اخبار

برادر به روایت برادر، خاطرات ناگفته احمد هاشمی رفسنجانی از آیت‌الله

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

احمـد هاشـمی بهرمـان بـرادر کمتـر شـناخته شـده آیـت‌الله اکبر هاشـمی رفسـنجانی اسـت. در یـک روز فروردیـن ۱۳۹۶ و تنها یکـی دو ماه پس از درگذشـت آن شـخصیت اثرگذار و بـه یادماندنی با او دیـدار می‌کنیم.

به گزارش سایت کارگزاران، احمد هاشمی در فضایـی سـاده و صمیمی به خاطـرات برادر از بـرادر پرداختیم. افسـوس و حسـرتی عمیق در چشمانش هویداسـت. آرام و با حوصله و سـاده و بی‌پیرایه و بی‌تحفـظ سـخن می‌گویـد. در این گفت وگـو که با زبانی بسـیار سـاده بیان شـده، مطالب نـاب و منحصـر بفـردی از زوایای زندگـی آیت الله مطرح شـده اسـت که بـرای اهل تحقیـق و تعمـق پنجره‌هایـی تازه را می‌گشـاید.

لطفا خود را معرفی فرمایید؟

احمـد هاشـمی بهرمان، متولـد در قریه بهرمـان هسـتم، قریـه بهرمـان کـه اکنـون بـه نـام شـهر خوانده می‌شـود، در ۶۰ کیلومتـری اسـتان رفسـنجان اسـت. پـدرم مرحـوم حـاج میـرزا علی هاشـمی بهرمـان و مـادرم مـاه بی بی هسـتند کـه از معتمدیـن بهرمـان در زمـان خودشـان بودنـد. پـدرم ۹ فرزند داشـت، چهار دختر و پنج پسـر که پسـر دوم آقـای شـیخ علیاکبر هاشـمی بهرمانی معـروف بـه رفسـنجانی بودند؛ ایشـان بـه واقـع از نخبه‌هـای دوران خـود در قریـه بهرمـان بودنـد و همیشـه در تمـام کارهایـی کـه در بهرمـان انجـام میشـد، در رأس بودنـد، مثلا در مکتـب کـه قـرآن یـاد می‌گرفتنـد، همیشـه شـاگرد اول بـود، در بازی‌های محلـی همیشـه برنـده بود، مثلا وقتی بـه باغـی می‌رفتیـم بـر سـر میـزان محصـول پسـته درختـی بـا سـایرین شـرط بنـدی می‌کردنـد و همیشـه بـا اختلاف زیادی پیروز می‌شـدند. در آن زمـان کشـتی‌های محلی رواج داشـت و ایشـان بـا هـر کسـی کـه کشـتی می‌گرفـت، حریـف را مغلـوب می‌کرد. در بهرمـان پـرش بـازی می‌کردنـد و یـادم هسـت کـه یـک بـار پرشـی کـرده بود کـه رکـورد را ثبت کـرد. در حقیقـت از ابتـدا مشـخص بـود کـه در شـیخ علیاکبـر اسـتعدادهای خاصـی نهفته اسـت. زمانـی کـه جنـگ جهانـی دوم رخ داد، وضـع مالـی مـردم بهرمـان خیلی مناسـب نبـود و ماشـینی نبـود کـه بـه وسـیله آن گنـدم و سـایر امکانـات از شهرسـتان‌ها بـه قریه‌هـا برسـد و تقریبـا اوضـاع بـه حالت نیمـه قحطی در آمـده بـود، ۴ درخـت بـزرگ تـوت بـه بلنـدی ۲۰ متـر در بهرمـان وجـود داشـت کـه در فصل تـوت، شـیخ اکبر بلندتریـن درخـت را انتخـاب میکرد و بـه بـاالی آن میرفت و بـرای دیگران تـوت میچیـد. ایشـان شـیطنتهایی کودکانـه هـم داشـتند به همیـن دلیل هـم سـن و سـال‌های ایشـان مجبـور بودنـد نظـرات ایشـان را قبـول کننـد . آن زمـان در بهرمـان مدرسـه نبـود لـذا ابـوی مـا بـه شـیخ اکبـر گفتنـد کـه بهتـر اسـت بـه قـم برویـد و طلبه شـوید. ایشـان از ۱۳ سـالگی بـه منزل آقای مرعشـی یکی از اقوام نسـبتا دور مـا در قـم رفتنـد؛ خانه آقای مرعشـی نزدیـک منـزل امـام خمینـی بـود و از زمـان طلبگـی آشـنایی شـیخ اکبـر بـا امـام خمینـی شـروع شـد. شـیخ اکبـر پـس از ۳ سـال و در واقـع در سـن ۱۵ سـالگی در سـفری بـه بهرمـان آمدنـد، عمامـه بـر سـر گذاشـته بودند و صورتـی نورانـی داشـتند. از ابتدایـی کـه وارد بهرمـان شـدند بـا گروهی که قبلا کارشـان در بهرمان بزن و برقص بـود و در عروسـی‌ها می‌رقصیدنـد و می‌خواندنـد، مقابله کردنـد و گفتند که کار آنهـا خالف شـرع اسـت و بالاخره موفق شـد اینهـا را از بهرمـان بیرون کنـد، آنها هم بـه قریه مجـاور رفتند و زندگـی خـود را ادامـه دادند. یـا آن زمـان جوانانـی بودنـد کـه سـیگار مـی کشـیدند یـا ریششـان را می‌تراشـیدند، شـیخ اکبـر بـا آنها هم مبـارزه می‌کـرد و می‌گفـت جوانـان بایـد محاسـن و ادب داشـته باشـند. سـال سـوم درس طلبگـی شـیخ اکبـر کـه تمـام شـد، دوبـاره در سـفری بـه بهرمـان برگشـت. ایـن بار ابـوی گفت چون در مدارس رفسـنجان فسـاد زیاد اسـت، دوسـت ندارم که فرزنـدم در آن محیـط درس بخوانـد لـذا پسـر سـوم، محمـود را هم به قم فرسـتادند. شـیخ اکبـر، محمـود را بـا خـود به قـم برد و دو سـال بعـد بـه بهرمـان برگشـتند.

پسر اول چه کسی بودند؟

حاج قاسـم ۴۳ سـالش بود که در سـال ۵۵ در اثر سـانحهای در راه قم تصادف کردند و فوت شـدند.

ایشان به چه کار مشغول بودند؟

بیشـتر کشـاورزی و کار تجارت پسته و کـود میکردند.

پسر پنجم چه کسی بود؟

محمد آقا.

بعد از ایشان فرزند دیگری به دنیا نیامد؟

یک دختر بود که فوت شد.

در سـال‌هایی که آقای هاشمی و آقـا محمـود در قـم بودنـد، ارتباطـی از طـرق مختلـف مثلا ارسـال نامـه یـا تمـاس تلفنی بیـن شـما وجود نداشـت؟

خیر! اصالا تلفن در بهرمان نبود.

از حال هم هیچ خبری نداشتید؟

خیـر! اصلا خبری نداشـتیم، چنـد ماه یـک بـار که کسـی به زیـارت حضرت معصومـه)س( مـی رفت، نامـه ای می نوشـتند و بـه دسـت مـا می رسـاندند، ولـی بـه طـور کلـی رابطـه هـا خیلـی کـم بود. مـن ۱۵ سـالم بـود کـه مدرسـه در بهرمان تاسـیس شـد، چون بـه مکتب رفتیـم و قـرآن خواندیـم، سـال اول توانسـتیم امتحـان دهیـم و در کالس سـوم ادامـه تحصیـل دهیـم، کالس چهـارم را نیـز در بهرمـان خواندیـم، کالس هـای باالتـر در بهرمـان نبـود بـه همین دلیل بـه رفسـنجان رفتیم و ادامـه تحصیـل دادیم؛ ابوی مـا راضی نبـود کـه مـا بـه رفسـنجان برویـم و درس بخوانیـم و گفـت کـه بـا شـیخ اکبـر بـه قم بـروم.

چرا آقای هاشمی به قم رفتند؟

آقـای مرعشـی بـه رفسـنجان آمـده بودنـد و ابـوی، ایشـان را دیدنـد، مرعشـی‌هـا کـه معمـم بودنـد، گفتند کـه اکبـر را بـرای تحصیـل بـا مـا بـه قـم بفرسـت، مـا مراقبـش هسـتیم، ابـوی هم اکبـر را برای کسـب دروس علمـی راهـی قـم کـرد.

این در حالی است که در فامیل روحانی نداشتید؟

اصلا در منطقـه بهرمـان روحانـی نداشـتیم!

ابوی به چه شغلی مشغول بودند؟

باغی داشـتیم که کارگـران بر روی آن کار می‌کردنـد، ابـوی بـر کار کارگـران نظـارت می‌کردند.

ابوی در سیاست هم سررشتهای داشتند یا فعال بودند؟

خیـر! علاقـه چندانـی بـه سیاسـت نداشـت، ولـی چـون معتمد محـل بود مـردم بـرای مشـورت پیـش ایشـان می‌آمدنـد. والـده ما هم با وجـود اینکه بـا سـواد نبـود، امـا پزشـک بهرمـان محسـوب می‌شـد.

ابوی منعی نداشت از اینکه آقای اکبر هاشمی وارد سیاست می‌شوند؟

ایشـان در بهرمـان بـود و بـه گوشـش نمی‌رسـید کـه شـیخ اکبـر در قـم مبـارزات را شـروع کـرده اسـت البتـه اوایـل هـم مبـارزات مخفـی بـود.

