حمید عسگری:
محسن هاشمی فرزند یکی از یاران اصلی رهبر فقید انقلاب اسلامی است که در جای جای این اتفاق میتوان نقش او را یافت. محسن هاشمی که سابقه تصدی سمتهای مختلف سیاسی و اجرایی را در کارنامه خود دارد در گفتگویی درباره روند اتفاقات انقلاب اسلامی و وضعیت سیاسی کشور سخن گفت. متن کامل گفتگو به این شرح است:
تغییر در گفتمان حضرت امام در نوفل لوشاتو و بعد از حضورشان در ایران را ناشی از تغییرات و تحولات سیاسی میدانید و یا ناشی از اثرگذاری جریان سیاسی در داخل کشور؟
باید به این پرسش دقیقتر و با نگاهی متفاوت پاسخ گفت، اینکه آیا امام خمینی اصولا تغییر گفتمان دادند یا خیر؟، اینکه تغییر در لحن صحبت هایشان قبل وبعد انقلاب به چه دلیل بود واینکه صحبتهای جدیدشان آیا متناقض با صحبتهای قبلی بوده است یا خیر؟ سوالات متفاوتی است.
امام خمینی در نوفل شاتو سنی حدود 79 سال داشتند و برای یک عالم ومرجع تقلید و فقیه و فیلسوف، نمیتوان در این سن، تغییر در گفتمان تصور کرد، آنچه که از امام خمینی در نوفل لوشاتو در رسانههای گروهی به خصوص رسانههای غربی منتشر شد عمدتا در قالب مصاحبههایی بود که خبرنگاران غربی با ایشان داشتند و پرسشهای جهتداری را مطرح میکردند که برخاسته از ذهنیت منفی بود که از اسلام در غرب ساخته شده بود و امام قصد داشتند این ذهنیت را اصلاح کنند. اما مبانی امام همان مبانی بود که ایشان حدود 60 سال در حوزههای علمیه قم ونجف تحصیل وتدریس کرده بودند و دهها اثر فقهی، اخلاقی، فلسفی وعرفانی تحریر کرده بودند وباید گفتمان امام را در آثار مکتوب و تئوریک ایشان جستجو کرد. به نظرم امام خمینی قبل و بعد انقلاب تغییر گفتمان ندادند اما تغییر تاکتیک سیاسی دادند که علت آن تغییر شرایط بود و حتی این تغییر تاکتیک هم بلافاصله پس از انقلاب رخ نداد، ایشان شورای انقلاب را تعیین کردند و حکم نخستوزیری را هم توسط آیتالله هاشمی رفسنجانی به مهندس بازرگان ابلاغ کردند و خودشان به قم رفتند وقصد نداشتند در حکومت دخالتی کنند اما فضای آن زمان جامعه، ترورها، آغاز جنگ، تندروی گروههای داخلی و شور انقلابی مردم به همراه توطئههای خارجی شرایطی را ایجاد کرد که امام ابتدا خود از تصمیم خود مبنی بر عدم دخالت در اداره کشور عدول کردند و سپس اجازه دادند روحانیون نیز مسئولیت اجرایی بپذیرند.
