراز تشکیلاتی کاملا حرفهای، موثر و سازنده برای ایران ارتقاء یابد. دولتمردان امروز، سیاست را در فاهمه خود ایدئولوژیک میپندارند. از سیاست ایدئولوژیک، خیری به مردم و کشور نمیرسد. ما سیاست را غیرایدئولوژیک و حرفهای و در خدمت منافع ملی میخواهیم.
امروز دو برداشت کاملا مجزا از نظام وجود دارد. ما از ساختار جمهوری اسلامی بدون هر گونه شرط و اما و اگر دفاع میکنیم اما نه از آن چیزی که امروز با تضعیف و بالمال حذف نقش موثر مردم، در هیبت حکومت اسلامی در حال تثبیت است و با آن نظام مورد قبول حضرت موسس، که مقبول قاطبه شهروندان نیز هست، بطور مشهود دارد فاصله میگیرد.
کتمان نمیکنم که بخشهایی از مردم به دلیل عصبانیت از برخی روشها و منشهای حاکمیت و از سوی دیگر وضعیت اقتصادی فوقالعاده بدی که دارند و امیدی هم برای بهبود در آینده نمیبینند، ممکن است از جمهوری اسلامی هم عبور کرده باشند. اما ما باید به عنوان سیاستمدار و سیاستورز و عنصر فعال عرصه عمومی تاکید کنیم، عبور از جمهوری اسلامی به معنای ورود به سیاهچالههایی است که انتهای آن معلوم نیست.
این داوری و فهم عمومی را میتوان از حوادث روزِ منطقه خاورمیانه فهمید؛ افغانستان برای سالها با حکومت پادشاهی اداره میشد. اما 50 سال است علیرغم آمد و رفت حکومتهای چپ و راست و اسلامگرا و طالبان، هیچ ثباتی را تجربه نکرده و اکنون هم معلوم نیست که در 50 سال آینده چه حوادثی را از سر بگذراند؛ به این دلیل خون جلوی چشم مردم و فعالان آنها را گرفته است. گزارشهایی که این روزها منتشر میشود نشان میدهد که مردم افغانستان در زمستان امسال بیش از همه جنگهای سالهای اخیر به دلیل قحطی و سرما در معرض مرگ قرار دارند.
سیاستمدار نباید به خاطر تحلیلهای سطحی و برآمده از احساسات، وظایف ملی خود را فراموش کند؛ حتی اگر بخش بزرگی از جامعه اسیر اعتقادات سطحی باشد. ما بعد از 115 سال از انقلاب مشروطه و جنبشهای مختلف و افتوخیزهای متعدد، به یک نظام میانه و میانهرو رسیدهایم که امام خمینی آن را جمهوری اسلامی نامیدهاند. جمهوری اسلامی از نگاه امثال بنده، جمعبندی سیاسی متعادل از سوی امام بود که منطبق با مطالبات ملیون و اسلامگرایان به فرجام رسید. امام هیچگاه نگفت حکومت اسلامی یا جمهوری! به هر حال ما نمیتوانیم این واقعیت را درباره جامعه ایران نادیده بگیریم که جمعی از سیاسیون و فعالان اجتماعیِ دیندار در اعتقادشان مصمم و جدی هستند. نیرویی طی سالیان متمادی در قالب بسیج و سپاه تربیت شده و تغذیه فکری میشوند و تصور اینکه در غیاب جمهوری اسلامی اجازه دهند نظام لاییک هر کاری خواست انجام دهد، تصور باطلی است. در ایران هر حکومتی جز جمهوری اسلامی که از نظر من "نظام میانه" است، شکست خواهد خورد. جمهوری اسلامی هم در شرایطی موفق خواهد بود که تمامی ارکان خود را به رأی و نظر مردم بگذارد و بپذیرد مردمی که اجازه نصب مقامات را دارند، اجازه عزل آنها را هم دارند. اینکه ما میگوییم رهبری منتخب نمایندگان است، دفاع از رهبری است و به این جایگاه عزت میدهد. روایت و تلقی غیرواقعی دیگر که رهبری را منصوب خدا میداند، تنها به شکاف بین رهبری و ملت دامن میزند و هیچ مسئلهای را حل نمیکند. از سوی دیگر، مقررات اسلام هم باید بر مبنای معدل نظرات فقها و رهبری رعایت شود. اینکه فرضاً شورای نگهبان مصوبه مجلس را به دلیل اینکه با اساسنامه کمیته امداد که مورد تایید امام بوده، رد کند، برداشت نابجا از قانون اساسی است. ما نه از جمهوری اسلامی عبور خواهیم کرد، نه از ولایت فقیه و نه از قانون اساسی. ولی بر تفاوتهای خود با برداشتی که امروز حاکم شده و جمهوری اسلامی را مرحله به مرحله به وادی خطرناک حذف مردم در تئوری حکومت اسلامی نزدیک میکند، تأکید میکنیم. ما نمیخواهیم مجیزگوی وضع موجود باشیم که چند کرسی در مجلس بگیریم یا نگیریم. حرکت ما باید عادلانه، عاقلانه و در مسیر درست باشد. ما شکافِ مسئولیت و قدرت را در قانون اساسی میفهمیم. اما هوشمندانه دریافتهایم کسانی که تمایل دارند در قانون اساسی بازنگری شود با هدف محدودسازی خواست و انتخاب مردم است. پس باید با همین قانون اساسی کار کشور را جلو برده و به سامان برسانیم.