آقای اکبر هاشمی چند سالشان بود که مبارزات را شروع کردند؟

از ۲۰ سالگی.

عملا ابوی انسان متدینی بود؟

بلـه! ایشـان همیشـه نمـاز شـب می‌خوانـد و در انجـام کارهـا بسـیار منظـم بـود.

مـادر چطـور، ایشـان هـم عملا انسـان متدینـی بود؟

بله! ایشـان هم همینطـور؛ طبعا با پدرم حشـر و نشـر داشـت. فرزنـدان عمـو و خالـه به دلیل معیشـت سـختی که آن زمـان بـود به منـزل مـا می‌آمدنـد که وضعیـت معیشـتمان بهتـر بود.

پدریک همسر داشتند؟

بله!

با مادر محشور بودید؟

مادرمـان بسـیار مقتـدر بـود و فرزندان را بـه خوبـی تحـت کنتـرل داشـت و همیشـه می‌گفـت بعـد از نمـاز صبـح بایـد دو سـاعت قـرآن بـا صـدای بلند بخوانیـد. می‌گفـت بـه هـر کسـی کـه قـرآن نمی‌خوانـد، صبحانـه نمی‌دهـم.

چنـد فرزند ایشـان به قـم رفته بودند؟

احمـد، محمـود و اکبـر؛ شـیخ اکبر فرد اجتماعی بود و اخوان مرعشـی ایشـان را در خانه خودشـان نگاه داشـتند و بین افتخـار سـادات خواهـر آقای مرعشـی و شـیخ اکبـر صیغـه محرمیـت جـاری کردنـد تـا اکبـر بتواننـد در خانـه آنها رفـت و آمـد کند. آن زمان در قم رسـم بـود که دختـری را صیغـه می‌کردند تا محرمیـت به وجـود بیاید و مـرد بتواند بـه راحتـی در خانـه رفت و آمـد کند. محمـود هـم بـا یکـی از پسـر عموهـا بـه قـم رفـت و مـن نیـز کلاس ۶ را گرفتـم و ابـوی گفـت بـه بهرمـان بیا و کشـاورزی کـن یـا بـه قـم پیـش برادرانـت بـرو؛ پـس از آن تصمیـم گرفتـم کـه مـن نیز بـه قم سـفر کنم. مـن، اکبـر، محمـود و آقـای باهنـر، مهدوی کرمانـی و صالحی کرمانی، دو حجـره در مدرسـه حجتی قـم کنار هم گذاشـتیم و خرج‌های آنهـا با هم بود، یادم هسـت کـه ماهـی پنجـاه تومان، هرکـدام در یـک قوطی می‌گذشـتند و مثلا صنـدوق مخارج بـود، یکی مامور خریـد بـود و دیگری آشـپزی و نظافت می‌کـرد؛ ایـن با هـم زندگی کـردن ۵ سـال به طـول انجامید و بـه طور کلی زندگـی شـیرینی بود.

وضـع مالـی آقـای هاشـمی مناسـب بـود و به کسـی کمک هـم میکـرد؟

شـیخ اکبـر از ابتـدا بـه همـه کمـک میکـرد. مثل ًا وقتی شـروع به انتشـار کتـاب »مکتـب تشـیع« کـرد، بـه او پیشـنهاد دادم کـه قبـض چـاپ کند و به کتابفروشـیهای شـهرهای مختلف بفرسـتد، لـذا نـام رییـس کتابفروشـی هـر شـهر را از طلبههـا میپرسـیدیم و خطـاب بـه رییـس کتابفروشـی نامه می‌نوشـتیم کـه اگـر قبض‌هـای کتاب مکتب تشـیع را بفروشـید، کتـاب با ۲۰ درصـد زیـر قیمت برای شـما فرسـتاده خواهـد شـد؛ هفتـه‌ای ۱۰۰ تـا ۲۰۰ تومـان پول بـرای پیشخریـد کتاب‌ها از شهرسـتان‌ها می‌آمـد و شـیخ ایـن پـول را بـرای چـاپ کتـاب مصـرف می‌کـرد؛ سـاواک از چـاپ ایـن کتـاب مطلـع شـد و جلـوی آن را گرفـت.

کتـاب مکتب تشـیع چـه کتابی بو د؟

در حقیقـت در یـک مجله، اخبـار حوزه را منتشـر می‌کرد.

محتـوای ایـن مجله یـا کتاب را چه کسـانی می‌نوشـتند؟

شـیخ اکبـر از هر آیت‌الله و دانشـمندی می‌خواسـت کـه مقالـه بنویسـند و خـودش هـم مقدمـه آن را می‌نوشـت؛ ایـن کتـاب ۴ تـا ۵ سـال منتشـر شـد، ابتـدا سـالی یـک بار و سـپس سـه ماه یـک بـار منتشـر میشـد و هزینه چاپ کتـاب از پیـش فـروش آنهـا تأمیـن می‌شـد. پـس از توقیـف چـاپ کتـاب مکتـب تشـیع، آقـای مـکارم شـیرازی بـا جمعـی جلسـه گذاشـتند ماهنامـه »مکتـب اسلام« را منتشـر کردنـد، گمـان می کنـم کـه هنـوز هم منتشـر می شـود. سـاواک در آن زمـان مانـع چـاپ مکتب اسلام نشـد ولـی مکتب تشـیع را بـه خاطر شـیخ اکبر بسـتند و چـاپ آن ممنـوع شـد.

کتـاب مکتـب تشـیع مطالـب سیاسـی هـم داشـت؟

بله!

زمانـی که کتـاب مکتب تشـییع منتشـر میشـد، آقـای اکبـر هاشـمی چنـد سـال داشـتند؟

۲۵ سـالش بـود. ایشـان از ۳۵ و ۳۶ سـالگی مـدام بـه زنـدان می رفـت؛ چـون نـام خانوادگـی او هاشـمی بـود، سـاواک نمی‌توانسـت تشـخیص دهـد کـه سـید نیسـت لـذا خیلـی وقتها از جلـوی سـاواک رد می‌شـد و بـا اینکـه دنبالـش بودنـد، او را نمـی شـناختند. گاهـی نامه‌هـای امـام خمینـی را در دسـت داشـت و از جلـوی سـاواک رد میشـد و می‌گفـت کـه مـن سـاواک را می‌شـناختم ولـی آنهـا مـن را نمی‌شـناختند. شـیخ اکبـر از همـان شـروع مبارزاتـش بسـیار بـا سیاسـت عمـل می‌کـرد. مـن و محمـود کنکـور قبـول شـدیم و بـه دانشـگاه رفتیـم، محمـود در وزارت کشـور اسـتخدام شـد، چنـد ماهـی عمامـه گذاشـت، اما خوشـش نیامد و عمامه‌اش را برداشـت و بـه کار پرداخـت.

چرا از عمامه خوششان نیامد؟

محمـود بسـیار کـم رو و محجـوب بـود و بـه درد آخونـدی نمی‌خـورد. در مجالسـی کـه طلبه‌هـا تمریـن سـخنرانی می‌کردنـد، هیـچ وقـت صحبـت نمی‌کـرد و میگفـت کـه نمی‌توانـم .

شما چه کار کردید؟

مـن در حوزه تا مکاسـب درس خواندم و بـه دانشـگاه رفتـم و رشـته زبـان انگلیسـی خوانـدم.

چرا از حوزه بیرون آمدید؟

مـن هیـچ وقـت در حـوزه بـه طـور رسـمی نبـودم فقـط درس می‌خوانـدم. بـه دلیـل اینکـه سـن بالایـی داشـتیم بـه ما اجـازه حضـور در مدرسـه روزانه نمی‌دادنـد و شـبانه بـه دبیرسـتان می‌رفتیـم. بـه همیـن خاطـر روزهـا بیـکار بودیـم و مـن در این ایـام درس مکاسـب را در حـوزه خوانـدم و شـبانه هـم تا کالس ۱۱ درسـم را ادامه دادم.

از اول انگیزه روحانی شدن را نداشتید؟

نـه برنامه‌ای نداشـتم؛ ابـوی علاقه‌مند بـود و می‌گفـت کـه همـه پسـران من روحانـی شـوند، ولـی مـن کـه روحانی نشدم.

در این زمان آقای هاشمی چند ساله بودند؟

27 یا ۲۸ سالش بود.

آقای اکبر هاشمی چه زمانی ازدواج کردند؟

۲۵ سـالگی ازدواج کردنـد و آن زمـان طلبـه قم بودنـد و دختر آقای مرعشـی را بـه عنـوان همسـر برگزیدند.

پدرتان تا چه سالی در قید حیات بودند؟

تا سال ۴۰ زنده بودند.

یعنی در زمان ازدواج آقای هاشمی زنده بودند؟

بله!

مراسم ازدواج آقای اکبر هاشمی در رفسنجان انجام شد؟

آن زمـان مراسـم‌ها عـادی بـود و مهمانـی مختصری در منـزل با حضور اقـوام و آشـنایان برگـزار می شـد. البته فرزنـدان شـیخ اکبـر هم بسـیار سـاده ازدواج کردنـد، مثلا لاهوتـی بعـد از انقلاب بـه منـزل شـیخ اکبـر می‌آیـد و می‌گویـد کـه مـن دو پسـر بـرای دامادی دارم و شـما هـم دو دختر. یک جلـد قـرآن و یـک سـکه طلا مهریه دختـران شـیخ اکبـر بـود و در منـزل، آقـای طالقانـی را دعـوت کردنـد و دو دختـر و دو پسـر را هـم زمـان بـه عقد هـم در آوردنـد.