نگاه حضرت امام به جایگاه مردم در جمهوریت و تغییر و مشی کنونی به سمت حکومت اسلامی ناشی از تغییر گفتمان انقلاب اسلامی در عصر حاضر است یا نوعی تغییر در مسیر انقلاب تلقی میشود؟
انقلاب اسلامی مبتنی بر حضور مردم و نقشآفرینی مردم در تمام تصمیمگیریها بود و حتی اگر در دهه نخست انقلاب شاهد تندرویهایی هم بودیم عمدتا به دلیل فضای جامعه بود به طور نمونه در مسئله اجباری شدن حجاب نیز خواست و فشار اکثریت جامعه محقق شد یا مسائل دیگر، در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نیز شاهد حضور گسترده و نقش آفرینی مردم بودیم بنابراین انقلاب اسلامی بدون انتخاب مردم بیمعنا بود وحتی امام خمینی درباره اینکه چند پیرمرد و فلان تشکل حوزوی برای انتخابات کاندیدا معرفی کنند و تصمیم بگیرند، هشدار دادند. در دوران رهبری آیتالله خامنه ای نیز عموما شاهد انتخابات پرشوری به خصوص در ریاست جمهوری بودیم اما به دلایل مختلف جریانی در برخی از نهادها شکل گرفت که تئوری حکومت اسلامی را دربرابر جمهوری اسلامی مطرح کرد و البته این موضوع یکبار در دهه 80 نیز مطرح شد و رهبری نسبت به آن موضع گرفت و اجازه عمل نداد اما متاسفانه در انتخابات اخیر با وجود ابراز نارضایتی رهبری از برخی ردصلاحیت و دعوت به جبران، فضای رقابتی جدی فراهم نشد وشاید اگر فضای رقابتی نیز فراهم میشد در نتیجه تغییر نهایی صورت نمیگرفت اما فضای پرشورتر و مردمسالارتری را شاهد بودیم. بنابراین نظریه حکومت اسلامی یا به اصطلاح اسلامی در برابر نظریه جمهوری اسلامی ومردمسالاری دینی یک انحراف است و امام و رهبری و بزرگان انقلاب همه معتقد بودند که حکومت اسلامی واقعی برخاسته از رای و خواست مردم است نه مقابل آن و نه بی تفاوت به آن.
پیش از انقلاب رابطه ایران و آمریکا بسیار قوی بود و حتی بعد از آن نیز امام اعتقادی به قطع روابط با آمریکا نداشتند، اما به یکباره شاهد اتفاقات در سفارت آمریکا هستیم. این حادثه را باید به پای هیجان سیاسی در آن زمان گذاشت یا دلایل دیگری را میتوان برشمرد؟
برای قضاوت درباره یک حادثه بایست شرایط زمان را در نظر گرفت، در تسخیر سفارت آمریکا، بار نخست با نظر امام تسخیرکنندگان که از گروههای چپ بودند بیرون ریخته شدند وبار دوم آنقدر فضای جامعه ضدآمریکایی و انقلابی بود که امام تصمیم گرفت تسخیر را تایید کند. البته در آن زمان آیتالله هاشمی رفسنجانی وآیتالله خامنهای در سفرحج بودند و شاید اگر این دو شخصیت که مخالف این اقدام بودند، در تهران حضور داشتند میتوانست در ساعات اولیه موضوع را مدیریت کنند که حل شود، اما باید توجه داشت شخصیتی مانند شهید بهشتی که تجربه حضور در اروپا را هم داشته و در ساعات اول مخالف تسخیر بود وقتی فضای تند و رادیکال وپرشور جامعه را میبیند در مقابل آن نمیایستد و حمایت رسمی میکند یا آقای بنی صدر و مهندس سحابی ومرحوم منتظری هم تایید کردند تسخیر سفارت را. نگرانی اصلی برخی از چهرههای انقلابی شاید این بود که اگر آن موج ضدآمریکایی توسط خط امام مدیریت نمیشد ممکن نیروهای وابسته به مجاهدین خلق یا گروههای مارکسیستی موجسواری کنند. به هر حال برخی چهرهها نظیر آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله مهدوی کنی هیچگاه این اقدام را تایید نکردند و تا پایان عمر حاضر به حضور در سفارت تسخیر شده آمریکا نشدند.
به نظر شما انتخابات اخیر و مشارکت پایین مردم ناشی از عدم ایجاد دوقطبی و هیجان انتخاباتی بود و یا نوعی اعتراض به وضع موجود تلقی میشود؟
نمیتوان یک موضوع پیچیده نظیر انتخابات ریاست جمهوری را به یک عامل محدود کرد، طبیعتا ریشههای مختلفی داشت که میزان مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری برای نخستین بار به زیر 50 درصد کاهش یابد و رای باطله نیز چندبرابر شود و رییس جمهور منتخب حدود 30 درصد رای واجدان شرایط را کسب کند. قطعا شرایط اقتصادی ناشی از تحریم بی سابقه ترامپ و حوادثی نظیر آبان 1398، تاثیرگذار بودهاند اما مهمترین مسئله به نظرم ناامیدی مردم از تاثیرگذاری صندوقهای رای بود و این مسئله را قبلا در انتخابات مجلس یازدهم هم مشاهده کردیم، اگر ما انتخابات پرشور میخواهیم باید اجازه شکلگیری رقابت را بدهیم و اجازه تغییر توسط دولت جدید را در برخی سیاستها فراهم کنیم تا مردم احساس کنند صندوقهای رای برسرنوشتشان موثر هست.