در روندی که تا به اینجا رسیدهایم، اشتباهات فراوانی صورت گرفته، ما هم در آن سهیم بودهایم. دوستان شما با همین نحوه نگاه و رویکرد رهبری و شورای نگهبان و سپاه در چند نوبت توانستهاند پیروزیهای مهمی در انتخابات داشته باشند. اما باید اعتراف کنیم نتوانستهایم تعامل لازم را با نهادهای مذکور برقرار کنیم.
در ابتدای دهه 60، شش نفر -آقایان هاشمی، خامنهای، موسوی اردبیلی، باهنر، بهشتی و رجایی- با هم هماهنگ بودند که نیمی از آنها هم طی ترورها به شهادت رسیدند. اما توانستند کشور را به آرامش برسانند و به آرزومندیها و توفیقات جریان سیاسی خود هم کمک کردند. اما در سال 88 آقایان هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی یک نشست با هم نداشتند زیرا که هر کدام ملاحظات خاص خود را داشتند. وقتی با هر فراخوان 2 تا 3 میلیون نفر به خیابانها میآمدند و با آرامش اعتراض میکردند، میشد یک سبد اقتدار اجتماعیِ همراه و بُرد سیاسی مشخص را آماده کرد و در گفتوگوی با رهبری اجرای آنها را در برنامه قرار داد تا کشور به این وضع نیفتد. اما این اتفاق نیفتاد. این است که حقیر روی سازماندهی و کار جمعی تأکید دارد.
سال 92 آقای هاشمی رد صلاحیت شد. اما با همکاری ایشان با آقایان خاتمی و ناطق و از خودگذشتگی آقای عارف البته بنا به اصرار آقای خاتمی توانستیم در انتخابات پیروز شویم. همانجا میبایست با آقای روحانی تکلیفمان را روشن میکردیم. اینکه کشور برای ما مهم است و کاری به قدرت نداریم معنا نداشت. همین شد که بعداز انتخابات آقای هاشمی به آقای روحانی اصرار کرد که آقای عارف را معاون اول خود بگذارد و آقای جهانگیری برود در وزارت کشور، اما ایشان نپذیرفت! آقای هاشمی، آقای خاتمی، آقای سیدحسن خمینی و آقای ناطق از آقای روحانی خواستند که آقای رحمانی فضلی را به عنوان وزیر کشور معرفی نکند اما ایشان قبول نکرد. کار به جایی رسیده بود که مع الاسف اگر آقای هاشمی با آقای روحانی تماس میگرفت، پشت خط نمیآمد و آقای نهاوندیان را میفرستاد که پیام آقای هاشمی را بشنود و به ایشان برساند. چرا نباید پس از انتخابات هم آقای روحانی با آقای هاشمی و آقای خاتمی همکاری نزدیک داشته باشد؟ چرا همان ابتدا اصلاحطلبان با او تعیین تکلیف نکردند؟ عرصه سیاست که محل تعارف نیست! منافع کشور و ملت را که نباید قربانی تعارفات فردی کرد!
در سال 96، نظر آقای خاتمی، نامزدی یکی دو نفر دیگر در کنار آقای روحانی بود اما ایشان مخالف بود. من و آقای موسوی لاری و آقای کمالی خدمت آقای روحانی رسیدیم و پیشنهاد کاندیداتوری آقای جهانگیری را به ایشان دادیم. آقای روحانی گفت: پس آقای نوبخت هم نامزد شود که او خودش قبول نکرد. نتیجه، حدف آقای جهانگیری در بسیاری از تصمیمات اصلی از جمله انتخاب وزرا بود. ما همانجا باید می خواستیم آقای جهانگیری در اعتراض به این برخورد از دولت کنارهگیری کند.
پس از پیروزی در انتخابات مجلس، یک بار از آقای عارف پرسیده نشد که کارنامه شما درحوزه انتخابیه تهران چیست؟
بر سر انتخاب شهردار تهران، من، آقای کرباسچی، آقای قوچانی، آقای عطریانفر و خانم فائزه هاشمی پیش آقای خاتمی رفتیم و دلایل چهارگانه خود را درباره اینکه چرا باید آقای محسن هاشمی شهردار شود، ارائه کردیم. در پاسخ ایشان، نظرمان را درباره آقای حناچی پرسیدند!
همه اینها را توضیح دادم تا بگویم وضع امروز فقط نتیجه عملکرد طرف مقابل نیست. اشتباهات ما هم دخیل بوده است.
من به شدت به این بیت اعتقاد دارم که: «برو قوی شو اگر عزم زندگی داری/ که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است» اگر میخواهیم حیات سیاسی داشته باشیم باید قوی شویم. از ویژگیهای قوی شدن اخلاص است. اگر در نیات و انگیزهها ناخالصی وجود داشته باشد، خدا به کمک کسی نمیآید. ویژگی دوم تواناییهای علمی و فنی است و سوم اراده!
«در» همیشه بر یک پاشنه نمیچرخد. نیروی سیاسی همیشه باید منتظر تغییرات سیاسی باشد. متاسفانه تمامیتخواهی جزو خصوصیتهای چپ در ایران بوده است. همانطور که وقتی مجلس و دولت را دوستانمان گرفتند، دنبال بقیهاش هم بودند! اما کارگزاران به عنوان نیروی مدرن در سیاست ایران نباید اینگونه باشد. اگر روزی اکثریت را همراه خود کردیم، باید به اقلیت هم احترام بگذاریم. ما باید مدرن بیاندیشیم و مدرن و منصفانه عمل کنیم.