آقای اکبر هاشمی با آن روشنفکری که داشتند، قائل نبود که دختران، خودشان همسرشان را انتخاب کنند و تصمیم گیرنده اصلی و نهایی باشند؟

آن زمـان دخترهـا خیلـی بـرای ازدواج تصمیـم نمی‌گرفتنـد.

در ازدواج شیخ اکبر تصمیمگیرنده خود حاج آقا بودند یا پدر و مادرتان برای ایشان تصمیم گرفتند؟

اکبـر خـودش دختر آقـای مرعشـی را خواسـت و پـدر و مـادر هـم بـا ازدواج آنهـا موافقـت کردند.

 

طبیعتا از زمانی که آقای اکبر هاشمی ازدواج کردند از هم جدا شدید؟

خیـر! چـون مدرسـه علمیـه بـرای طلبه‌هـا بود و دیگـر ما را راه نمی‌دادند، شـیخ اکبـر خانـه‌ای گرفـت و مـا را به خانـه خـودش بـرد. سـاختمانی کـه حـاج آقـا گرفـت، دو اتـاق اندرونـی و بیرونـی بـرای مهمان‌ها داشـت. شـیخ اکبـر و همسرشـان در اندرونـی زندگی می‌کردنـد و مـن و محمـد و محمـود هـم در اتـاق بیرونـی بودیـم.

در این برهه زمانی آقای اکبر هاشمی گرم فعالیتهای سیاسی شد؟

بله! حتی به زندان هم رفتند.

چرا حاج آقا این چنین گرم مسایل سیاسی شد ولی شما و برادرانتان وارد این مسایل نشدید؟ آقای اکبر هاشمی برای ورود به سیاست از شما دعوت نکرد؟

مـا خودمـان علاقـه‌ای بـه سیاسـت نداشـتیم، البتـه محمد تا حـدی علاقه داشـت، امـا مـن و محمـود اصلا بـه سیاسـت علاقـه‌ای نداشـتیم. محمـود در خـرم آبـاد و لرسـتان بخشـدار شـد، سـپس در اوج انقلاب فرماندار قم شـد و بعـد از آن بـه وزارت خارجـه رفـت و در حقیقـت کارمنـد دولـت شـد. من هـم چـون رشـته زبـان انگلیسـی در دانشـگاه تهـران خوانـده بـودم، در قم کلاس تدریس زبان انگلیسـی گذاشـته بـودم. حتی آقای خامنـه‌ای و همچنین آقـای خزعلـی و نـوری همدانـی بـه کلاس مـا می‌آمدنـد و زبـان انگلیسـی یـاد می‌گرفتنـد.

آقای خامنهای در چه سالی با آقای هاشمی دوست شدند؟

سـال ۴۲ یـا ۴۳ بـود، ایـن دو بسـیار با هـم مأنوس شـدند.

آن زمان ایشان (آقای خامنه‌ای)  با شما رفت و آمد داشتند؟ آقای خامنه‌ای در آن زمان طلبه بود. شـما شـاهد ایـن رفاقت‌هـا بودیـد؟

خیـر! من قـم نبودم، بـه تهـران آمدم. پـدرم کـه فـوت شـد محمـود و محمد هـم بـه تهـران آمدنـد و مـا سـه نفـر، خانـهای گرفتیـم و بـا هـم زندگـی میکردیـم. قاسـم کـه بزرگتریـن بـرادرم بود، بـرای کارهای تجـاری به تهـران مـی آمد. شـیخ اکبر هـم در قم زندگـی میکردند و همیشـه فـراری یا زندانـی بود!

پدر شـما هیچ منعی به ایشـان نداشت؟

خیـر! ایشـان آن زمـان فـوت کـرده بودنـد.

از چه زمانی آقای اکبر هاشمی مشهور و نام شان مطرح شد؟

آقـای هاشـمی از سـال ۴۲ مبـارزات را شـروع کـرده بـود و کـم کـم بـا آیـات عظـام مأنـوس بـود و علاوه بر انتشـار کتـاب مکتـب تشـیع، کتابی در مـورد مبـارزه با اسـتعمار تحـت عنوان »سرگذشـت فلسـطین یا کارنامه سـیاه اسـتعمار« را ترجمـه کـرد و مقدمـه تنـدی برای آن نوشـت. در ایـن کتاب اسـراییل را بـا خانـواده سـلطنتی ایران مقایسـه کـرده بـود و گفتـه بـود کـه خانواده سـلطنتی بسـیار به ایـران ظلم مـی کننـد. شـیخ اکبـر از همـان زمان زیـر نظر سـاواک رفت؛ انتشـار کتابش را ممنـوع کردنـد و خـودش هـم دیگر زیـر نظر بـود. گاهـی از زنـدان آزادش مـی کردنـد و بعـد از چنـد مـاه دوبـاره بازداشـت می‌شـد. یـک دوره ۴ سـاله هـم بـه طـور کامـل در زنـدان بودند.

در مدتی که ایشان زندان بودند، شما تالش یا پیگیری نداشتید که ایشان را از زندان آزاد کنید؟

خیـر! امـا اقـوام و آشـنایان تلاش می‌کر د نـد .

ساواک فشاری روی شما وارد نمیکرد؟

خیـر! چـون مـا در سیاسـت نبودیـم، بـا مـا کاری نداشـتند، ولـی محمـد جـزو مبارزیـن بـود و می خواسـتند او را بازداشـت کننـد کـه بـه آمریـکا فرار کر د .

آقای محمد هاشمی را به دلیل عملکرد شخصی خودش میخواستند بازداشت کنند یا به واسطه اینکه به اکبر هاشمی وابسته بود؟

محمـد بـا دوسـتانش در دانشـگاه فعالیت‌هـای سیاسـی انجـام می‌دادنـد بـه همیـن دلیـل دنبـال بازداشـت او بودنـد. از همـان ابتدا مبـارزات آقای هاشـمی در چارچـوب نظر امـام خمینی(ره) بود؟ از قدیـم امـام(ره) در همـان کوچـهای زندگـی می کردنـد کـه منـزل آیـت الله مرعشـی بـود؛ آشـنایی شـیخ اکبـر و امـام(ره) از همـان زمـان شـروع شـد. از طـرف دیگر شـیخ اکبر از شـاگردان خـوب امـام(ره) بودند. از سـال ۴۲ هم کـه امـام تبعید شـد.

آقای اکبر هاشمی به نجف نرفتند؟

مخفیانـه بـه نجـف پیـش امـام(ره( می رفتنـد. چهـره حـاج آقا ماننـد جوان ۲۰ سـاله بود و هیچ کسی نمی‌توانست تشـخیص دهـد فعالیت‌هـای فاسـدی کـه انجـام می‌شـود البتـه بـه قـول سـاواک، کار آقـای اکبـر رفسـنجانی اسـت. در گزارشـی کـه سـاواک علیـه حـاج آقـا داده بود گفته شـد کـه بعد از خمینی، شـیخ رفسـنجانی، مرکز فسـاد قم اسـت.