چگونه میتوان تفاوت در برداشت میان خواست مردم و جریان حاکم را تفسیر کرد؟
شاید به سادگی نتوان این نتیجه را گرفت، بالاخره این دولت و مجلس که با قوه قضاییه، صداوسیما، نیروهای مسلح و شورای نگهبان همسو هستند حاصل انتخابات هستند و اکثریت مردم جامعه به هردلیلی در این انتخابات شرکت نکردند، بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم که خواست اکثریت ومیزان اراده مردم دقیقا چیست؟ البته میتوان گفت که بین خواست مردم و مسیر کنونی فاصله و شکاف معناداری ایجاد شده که منجر به کاهش مشارکت و حتی سقوط بینندههای صداوسیما وهر شاخصی که نمایانگر تایید سیستم رسمی است گردیده است. این که خواست مردم چیست و این شکاف در حوزه اقتصاد است یا سیاست داخلی یا سیاست خارجی یا محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی، باید توسط نظرسنجیهای علمی و یا رفراندوم و سایر ابزارها مشخص شود اما به صورت کلی میتوان گفت ما نیاز به اصلاح در شیوه اداره کشور و ساختارها برای کارامدتر کردن نظام، تطبیق آن با خواست مردم و جلوگیری از تحلیل و فروپاشی سیستم هستیم.
آیتالله هاشمی اواخر عمر مدام از انحراف و تغییر آرمانهای امام و انقلاب هشدار میدادند. این انحرافات ناشی از چیست و چه تبعاتی برای کشور و نظام خواهد داشت؟
از نگاه آیتالله هاشمی رفسنجانی، رمز ماندگاری انقلاب، عدم تفکیک وفاصلهگیری میان خواست مردم و اهداف انقلاب است. نباید دوقطبیهایی بین اهداف نظام و رفاه مردم یا منافع ملی و ماموریتهای ایدئولوژیک ایجاد شود. ایشان در حوزه سیاست خارجی دکترین ام القری را مطرح کردند که خلاصه آن این است که اهداف انقلاب و اسلام باید توانمند کردن ایران و تامین منافع ملی به عنوان امالقری جهان اسلام باشد و هر اقدامی که به ضعیف کردن ایران، تحت فشار قرارگرفتن مردم و تضعیف پشتوانههای مردمی نظام بیانجامد با اهداف اسلامی نظام تعارض دارد. این یک نگاه است ونگاه دیگری هم وجود دارد که حتی به قیمت گرسنه ماندن واختلال در معیشت عمومی و فقر و بیکاری و تورم، ما باید اهداف ایدئولژیک و ماموریتها و رسالتهای خود درمنطقه و جهان را اجرا کنیم.
بعد دوم موضوع هم نحوه اداره کشور بود که از نگاه آیتالله هاشمی رفسنجانی و شهید بهشتی و شهید مطهری، حکومت با اجبار موفق به هدایت و به بهشت بردن مردم نمیشود، هر آنچه که از احکام اسلام که مورد پذیرش اکثریت جامعه است قابل اجرا توسط حکومت است و اجبار و فشار و تهدید و تحدید اراده مردم، از نظر اسلام مشروع نیست. باید خواست اکثریت جامعه ملاک عمل قرار گیرد و اگر روزی مردم در فضای انقلابی دهه 60 توقعاتی دارند امروز شاید در فضای جدید انتظارات دیگری از حکومت داشته باشند و حکومت به عنوان وکیل و کارگزار مردم باید تابع اراده آنها باشد نه آنها را مجبور کند.
منبع: عصر ایران