ارتباط آقای اکبر هاشمی با شهید بهشتی از چه زمانی شروع شد؟

شـهید بهشـتی به تهران آمدند و شـیخ اکبـر هم بعـد از مدتی به تهـران تبعید شـدند و اجـازه نداشـتند بـه قـم بروند. حـاج آقـا در تهـران شـرکتی تشـکیل داده بـود و سـاخت و سـاز می کـرد. آقـای بهشـتی و باهنـر هـم شـریک ایشـان شـدند و سـه خانـه در تهـران کنـار هـم سـاختند و عصرها و شـب ها بـا هـم بودند. آقـای بهشـتی از ابتدا در کارهـای فرهنگـی بـود و مدرسـهای بـه نـام دیـن و دانـش داشـت؛ اکنـون بسـیاری از شـاگردان ایشـان در رأس کار هسـتند. یـادم هسـت که ۲ سـال خبر نداشـتیم کـه شـیخ اکبـر در کـدام زندان اسـت، هـر چـه دنبـال ایشـان می گشـتیم، نمـی یافتیـم. گاهـی شـایعه می کردند که شـهید شـده اسـت. یـک بـار آقای جعفـری گیلانـی از زنـدان آزاده شـده بودنـد، مـا گفتیـم کـه شـاید آقـای جعفـری از شـیخ اکبر ما خبری داشـته باشـد. من ماشـین گرفتم و به رودسـر رفتـم، نشسـتم تـا اطرافش خلوت شـد سـپس پرسـیدم که از آقای رفسنجانی خبـری نداریـد؟ اول کمـی جـا خـورد، بعـد گفت بـا ایشـان چـه کاری دارید؟ گفتـم مـن بـرادرش هسـتم. بسـیار تعظیـم کـرد و به من بـه خاطر برادری ماننـد اکبـر تبریـک گفـت. پرسـیدم بـرای اکبـر اتفاقـی افتـاده؟ گفـت: خیـر، آقـای رفسـنجانی در انفـرادی همـان زندانـی بودنـد کـه مـا در آن زندانـی بودیـم؛ روزی گفتند کـه امروز رفسـنجانی به زنـدان عمومـی می آید. ایشـان را شـب قبل ۶ سـاعت شکنجه داده بودنـد و پاهایـش زخمـی بـود، بـرف آمـده بود و هوا بسـیار سـرد بود. رفسـنجانی عبا را روی سـرش کشید و همـه احوالـش را پرسـیدیم و گفت که خوبـم. ۱۰ دقیقه‌ای نشسـت و سـپس بـرای مـا ۷۲ نفـر کـه در بنـد عمومی بودیـم، شـروع به صحبت کـرد و گفت کـه آقایـان، مـا نبایـد فکـر کنیـم کـه اینجـا زندان اسـت، باید فکـر کنیم که اینجـا خانـه دوم ماسـت، ممکن اسـت کـه برخـی تـا آخـر عمـر اینجا باشـیم و برخـی فـردا آزاد شـویم، نباید دسـت روی دسـت بگذاریم و وقتمـان را تلف کنیـم. برخـی پرسـیدند مـا در زنـدان چـه کاری می توانیـم انجـام دهیـم؟ آقـای رفسـنجانی گفـت: کارهـای بسـیاری می توانیـد انجـام دهیـد. سـپس پرسـید از بیـن شـما چه کسـی خـوب انگلیسـی میدانـد؟ افـرادی که انگلیسـی می دانسـتند خـود را معرفـی کردند، سـپس آقای رفسـنجانی پرسید چـه کسـانی می خواهنـد انگلیسـی یاد بگیرنـد؟ از بیـن ۷۲ نفـر، ۳۰ نفـر دوسـت داشـتند انگلیسـی یـاد بگیرند، سـپس آقـای هاشـمی یـک نفـر را مامـور کـرد که نـام اسـاتید و کسـانی کـه می خواهنـد انگلیسـی یـاد بگیرنـد را بنویسـند. تأکیـد می کـرد هـر یـک از اسـاتید، ۵ دانشـجو را انتخـاب کنـد و پـس از صبحانـه کلاس‌هـا را شـروع کنیـد، عـده‌ای بر سـر کالس ریاضیـات، فقه یـا اصـول بنشـینند و کلاسهـا ماننـد دانشـگاه تشـکیل و برگزار شـود، حتی عنـوان می کـرد کـه حضـور و غیـاب شـود تـا افـراد بـه موقع بر سـر کالس اکنون هیچ برنامه‌ای ندارم.

چرا آقای اکبر هاشمی میخواستند شاه را ساقط کنند؟

ایشـان نظر خاصی روی شـاه نداشت و می گفـت کـه ایـن رژیم مناسـب ایران نیسـت، چـون آمریـکا ایـران را ماننـد ایالـت خـود می‌دانسـتند؛ مثلا آمریکا پـرواز مسـتقیمی از لـس آنجلـس بـه کرمـان گذاشـته بـود و آمریکاییهـا مرتـب در آنجـا رفـت و آمـد می‌کردند و بزرگتریـن معـدن مـس دنیـا را بـه تسـلط خودشـان در آورده بودنـد و می‌خواسـتند از آن بـرای خودشـان بهره‌بـرداری کننـد؛ همه شـرایط برای بهره‌بـرداری را آمـاده کـرده بودنـد که انقلاب شـد.

آقای رفسنجانی میخواستند رژیم شاه اصالح شود یا ساقط گردد؟

بیشـتر هدف ایشان سـاقط شدن رژیم کشـور بایـد اسلامی شـود. آن زمـان اقدامـات ضـد اسلامی بسـیار انجـام می‌شـد. البتـه آزادی‌هـای مردم بسـیار بـود و اگـر کسـی فعالیـت سیاسـی انجـام نمـی داد، بـا او کاری نداشـتند. نمونـه آن خـود مـا، با اینکه شـیخ اکبر مرتـب زنـدان می‌رفـت و فـراری بـود امـا حتـی یکبـار هم سـاواک مـا را فرا نخواند. شـما فرمودیـد آقـای اکبـر هاشـمی از زنـدان کـه بیـرون آمـد بـه سـاخت و سـاز پرداخـت.

ساواک مزاحم فعالیت اقتصادی او نمیشد؟

خیـر! کار اقتصـادی آزاد بـود فقـط سـاواک بـا کار سیاسـی مخالـف بـود.

یعنی علی رغم اینکه رژیم شاهنشاهی میدانست که آقای هاشمی خواهان ساقط شدن رژیم است باز هم در مسایل اقتصادی سختگیری نسبت به ایشان نداشت؟

امـام خمینی(ره) قصد داشـت که شـاه را سـاقط کنـد، آقای هاشـمی زیر لوای امـام خمینـی(ره) این دسـت از فعالیت‌ها را انجـام می‌داد.

از دکتر شریعتی نکتهای به یاد دارید؟

آن زمـان ایشـان در ایـران نبـود، در فرانسـه زندگـی می‌کـرد و در لنـدن چنانچـه نقـل اسـت، کشـته شـدند.

نظر آقای اکبر هاشمی راجع به دکتر شریعتی چه بود؟

ارتبـاط و رفـت و آمـد و جلسـات بحث جـدی سیاسـی-اجتماعی داشـتند. طبیعتـا در مـواردی هـم تفـاوت نظـر داشـتند.

از زمانی که انقالب پیروز شد، نقش آقای اکبر هاشمی تغییر کرد، به واسطه این تغییر، شرایط شما بهتر شد؟ چه اتفاقی افتاد که ایشان تا این حد به امام(ره) نزدیک شدند؟

ایشـان بـه دلیـل رفـت و آمدهایـی کـه وجـود داشـت با امـام(ره) آشـنایی سـابق داشـتند و از شـاگردان خـوب ایشـان بودنـد، امـا انقلاب کـه شـد، شـیخ اکبـر در زنـدان بـود. البتـه آن زمـان مـن هـم در تهـران نبـودم و در سرچشـمه کرمان بر سـر همان معدنی کـه آمریکایی‌هـا قصـد بهره‌بـرداری از آن را داشـتند، به عنوان مترجم فعالیت می‌کـردم. سـرهنگی به نام تـاج فر، از طـرف سـاواک مامـور حفاظـت معادن آمریکایـی بـود. او وقتـی متوجـه شـد کـه مـن بـرادر اکبـر هسـتم، مقـداری روی مـا حسـاس شـد، آمـد و رفـت مـا را همیشـه زیـر نظـر داشـت و بـه انتظامـات گفتـه بـود که به محـل کار وارد می شـوم و بـا کسـانی کـه رفت و آمـد دارم را بـه او اطلاع دهـد. من سـنگ کلیه گرفتـم و برای معالجه سـنگ کلیه بـه تهران آمـدم. آن زمان بـرادرم محمـد، آمریکا بود. بـه او گفتم سـنگ کلیـه دارم و تصمیـم گرفتیـم کـه بـه آمریـکا بروم؛ سـاعت ۸ شـب تصمیـم گرفتـم بـه آمریـکا سـفر کنم و سـاعت ۱۰ شـب بـه لـس آنجلـس رسـیدم و تحـت عمـل جراحـی قـرار گرفتـم. در آمریـکا دیـدم کـه انجمـن اسلامی در هـر ایالتـی وجـود دارد و همگـی برای سـقوط رژیم شـاه تالش مـی‌کنند. همـه اینهـا مسـایلی بـود کـه در بحبوحـه انقلاب پیـش آمـد. شـب اولـی کـه از آمریـکا برگشـتم و بـه تهـران رسـیدم، خبـر دار شـدم کـه در رفسـنجان راهپیمایـی شـده و مردم در قـم و تبریـز شـهید شـدند و مبـارزات اوج گرفته و انقلاب پیروز شـده اسـت. پـس از انقلاب، شـیخ اکبـر، بهشـتی و باهنـر بـه شهرسـتان‌ها می‌رفتنـد و بـه مـردم خـط می‌دادنـد، مثلا بـه پالایشـگاه آبـادان کـه اعتصـاب بـود، رفتنـد و گفتنـد کـه دسـت از اعتصاب برداریـد و کارهـا را شـروع کنیـد چـرا کـه دولت اسلامی به کار شـما احتیاج دارد. پـس از انقلاب اولین پسـتی که شـیخ اکبـر برعهده گرفت، وزیر کشـور بـود. آقای میرسـلیم هم معاون ایشـان شـد. شـیخ اکبر بـه عنوان وزیر کشـور بـه همه ایـران سـفر و سـخنرانی کرد و مـردم را بـرای پذیـرش رژیـم جدید اسلامی آمـاده کـرد. پـس از تأسـیس مجلـس شـورای اسلامی، شـیخ اکبر بـه عنـوان رییـس مجلـس انتخـاب شـد. پـس از بـه عهـده گرفتن پسـت ریاسـت مجلـس شـورای اسلامی، سـفر خـارج از کشـور مـی رفـت و از ابتـدا بـا کشـورها روابـط خوبـی برقرار میکـرد. رییس دولت کشـورها بسـیار بـه او احتـرام می‌گذاشـتند و بـه هـر مأموریتـی کـه میرفـت بـا موفقیت به ایـران بـاز می‌گشـت.

اینکه آقای اکبر هاشمی مقامات بالاتری را برعهده گرفتند، تاثیری روی زندگی شما گذاشت؟ هیچ رسیدگی خاصی به اطرافیان خود نداشتند؟

خیر! یـک بار یکـی از فرزندانم مریض بـود و بایـد تحـت عمـل جراحـی قرار می گرفـت. عمـل او در ایـران ریسـک بـود و بـرای درمـان بایـد بـه اتریـش منتقـل می شـد. مـن بـه شـیخ اکبـر گفتـم دسـتور دهیـد ۲ هـزار دلار بـه مـن بدهنـد تـا بتوانـم فرزنـدم را ببرم. گفـت نیـاز اسـت کـه بـرای درمـان او را بـه خـارج از کشـور ببریـد؟! سـپس گفت: درخواسـتی بنویسـم تا رسـیدگی شـود. مـن هـم درخواسـتم را نوشـتم. شـیخ اکبـر به رییس پزشـکان نوشـت که درخواسـت ایشـان بررسـی و اظهار نظـر شـود. پـس از بررسـی، رییـس پزشـکان مطـرح کـرد که لازم نیسـت بیمـار بـرای ایـن عمـل بـه خـارج از کشـور منتقـل شـود و در ایـران هـم می تـوان ایـن عمـل را انجـام داد. بـه همیـن دلیـل شـیخ اکبـر بـرای درمان فرزنـدم پولـی بـه من نـداد.

شما ناراحت نشدید؟

طبعـا ناراحـت شـدم. همراه بـا فرزندم بـه اتریـش رفتیـم. آنجـا دوسـت اتریشـی پیـدا کردیـم و بسـیار بـه مـا محبـت کردند. یـک واحـد آپارتمان به مـا دادنـد، مـا را بـه یک سـوپر مارکت معرفـی کردند و گفتنـد، اینان مهمانان مـا هسـتند و بـدون دریافـت مبلغی از آنهـا هـر چـه میخواهنـد از مغـازه خریـد کننـد و بعدا ما مبلـغ خرید آنها را پرداخـت خواهیم کـرد. پس از انجام عمـل جراحـی فرزنـدم، بیمارسـتان صـورت حسـابی بـه مـن داد کـه توان پرداخـت آن را نداشـتم. بـا محمـد که آن زمـان تهـران بود، تمـاس گرفتم و او بـه مـن کمـک کرد

در این دوره که آقای هاشمی مسئول بودند، از فرصت و موقعیت خود به نفع اطرافیان استفاده نمیکردند؟

خیـر! حتـی وقتـی بـه حـاج آقـا گفتیم کـه بـرای قریـه بهرمـان هیـچ کاری نشـده و حـال که شـما رییـس جمهوری هسـتید و اختیـارات دسـت شماسـت، کاری کنیـد، بـه مـا گفتنـد: مـردم بهرمـان از من نخواسـتند که برایشـان کاری کنـم، من بودجه را به مسـوولان بـالا دسـت دادم. جالـب اسـت بعـد از ایـن همـه سـال هنـوز هم تغییـری در قریـه بهرمـان رخ نـداده اسـت؛ شـیخ اکبـر اینگونـه مسـایل را بسـیار رعایت می کـرد و اصلا نمی خواسـت مدیـون شـود. وقتـی بـه منطقـه‌ای می رفـت و محـروم میدیـد، بسـیار ناراحـت می‌شـد؛ هـم بازی‌هـای قدیـم بـا هـر لباسـی کـه می‌آمدنـد فـوری بـه آنها وقـت ملاقـات مـی داد و اگـر مشـکلی داشـتند مشکلشـان را رفـع می کـرد. همـه دوسـتانش بـه دور ایشـان جمـع می شـدند و بـا هم شـوخی می کردند و حرف‌هـای دوران بچگـی را می زدنـد و بسـیار جالـب بود. بسـیار بـه مردمـی کـه در ده کار می‌کردنـد عالقـه داشـت و می‌گفـت کـه سـعی کنیـم ده‌هـا از سـکنه خالی نشـود و تولیـد را بالا ببریم. شـیخ اکبر فکـر سـازندگی عظیمـی داشـت، هـر جـا کـه می رفـت تغییراتـی مـی داد و موجـب پیشـرفت کار می‌شـد. گاهـی رضایتـش کسـب می‌شـد و در برخی از مـوارد، رضایتـش کسـب نمی‌شـد. آقـای هاشـمی بسـیار بـا امام محشـور بودنـد، چـه اتفاقـی افتـاد کـه آقـای هاشـمی نزدیـک امام زندگـی کردند و آنجا مسـتقر شـدند؟ نظریاتـی کـه شـیخ مـی‌داد، بسـیار مـورد تأییـد امـام(ره) بـود. هـر وقـت میخواسـتند کار خاصـی انجـام دهنـد حتمـا با شـیخ اکبر مشـورت میکردند. اگـر ایشـان تأییـد میکردند، امـام(ره( هـم قبـول می‌کردنـد و کمتـر اتفـاق میافتـاد کـه نظـر شـیخ را رد کننـد. بـه عنـوان مثـال یـادم هسـت که یک بـار خانـه شـیخ اکبـر در جمـاران بودم کـه حاج عیسـی پیش خدمـت امام(ره( بـه درب خانـه شـیخ اکبر آمـد و گفت کـه امام امشـب هوس نـان، پنیر، خیار و سـبزی کرده اسـت، شـما خیار دارید بـه امـام قـرض بدهیـد؟ شـیخ اکبـر گفـت: عفـت در یخچـال خیـار داریم؟ عفـت یخچال را بـاز کـرد و خیارهایی کـه از چندیـن روز پیـش مانـده و زیاد قابـل اسـتفاده نبـود را داخـل بشـقاب گذاشـت و گفـت کـه زشـت نیسـت ایـن خیارهـا را بـه امـام(ره) بدهیـم؟ شـیخ اکبـر گفـت: زشـت نیسـت، امام می‌دانـد کـه مـا هـم مثـل ایشـان هستیم .

یعنی شخصیتی مانند امام خمینی امکاناتی نداشتند که به راحتی بتوانند خرید کنند و به ایشان رسیدگی شود؟

امـام(ره) اهـل تشـریفات نبودنـد و عـادی زندگـی می‌کردنـد. شـیخ اکبـر هـم زندگـی بسـیار عـادی داشـتند، تا دو سـال قبـل خانـه ایشـان اجـاره‌ای بود. شـیخ اکبـر زمینی در قم داشـت و قصـد داشـت آن را بسـازد و به فروش برسـاند و از طرف دیگـر خانه‌ای که در آن ترور شـد را بفروشـد تا بتواند منزلی کـه در ایـن اواخر در آن می‌نشسـت را پیـش فـروش کنـد. نفهمیـدم خانه‌ای کـه در آن مینشسـت را خریـد یا هنوز اجاره‌ای بود.

یعنی حتی امام(ره) و هاشمی رفسنجانی خرید منزلشان به روال سنتی انجام می شد و پاسداران در این مساله دخالتی نداشتند؟

اگـر دسـتور می‌دادنـد، انجـام میشـد، ولـی آنهـا بیشـتر ماننـد مـردم عادی بودنـد چون نمی‌خواسـتند خودشـان را تافتـه جـدا بافتـه از مـردم بدانند.

پس چرا شایعه کردند که آقای هاشمی ثروت انبوهی داشتند؟

شـیخ اکبـر ثـروت نداشـت، ولـی فکـر سـازندگی داشـت و هـر جـا کـه می رفـت، سـازندگی می کـرد. تولیـت قـم در سـالاریه ۳۰۰ هکتار بـاغ انار و میوه داشـت؛ شـیخ اکبر به او گفته بود کـه رژیـم ایـن دارایـی تـو را تصاحب می کنـد، قبـل از آن آنهـا را وقف کن تـا بتوانیـم بـا آن برای طلاب خانه‌ای بسـازیم و بـه طلبه‌هایـی کـه فقیـر و متأهـل هسـتند کمـک کنیـم. تولیـت هم ایـن زمین را وقف کرد، شـیخ اکبر طـرح آن را از مهندسـین زندان گرفتند و همـان جـا طـرح سـاخت شـهرک را ریختنـد. در حـال حاضـر سـالاریه قم بهتریـن شـهرک اسـت و حـدود ۲ الی ۳ هـزار واحـد در ایـن منطقـه سـاخته شـده است.

در دوره‌ای که آقای اکبر هاشمی با امام محشور بودند خاطره خاصی از امام برای شما نقل کردند؟

مـن در اوج انقلاب از تهـران رفتـم، امـا رابطـه شـیخ اکبـر و امـام (ره( بسـیار نزدیـک بـود و بـه گونـهای که هـر روز یـا یـک روز در میان امـام(ره ( را می‌دیدنـد و مسـایل مهـم را مطـرح می‌کردنـد.

مادرتان چه سالی از دنیا رفتند؟

۲۰ سال می‌شود.

دوره‌ای که آقای هاشمی به مقامات بالا رسیدند، تأثیری در زندگی مادر شما نداشت؟

اصلا تأثیـری نداشـت، حتـی مـادر ماشـین لباسشـویی نداشـتند ولی وضع مالـی آنهـا خـوب بـود، محتـاج نبودنـد، امـا مـادر همیشـه می‌گفـت کـه مـن یـک نفـر هسـتم و ماشـین لباسشـویی نمی‌خواهـم.

خدم و حشم نداشتند و تغییری در زندگی آنها صورت نگرفت؟

هیـچ تغییـری نداشـت، خانـه همـان خانـه خشـت و کاهگلـی بـود.

تهران هم نیامدند؟

سـالی یکـی دو بـار کـه می‌خواسـت مشـهد بـرود بـه تهـران می‌آمـد.

آقای هاشمی به دیدن مادر نمیرفتند؟

سـالی یکـی دو بـار به هـر بهانه‌ای که بـود، به دیـدن ایشـان می‌رفت.

تلفنی با ایشان در ارتباط نبودند؟

خیر! گوش مادر سنگین بود.

بنابراین مقام آقای اکبر هاشمی تأثیری در زندگی اطرافیان نداشت؟

تأثیـری در زندگی کسـانی کـه نزدیک بودند، نداشـت؛ بعضی آنهـا که دورتر بودند، شـاید بیشـتر از موقعیت ایشـان بهـره بردنـد. من ۱۰ سـال ماشـین رنو داشـتم و حـاج آقـا هـم کـه رییـس جمهـور شـدند همچنـان ماشـینم رنـو بـود و تغییـری در زندگـی ما بـه وجود نیامد.

خاطره دیگری از آن دوره؟

در اوج جنـگ بـود، مـادرم گفـت کـه مـن را بـه دیـدن اکبـر ببر. شـیخ اکبر در منـزل تنهـا بـود و وقتـی مـادر را دیـد بسـیار خوشـحال شـد. شـیخ اکبر و مـادر شـروع کردنـد بـا هـم صحبت کردنـد؛ مـادر بعـد از نیم سـاعت گفت، احمـد بریم خانـه خواهرت؛ شـیخ اکبر گفـت: امشـب را پیـش مـن بمـان، همسـرم هم نیسـت، مـادر گفـت: من در خانـه تو خوابـم نمی برد، شـیخ اکبر گفـت: حـاال اینجـا خلـوت اسـت، امـا مـادر گفـت: خانـه خواهـرت راحت‌تـر میخوابـم، شـاید دیگـر همدیگـر را نبینیـم، ولـی یـک نصیحـت بـه تـو دارم، شـیخ اکبـر بغـض کـرد و گفـت: چـه نصیحتـی؟ مـادر گفـت: نصحیـت و خواهـش مـن ایـن اسـت کـه ایـن جنـگ اگـر دسـت خـودت هسـت، خـودت و اگـر دسـت امـام هسـت، بـرو بـه امـام بگـو دیگـر جنـگ کافی اسـت، فرزنـدان مـردم دارنـد کشـته میشـوند. شـیخ بغـض کـرد و گفـت: مـادر دسـت مـن نیسـت، دسـت امـام هـم نیسـت ولـی مـن سـعی خـودم را میکنـم. میخواهـم شـرایط آن روزها را بگویـم وگرنـه روشـن اسـت کـه پایـان جنـگ مجموعه دالیـل مختلف و فراوانـی داشـت از خیلـی کوچـک تا خیلـی بزرگ کـه دربـاره آن بحث‌های فراونـی شـده و می‌شـود. بـه هـر حال دو هفتـه بعد که شـیخ آمـد خطبه‌های نمـاز جمعه را بخواند گفـت: به فرموده امـام(ره) علی رغم اینکـه توقف جنگ سـخت‌تر از نوشـیدن جـام زهـر بـود، امـا جنـگ متوقف شـد.

آقای هاشمی خاطرهای از درگذشت حضرت امام(ره( برای شما نقل نکرد؟ یا نقل قولی و نصحیتی از امام(ره) که پیش از رحلتشان گفته باشند؟

امـام در اواخـر روزهای عمرشـان بیمار شـده بودند. من آن زمـان تهران نبودم و در سرچشـمه کرمـان کار می‌کردم.

آقای هاشمی نکتهای به بعدا نقل از امام خمینی(ره) بیان نکردند؟

خیـر! از حرف هـای خصوصـی میـان خـود و امـام(ره) چیـزی بـه مـا نمیگفتنـد. صحبـت هایشـان بـا کسـانی کـه در تماس بودنـد، محرمانه بـود و مسـایل را علنـی نمی‌کردنـد. از روابطشـان بـا رهبـری انقلاب خاطـرهای نداریـد؟ ایـن فـراز و فرودهایـی که پیدا شـد آقای هاشـمی نقـل و نظـری نداشـتند؟ ایشـان با آقای خامنه‌ای بسـیار دوست بودنـد، حتـی زمانـی خانـه‌ای گرفتـه بودنـد کـه دو طبقـه بـود در خیابـان ایـران. حـاج آقـا اجـاره خانـه را می داد و آقـای خامنـه‌ای هم اسـتفاده می‌کرد حتی زمانـی که آقای خامنـه‌ای تهران نبودنـد خانوادهشـان میخواسـتند حاج آقـا بـرای آنهـا هـم میگرفتنـد مانند دو بـرادر بودنـد. اختالفی به آن شـکل بینشـان نبود. مردم بیشتر در این کارها شـیطنت میکننـد وگرنه اختلاف نظر بـوده ولی اختالف شـدید نبوده اسـت. اآلن هـم در یکـی از مصاحبههایـش اکبـر گفـت کـه عشـق مـن خامنـهای اسـت و ایشـان را بسـیار دوسـت دارم. اینهـا از جوانـی با هم مأنـوس بودند و رفـت و آمد داشـتند.

در قضایایی که در انتخابات گذشت و آقای هاشمی کاندیدا شدند و احمدی نژاد رییس جمهور شد خاطرهای ندارید و نقلی به شما نکردند؟

بـه مـا کـه صحبتهـای خاصـی نکردنـد ولـی مـردم از اطـراف حتـی طومـار میآمـد از شهرسـتان، کـه میگفتنـد مـا میخواهیـم اقداماتـی کنیـم کـه شـیخ میگفـت مـن هیـچ وقـت راضی نیسـتم کـه خدشـهای به مـردم و انقلاب وارد شـود.

در دورهای که احمدی نژاد رییس جمهور شد، خاطرهای از آقای هاشمی ندارید؟

نـه! نظـر خاصی نداشـته و میگفت که ایـن انسـان پوچـی اسـت و نمیتوانـد کشـور را اداره کنـد بلکـه مشـکالتی بـرای مـردم ایجـاد می‌کند. احمـدی نـژاد یـک اسـتاندار ضعیـف شـیخ اکبـر در اردبیـل بـود، حتـی شـنیده‌ام در اردبیـل چندین پرونده دارد که نشـان می‌دهد در زمان اسـتانداری چقـدر مـردم را اذیـت کـرده اسـت.

در ماجرای رد صالحیت آقای هاشمی، خاطرهای ندارید؟

نـه باز هم شـیخ اکبر با صبـر و تحمل ایـن مسـاله را هم پذیرفـت و گفت که مـردم آنچـه بایـد بداننـد، می‌داننـد و همیـن مسـاله باعـث محبوبیت بیشـتر ایشـان هم شـد.

شما خودتان واکنشی نداشتید؟

خیـر! مـا توجهـی نکردیـم. مـا بـه سیاسـت کاری نداریـم، امـا همه مردم بـه این مسـاله و همچنین رد صالحیت سیدحسـن خمینی بسـیار توجه کردند. در زمـان رد صالحیـت سیدحسـن، شـیخ اکبـر گفـت: شـما صالحیتتـان را از چـه کسـی گرفتیـد کـه برخـی را راحـت رد صالحیـت می‌کنیـد! همگی شـاهد بودیم کسـانی که سیدحسـن را رد صالحیـت کردنـد، در برابـر حاج آقا جوابی نداشـتند.

چرا حاج آقا را رد صالحیت کردند؟

یـک دشـمنی و کینـهی دیرینـه از حـاج آقـا داشـتند. فکـر کردند کـه اگر ایشـان بیایـد می خواهـد تغییـرات کلی اعمـال کنـد. شـایعاتی هـم در ایـن زمینـه درسـت می کردنـد. مثل ًا گفتند کـه رهبـری بایـد در قانـون اساسـی شـورایی باشـد و اگـر آقـای هاشـمی بیایـد، می خواهـد ایـن اصـل قانـون اساسـی را اجرایـی کنـد. در صورتـی کـه اینطـور نبود، حـاج آقا نظـر بلندی داشـتند و معتقـد بودنـد هـر کسـی که می توانـد خدمـت کنـد، بـر سـر کار باشـد، ولـی لطمـه‌ای بـه جمهـوری، انقلاب و مـردم وارد نکنند چـون واقعا انقلاب بـرای مـردم گـران تمام شـد، چقـدر شـهید دادنـد و زندگی‌هـا از هم پاشـیده شـد امـا بـه هـر حال عـده‌ای رعایـت نمی‌کننـد و سـود جو هسـتند.

آخرین بار چه زمانی حاج آقا را دیدید؟

دو یـا سـه روز قبل از فوتشـان که عقد دختر یاسـر بـود؛ همه اقـوام درجه یک بـه خانه یاسـر رفتنـد و حاج آقـا صیغه ازدواج آنهـا را خواند و نصحیت شـان کـرد. البتـه دو روز بعـد از این عقد حاج آقا فـوت کردند.

حاج آقا دخالتی در این عقد و ازدواج ها میکرد؟

معمـولا در فامیـل هـر کسـی کـه می‌خواسـت ازدواج کنـد، از حـاج آقـا درخواسـت می‌کـرد صیغـه عقـد را جـاری کنـد.

دخالتی در مهریه و اینطور مسایل نمیکرد؟

معتقـد بـود که مهریـه بـرای زن الزم اسـت و اگـر زن مهریه نداشـته باشـد، ارزشـش پاییـن می‌آیـد، امـا دخالتـی نداشـتند یـا در ایـن زمینـه دسـتوری نمیدادنـد.

چطور مطلع شدید که حال آقای هاشمی نا مساعد شده است؟

یکـی از دوسـتان با من تمـاس گرفتند و گفتنـد کـه حـاج آقـا حالـش بـد شـده، شـما مطلـع هسـتید، گفتـم خیر اطالعـی نـدارم، شـاید شـایعه باشـد.

آقای هاشمی پیش از نا مساعد شدن حالشان، تندرست بودند؟

بله! بسیار سالم و سرحال بودند.

سابقه بیماری نداشتند؟

اصلا سـابقه سـکته نداشـتند ولـی قندشـان بـالا بـود و بـا ورزش و دارو قندشـان متعـادل نشـان مـی داد؛ در تمـاس نخسـت کـه اطلاع دادنـد حال شـیخ اکبر مسـاعد نیسـت، مـن جدی نگرفتـم، پـس از آن دوسـت دیگـری بـه مـن زنـگ زد و گفـت که حـاج آقا را به بیمارسـتان شـهدا منتقـل کردند، پرسـیدم چـرا؟ چـه اتفاقـی افتـاده؟ گفـت: حالشـان خـوب نبوده، مـا پایین شـهر بودیم و تـا به بیمارسـتان رفتیم، دیدیـم کـه تعداد بسـیاری از مـردم به طـرف بیمارسـتان هجـوم آوردنـد بـه گونـهای کـه اصلا امـکان نزدیـک شـدن بـه بیمارسـتان وجـود نداشـت.

یعنی شما حاج آقا را ندیدید؟

خیـر! رسـیدیم جلـوی بیمارسـتان بـه مـا اطلاع دادنـد کـه شـیخ اکبـر را به جمـاران منتقـل کردنـد، گفتند ایشـان سـکته ناگهانـی کردنـد و درجـا فـوت کردنـد. اصلا بـاورم نمیشـد. بـه دکتـر گفتـم: جریـان چیسـت؟ گفـت: سـکته‌هایی هسـت کـه بـرای بیماران قنـدی پیـش می‌آیـد، گفتم: نمی‌شـود کالبد شـکافی کنیم که مطمئن شـویم، گفـت: تأثیری نـدارد. خالصه بـا کالبد شـکافی مخالـف بـود و نپذیرفـت کـه در مورد مرگ ایشـان بررسـی بیشتری صـورت بگیرد.

مگر ممانعت امکان داشت؟

بایـد فرزندان حاج آقا درخواسـت کالبد شـکافی می کردند، اما نخواسـتند. ولی مـن بـه دکتر گفتم اما ایشـان گفت که نیـازی نیسـت و اگـر هم چیـزی ثابت شـود، کاری نمیشـود کـرد. مـن پیکر شـیخ اکبـر را دیـدم، صورتشـان سـرخ شـده بـود و معلـوم بـود که به ایشـان فشـار آمـده بـود؛ برخـی می گوینـد که در آب سـکته کـرده بودنـد و برخـی دیگـر گفتنـد در آب مـوادی ریختنـد، هزار شـایعه درسـت شد.

یعنی پس از درگذشت آقای هاشمی، هیچ بررسی صورت نگرفت؟

خیـر! عـادی برخـورد کردنـد. پیکـر ایشـان را آن شـب بـه جمـاران بردند، شـب بعـد غسـل دادن و آمـاده کردند و روز سـوم هـم دانشـگاه بردنـد و آقـای خامنـهای نمـاز بـر پیکر ایشـان خواندنـد. امـا در مراسـم تشـییع پیکـر ایشـان جمعیـت بسـیار زیـاد و فـوق العـادهای شـرکت کردنـد. میلیونها نفر شـرکت کردنـد حتـی مخالفیـن هم در مراسـم تشـییع پیکـر ایشـان حضـور داشـتند.

اینکه گفته شد پیکر ایشان از مسیر دیگری برده شده بود، درست است؟

مـن در جریان نبـودم. حالـم هم خیلی خـوب نبـود، آنقـدر جمعیـت زیـاد بـود کـه نمیشـد ایسـتاد؛ چندیـن نفـر هـم در تشـییع پیکـر ایشـان در فشـار جمعیـت شـاید مصـدوم شـدند.

نتوانستید در مراسم تدفین شرکت کنید؟

ما به حرم امام (ره) رفتیم

گفته شد در هنگام دفن آقای هاشمی در ضریح امام(ره) هم یک نماز مجزا خوانده شد؟

بله درست گفته شد است

شما در نماز دوم حضور داشتید؟

خیر! من نبودم.

شنیدید یا دیدید؟

ندیـدم. آن زمـان مـن در ضریح حضور نداشـتم، ولـی گفتنـد که نمـاز دیگری خواندند.

در حال حاضر بر روی موضوع درگذشت آقای هاشمی پیگیری خاصی صورت نمیگیرد؟

شـنیدم کـه شـورای امنیـت در حـال انجـام بررسـیهایی هسـت.

آیا از پیکر ایشان نمونهبرداری نشده است؟

خیـر! نمونه‌بـرداری نشـد، بلکـه از عکس‌هـا بتواننـد بررسـی انجـام دهنـد. به طـور کلی شـیخ اکبـر مرگ بـا عزتـی داشـت. علاوه بـر حضـور حداکثـری مـردم، پرچـم هـای ۹۲ کشـور به حالـت نیمه افراشـته درآمد و در مراسـم ختمـی کـه آقـای خامنه‌ای بـرای ایشـان برگـزار کردنـد، حـدود ۱۵۰ هیـأت و سـفیر و نماینـده بـرای تسـلیت بـه ایـران آمـده بودنـد.

پس از درگذشت آقای هاشمی دیداری با رهبری انقلاب داشتید؟

بلـه! دیدار داشـتیم، یکـی از دیدارها در همـان روزی بـود کـه آقـای خامنهای بـرای مرحـوم هاشـمی رفسـنجانی مراسـم برگـزار کردنـد. در آن روز جلسـه‌ای گذاشـتند و خواسـتند کـه اخـوان و فرزنـدان را ببینند. مـا به اتاق مخصـوص خودشـان رفتیـم و صحبت کردیـم. ایشـان گفتنـد کـه ناراحتـی مـن کمتر از شـما نیسـت، مـن هم یار دیرینـه خـود را از دسـت دادم؛ امـروز نوبت ایشـان بـود و فردا نوبت ماسـت، بایـد بپذیریم. شـما ایشـان را فراموش نکنیـد و برایشـان قرآن زیـاد بخوانید و صدقـه بدهیـد. گفتیم در حـد توان این کار را خواهیـم کـرد. دو هفتـه بعـد، دوباره ایشـان را دیدیم، مـن و آقـای خامنـه‌ای روی صندلـی نشسـته بودیـم و بقیـه روی زمیـن نشسـته بودنـد؛ از مـن پرسـیدند کـه احمـد آقـا چـرا روی صندلی نشسـتید؟ گفتـم زانـو درد دارم، گفـت: یـادت هسـت کـه زمانـی معلـم مـن بـودی؟ گفتـم بلـه! یـادم هسـت و افتخـار من همیـن اسـت. گفـت: پـول هـم از من گرفتـی، گفتـم: بلـه! گفت: همـان ۶۰ تومـن کـه بابـت کلاسهـا پرداخـت کـردم، حقـوق دو مـاه مـن بـود. بعد از آن گفتنـد: عقـد مهـدی را من و شـیخ اکبـر در همیـن اتـاق بسـتیم و پس از آن بـا محمـد و محمود شـوخی کردند؛ بـه طور کلـی دیـدار خوبی بـود. جالب ایـن اسـت کـه احمـدی نژاد هـم جزو مسـتقبلین بـود، جلوی در بـه مهمانان خـوش آمـد میگفـت.

از نظر شما درگذشت آقای هاشمی عادی است؟

نمی‌تـوان کسـی را متهـم کـرد ولـی اخیـراً در سـایتی آمـده کـه قاتـل حاج آقا شناسـایی شـده اسـت، مـا باورمان نشـد و گفتیـم کـه از ایـن صحبت‌هـا زیـاد گفته می‌شـود، شـاید هم راسـت باشـد، خـدا میدانـد.

یعنی گمان میکنید حاج آقا شهید شده باشند؟

احتمالـش ۵۰ به ۵۰ اسـت؛ اغلب مردم که معتقدند ایشـان شـهید شـده اسـت ولـی در شهرسـتانها مجالـس ختـم بسـیار با شـکوهی برای ایشـان گرفتند مثلا در یـزد چنـد ده مجلـس ختـم با شـکوه برای ایشـان برگزار شـد.

فقدان آقا هاشمی چه اثری برای شما داشته است؟

مـا تـا چنـد روز پیـش شـوکه بودیـم و اصل ًا باورمـان نمی‌شـد کـه فـوت شـدند، ولـی کم کم جای خالی ایشـان حـس شـد و بـاور کردیم کـه از بین ما رفتنـد. مـن چون شهرسـتان بـودم هر دو مـاه یـک بـار ایشـان را می‌دیدم اما مـدام سـراغ مـن را می‌گرفتند.

شما را دوست داشت؟

بله

خاطره دیگری درباره خودتان؟

بـه دعـوت یکـی از دوسـتان، میخواسـتم بـه مصـر بـروم، تصمیـم گرفتـم ابتدا حـج عمره بـروم و از آنجا مدینـه و پـس از آن به قاهـره بروم، از هواپیمـا در جـده کـه پیدا شـدم، دیدم یک آقای ورزشـکاری جلـوی ما آمد و گفـت حـاج احمد هاشـمی؟ گفتـم بله! گفـت: از ریاسـت جمهـوری زنگ زدند و گفتنـد که شـما در این پـرواز به جده می‌آییـد و گفتنـد کـه بـا آنهـا تماس بگیریـد. آن زمـان آقـای سیدحسـین مرعشـی رییـس دفتـر حـاج آقـا در تهـران بود. تماس گرفتم و گفتند شـما کجاییـد؟ گفتـم: جـده هسـتم، گفـت: بعـد از آن، کجـا می رویـد؟ گـزارش شـده که شـما با یکی از دوسـتان خود بـه مصـر می رویـد، گفتم: بله! درسـت اسـت؛ گفـت: حـاج آقـا گفتنـد کـه به احمـد بگوییـد در حـال حاضـر به مصر نـرود چـون رابطـه ایـران و مصر خوب نیسـت و مشـکالتی پیـش می‌آید. من بـا دوسـتم در مصـر تمـاس گرفتـم و گفتـم کـه کاری پیـش آمـده و باید به خدمـت حـاج آقـا برسـم. خلاصـه آن سـفر حـاج آقـا مـا را از رفتن بـه مصر منـع کـرد، البتـه ایشـان می دانسـت مـا سیاسـی نیسـتیم ولـی شـاید در آن شـرایط شـاید آن سـفر می توانسـت مشـکل سـاز شود.

چـرا در مـورد خانواده هاشـمی شـایعات بسـیار است؟

خانـواده هاشـمی تافتـه جـدا بافتـه نیسـتند و ماننـد سـایر مـردم زندگـی میکننـد، اتفاقـا برخـی بسـیار راحتتر و بهتـر از مـا زندگـی میکننـد. اینکـه گفتنـد ثـروت حـاج آقـا قبـل و بعـد از انقلاب تغییـر عمـده‌ای کـرده ا ست . بعـد از انقلاب ثـروت حـاج آقـا کمتر هم شـده اسـت.

شایعه کردند که آقای هاشمی پولهای زیادی در بانکهای خارج از کشور دارند؟

همه اینها شـایعه اسـت، دشـمنان این شـایعات را درسـت می‌کننـد. حـاج آقا از پسـته رفسـنجان چهار سـهم از شرکت تعاونی رفسـنجان شـریک اسـت مانند سـایرین، کارگـران قبلـی ما بـه مراتب بیشـتر از مـا در سـال پسـته دارنـد، اما همـه دنیا می گویند پسـته رفسـنجانی، نمی گویند پسـته رفسـنجان!

در جلسات خانوادگی، آقای هاشمی نسبت به شایعات چه واکنشی داشتند؟

دو سـه بـار از ایشـان سـوال شـد کـه چـرا هیـچ واکنشـی نشـان نمی دهید؟ ایشـان می گفتنـد: آنهـا کـه دوسـت مـا هسـتند، از ایـن حرف‌ها خوشـحال می شـوند و می گوینـد خداونـد بـه او بیشـتر بدهـد و کسـانی کـه دشـمن هسـتند، میسـوزند؛ چـرا من خـودم را ناراحـت کنم، جـواب ابلهان خاموشـی ا ست . آنقـدر عکـس و فیلـم از زمینه‌ای رفسـنجان گرفتنـد و گفتنـد کـه اینها بـرای هاشـمی رفسـنجانی اسـت، در صورتـی کـه دروغ بـود. حـاج آقـا قبـل از انقلاب اقدامـات اقتصـادی انجـام مـیداد و بعـد از انقلاب دیگـر نمی توانسـت ایـن کار کنـد و ثروتش کمتر شـده بود. فکرش سـازندگی بـود و هـر جـا کـه میرفت سـعی میکـرد طـرح جدیـدی دهـد و تحـول ایجـاد می کـرد.

شخصیتی در تراز حاج آقا میشناسید؟

از نظـر علمـی هسـتند کسـانی کـه سـواد دارنـد، ولـی از نظـر فکـری، بـه ماننـد اکبـر سـراغ نـدارم. هـر جـا کـه بـرای بازدیـد می رفـت همراهانـش خسـته میشـدند. بسـیار بـا عالقـه سـوال می کردنـد، ۵۰ تـا ۶۰ نفـر از پزشـکان مقیـم خـارج بـه سرچشـمه مـس کرمـان آمدنـد، وقتی مـن را شـناختند، بسـیار خوشـحال شـدند و گفتنـد حـاج آقـای شـما سـوالاتی از پزشـکی می پرسـیدند کـه مـا نمی توانسـتیم جـواب بدهیـم.

چرا آقای هاشمی را با امیر کبیر مقایسه میکنند؟

امیرکبیـر فکـر سـازندگی داشـت و می خواسـت ایـران، رو بـه دانـش و سـواد پیـش بـرود. حـاج آقـا هـم اقدامـات بزرگی بـرای پیشـرفت ایران انجـام داد و هدفـش سـرفرازی ایـران بـود. امیـر کبیـر دارالفنـون را تأسـیس کـرد و حـاج آقا هـم از جمله دانشـگاه آزاد اسلامی را بـا یک میلیـون تومان کـه امـام هدیـه دادنـد، تأسـیس کرد. آن زمـان افـراد ۴ سـال پشـت کنکـور میماندنـد و نمی توانسـتند بـرای ادامه تحصیـل به دانشـگاه بروند؛ شـیخ اکبر دانشـگاه آزاد را تأسـیس کـرد تـا افراد بیشـتری بتواننـد درس بخواننـد.

در این سالها خلق و خوی ایشان تغییر کرد؟

در خلـق و خـوی ایشـان تغییـر کلـی ندیدیـم ولـی بـه هـر حـال مشـکالت مـردم و مملکـت روی اعصـاب او تاثیر می‌گذاشـت.

ایشان به آروزهایش رسید؟

شـیخ اکبر فراز و نشـیب‌های بسـیاری در زندگی داشـت.

به هدفشان از مبارزات رسید؟ از چیزی پشیمان نشده بود؟

زندگـی راحتی نداشـت، ک ًال در زندگی بسـیار بـا محدودیت مواجـه بود. فرض کنیـد میخواسـت عیـادت مریـض بـرود، نمی‌توانسـت در بسـیاری از مجالـس شـرکت کنـد و ....

به آرزوهایی که از پیروزی انقالب به دنبال آنها بود، رسید؟

توانسـتند رژیـم شـاه را سـاقط کننـد و نظـام جمهـوری اسلامی را برقـرار کنند .

به هدفی که از حکومت داشتند، رسیدند؟

آنطـور کـه بایـد و شـاید حکومـت بـه هـدف مدنظـر نرسـید. در حـال حاضر چـه بسـا بـر روی برخـی سیاسـت‌ها و رفتارهـای حکومت، نظر مثبتی نباشـد. مثلا در مـورد مسـایل اجتماعـی ایـن امـر بعضـا ناشـی از سـختگیری‌های بیمـورد اسـت کـه حـاج آقـا بـا آنها مخالـف بـود از جملـه اینکـه می‌گفت ماهواره‌هـای مـردم را جمـع می کنند و ایـن نـوع سـختگیری‌ها هیـچ تأثیـر مثبتـی نـدارد بلکـه تاثیـرات منفـی به همـراه خواهد داشـت.

در مورد برخوردی که برای حجاب می‌شد، چه نظری داشتند؟

مخالـف بـود؛ می‌گفـت دلیلـی نـدارد بعـد از سـی سـال جلـوی خانم‌هـا در خیابـان را می‌گیرنـد.

با سختگیری مخالف بود؟

بله!

در زندگی شخصی هم همینطور بود؟

بلـه! اصلا بـه فرزنـدان سـختگیری نمی‌کـرد و آنهـا را بسـیار دوسـت داشـت؛ همیشـه برنامـهاش ایـن بـود کـه جمعه‌هـا همـه فرزنـدان بـه منزل او برونـد.

با برخوردهای جناحی که در کشور میشود و حذف‌هایی که صورت میگرفت هم مخالف بود؟

کلا مخالـف حـذف و اختلاف بـود و می‌خواسـت همـه بـا هـم صمیمـی و دوسـت و یـار و یـاور یکدیگـر باشـند.

بعد از درگذشت امام(ره)، رابطه آقای هاشمی با خانواده امام چطور بود؟

رابطـه بسـیار خوبـی بـود؛ تکیـه‌گاه آنهـا بـود. سیدحسـن خمینـی پـس از فـوت شـیخ اکبـر بسـیار گریـه کرد و ایـن نشـانه علاقـه شـدید ایشـان به شـیخ اکبر اسـت. خیلی از شـخصیت‌ها بسـیار گریـه می‌کردنـد.

رهبری انقالب غیر از زمانی که نماز میت بر پیکر آقای هاشمی رفسنجانی قرائت کردند، در سایر مراسمهای عزاداری شرکت کردند؟

مـن ایشـان را ندیـدم، شـاید خصوصی بـه مراسـمی آمدند؛ به طـور کلی رهبر بسـیار نگران اوضـاع بودند.

منبع: شفقنا

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی