سمینار آموزشی "روانشناسی سیاسی" از سوی واحد آموزش حزب کارگزاران سازندگی استان تهران در دفتر حزب برگزار شد. در این جلسه آموزشی، دکتر امیرحسین خالقی، سخنرانی کرد.
به گزارش سایت کارگزاران، روانشناسی سیاسی یک "رشته" شامل طیف وسیعی از موضوعات است و هرجا که سیاست باشد به اعتباری روانشناسی سیاسی هم وجود دارد. روانشناسی سیاسی یک رشته مشترک بین رشتههای علوم سیاسی، روانشناسی و جامعه شناسی است. دکتر خالقی با توضیح این مطلب گفت: به نظرم در این دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، بحث روانشناسی سیاسی به کار تحلیل میآید. من از مهندسی به بحث سیاستگذاری دولت رسیدم و دانشجوی تماموقت سیاست و سیاستگذاری و علاقهمند به توسعه کشور بودم و احساس کردم که عمیق شدن در این رشته باعث میشود که بیشتر از وقایع در سیاست کشور چه در سطح حاکمان و چه در سطح مردم عادی و اینکه سیاست چگونه فهمیده میشود، مطلع شوم.
او با توضیح یک بحث کلی راجع به سیاست و همچنین ارائه مواردی که بیشتر به حزب کارگزاران مرتبط میشود گفت: بحث روانشناسی رهبران سیاسی و دیگری بحث رای دادن از جمله موارد مهم در تحلیل روانشناسی سیاسی هستند. هر کسی که میخواهد وارد سیاست شود طبیعتا باید با نیکولا ماکیاولی و کتابش به ترجمه داریوش آشوری آشنا باشد و البته نقدهای بسیار سازندهای که آقای دکتر طباطبایی به آن نوشتهاند به نظر میآدی نقطه شروع سیاست مدرن باشد. صحبت ماکیاولی بر خلاف ظاهر کتابش که نوعی بیاخلاقی را ترویج میکرد این بود ما وقتی از سیاست صحبت میکنیم از فیزیک نیروها صحبت میکنیم و از امری صحبت میکنیم که برای خودش یک موضوع بحث جداگانهای است و از چیزی صحبت میکنیم که از آن لزوما اخلاقی بودن به کار نمیآید؛ نه اینکه باید بیاخلاق باشیم، حرفش چیز دیگری است.
خالقی توضیح داد: موضوع علم فیزیک و شیمی را نمیشود با هم ادغام کرد، موضوع علم سیاست و اخلاق هم قابل ادغام نیست. موضوع سیاستشان جداگانه و مستقل از دیگر مباحث است و حالا این سؤال پیش میآید که اگر سیاست سیستم خودش را دارد و بحثش تبادل نیروها و کشاکش قدرت است، روانشناسی به چه کارش میآید؟ سیاستمداران عمل خودشان را انجام میدهند و اگر ما روانشناسی رفتار آنها را بفهمیم شاید در دوره مدرن خیلی به کار ما نیاید اما همانطور که در کتاب "شهریار" میخوانیم، ماکیاولی معتقد است که حاکم باید به خوبی از پس کار و نقش خودش بر بیاید و ما ناگزیر هستیم که برای فهم سیاست یک ارتباط با کنشگران و آدمهای سیاسی برقرار بکنیم و آنها و رفتار آنها را بهتر بشناسیم.
او با مثال جنگ امریکا به عراق به عنوان یک اشتباه سیاسی توضیح داد: حمله به عراق بزرگترین اشتباه از لحاظ سیاست واقعگرا بود. نتایجش را هم بعدا دیدیم که تبدیل به یک فاجعه شد و هیچ توجیه سیاسی برایش وجود نداشت. ما میبینیم از سال 2003 به بعد چه اتفاقاتی در خاورمیانه رخ داد و این سوال پیش میآید چرا با اینکه حمله به عراق هیچ توجیه سیاسی نداشت، رخ داد؟
خالقی توضیح داد: یکی از سیاستمداران برجسته این اقدام را عمل مذهبی یا شبهمذهبی و ایدئولوژیک جورج بوش میداند. یعنی حتی در یک حکومت دموکراتیک مثل ایالات متحده که عملا ساختارها و سیستمها دستاندرکار هستند، میبینیم که آدمها نقش بازی میکنند. در حال حاضر هم که ترامپ رییس جمهوری است شخصیتش تاثیر به سزایی در ایالات متحده دارد و وقتی از آمریکا حرف میزنیم از یک بوروکراسی هیولاوار صحبت میکنیم که در تمام نقاط جهان کار میکند و به متحدانی که دارد نشان میدهد با یک ابرقدرت جهانی حرف میزنند. در این ابر قدرت جهانی هم میبینیم افراد به شدت میتوانند تأثیرگذار باشند. مشاوران بوش و ترامپ و دیگر سیاستمداران اثرگذاران قویای هستند که البته این موارد نمونههای مصداق داخلی برای خود ما هم دارد.
او با ارائه مثالهایی از شخصیتهای سیاسی پیش و پس از انقلاب تأکید کرد: در کل میخواهم راجع به اهمیت پرداختن به ویژگیهای فردی شخصیتهای سرنوشتساز اشاره کنم و اینها را در روانشناسی سیاسی میتوانیم بفهمیم.
این فارغالتحصیل دانشگاه تهران ادامه داد: نوع افعالی که یک سیاستمدار به کار میبرد خیلی مهم است. در آینده هم یکی از چالشهای مهم در ارتباط با عربستان این است که بدون شناخت شخصیت محمد بن سلمان نمیتوانیم حال و هوای آینده سعودی را درک کنیم. در کشورهایی که خیلی دموکراسی ندارند نقش آدمها به شدت پررنگ است.
خالقی با اشاره به این نکته که روانشناسی سیاسی کمی وسیعتر از مباحث مطرح شده است به توضیح ویژگیهای شخصیتی افراد پرداخت و گفت: از سال 1920 تاکنون به خصوص در دوره جنگ جهانی دوم اهمیت بررسی شخصیت سیاسی سیاستمداران مطرح میشود و بعد از پایان جنگ جهانی دوم تحلیل پدیده فاشیسم و جنون جمعیای که خیلی خرابی به بار میآورد اهمیت پیدا میکند. بعد از آن، در دهه 50 و 60 که دوران جنگ سرد است و بحثهای روابط بینالملل مطرح میشود، بعد از فروپاشی بلوک شرق که مسئله ملیتها مطرح میشوند و بعد به ویژه بحث بنیادگرایی اسلامی؛ اینها مضمونهای اصلی بحث روانشناسی سیاسی است که امروزه این مباحث از بحثهای روانکاوی فروید و... فراتر رفته و ما شواهدی داریم که گرایش به بعضی احزاب سیاسی حتی به ساختار ژنتیکی فرد بر میگردد.
او افزود: شواهدی داریم که میشود برای پروپاگاندا از یک سری ابزارهای پنهان استفاده کرد. ما شواهدی داریم اگر برخی هورمونهای افراد بالا یا پایین باشد مثل هورمون استرس، میزان فعالیت انتخاباتی فرد کم یا زیاد خواهد شد و این خیلی ترسناک است. ما متأسفانه در کشورمان خیلی کم به بحثهای ژنتیک و از این دست پرداختیم همین الان درباره انتخابات که مهمترین کنش سیاسیمان است تحلیل درستی نداریم و فقط میگوییم که پایین خیابان انقلاب اینطور رأی میدهند و بالای انقلاب آنطور.
این مدرس وانشناسی سیاسی با اشاره به اینکه بحث روانشناسی رهبران و حوزه افکار عمومی دو موضوعی بسیار مهم است، گفت: برای ورود به بحث روانشناسی رهبران، نیاز به نظریه داریم؛ فروید میگفت من به اندازه کپرنیک تمام دید دنیا را عوض کردم، کپرنیک آدم را از "زمینمرکزی" بیرون کشید و گفت تو مرکز دنیا نیستی و داروین از اشرفیت مخلوقات بیرونش کشید و فروید گفت تو عاقل هم نیستی و ربطی به آن آدم عاقل دوران روشنگری نداری.
او ادامه داد: چیزی که فروید میگفت و مهم است بحث تجربیات کودکی رهبران و تأثیر آن در کنش سیاسیشان است؛ مثلا کسانی که کودکی سختی داشتند آیا به شکل خاصی رفتار میکنند در زندگی سیاسیشان؟ آیا ارتباط پدر و مادر با فرزند در آینده بازتولید میشود؟ سؤالهایی از این دست را در روانشناسی رهبران با رویکردهای روانکاوانه دنبال میکنیم و تحقیقهای خیلی خوبی درباره رهبران آمریکا انجام شده است.
خالقی اظهار کرد: فروید میگفت ما در ذهنمان سه تا بخش داریم: اید، ایگو و سوپرایگو که "اید" غریزه ما است و چیزی که ما با آن به دنیا میآییم و به دنبال برآورده شدن نیازهای ماست، "سوپرایگو" همان وجدان جمعی است که باید و نباید میکند و پدربزرگی است که با توجه به جامعه، ما را هدایت میکند و "ایگو" یا "خود" داریم که بین این دو تعادل ایجاد میکند. "اید" بر اساس اصل لذت است و "ایگو" بر اساس واقعیت است و "سوپرایگو" بر اساس روابط ما خصوصا با پدر و مادر.
او با ارائه مثال ادامه داد: برای نمونه "جیمز مدیسون" که یکی از رییس جمهوران آمریکا آدمی بود که قضایا را خیر و شر تلقی میکرد، اهل مصالحه اصلا نبود و نمیتوانست کسی را همتراز خودش تصور بکند و رفتارهای سیاسیاش حول و حوش همین میگشت و وقتی برمیگردیم به دوران کودکی او یک سری نشانهها از دوران کودکیاش میتوانیم پیدا کنیم. مثلا یک پدر کشیش مسلک داشت و به شدت مجبور بود که در دوران کودکی آداب را رعایت کند و پدر و مادرش به شدت سختگیر بودند و مجبور بود مرزهای زیادی را رعایت کند و همین مرز رعایت کردن در زندگی سیاسیاش خودش را نشان داد و دائما به دنبال خطکشی امور بود. یا شخصیتی مثل استالین که نمونه بارز توحش بود شخصیت خودشیفتهای داشت که اتفاقات دوران کودکیاش در کنش سیاسی او بسیار تأثیرگذار بود و کتابهای متعددی درباره تحلیل شخصیت او نوشته شده است.
خالقی سپس به تحلیل شخصیت ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پرداخت و گفت: یک نمونه دیگر پوتین است که ما خیلی با او کار داریم و تا چند سال پیش من نمیدانستم که او میتواند بخندد. او یکی از رهبران به شدت پیچیده دنیاست. این آدم را به لحاظ شخصیتی بررسی کردند و متوجه شدند با توجه به پیشینه امنیتیای که دارد به شدت به قائده و قانون پایبند است به این مفهوم که اگر مسئله را نفهمد عملا ذهنش پلشت خواهد شد و سیاست خارجی روسیه اگر قاعده و قانون اساسی نداشته باشد و مسئله بسیار پیچیده شود، مثل مسئله سوریه، عملا باید شاهد نوعی فلج شدن سیاست خارجی روسیه باشیم و برای این آدم بسیار مهم است که یک قضیه مغشوش را سامان بدهد و بر همین اساس اگر قراری بگذارد و از طرف مقابل خلاف وعده ببیند به شدت واکنش نشان میدهد و آدمی است که اگر قاعدهای را درست تلقی کند طرف مقابلش هم باید رعایت کند و اگر خلف وعده ببیند بعد از آن رفتارش قابل پیشبینی نیست. این آدم گام به گام و پشت پرده کارها را انجام میدهد و تمام گامها را هم برنامهریزی میکند و در مواجهه با این آدم باید برنامه را به هم زد؛ کاری که الان آمریکاییان انجام میدهند؛ سعی میکنند کاری کنند که قولهای پوتین عملی نشود؛ رفتار عجیب و غریبی که در حمله اوکراین از خودش نشان داد و نحوه حضورش در سوریه و... آمریکاییها میخواهند کاری کنند که مردم روسیه که پوتین برایشان محبوب است بگویند قولی که داد را عملی نکرد. درباره دوران کودکی او خیلی قضاوت نمیتوانیم داشته باشیم فقط میتوانیم بگوییم که زندگی خیلی مرفهی نداشته و او را مقایسه بکنید با آقای خاتمی که از یک طیف اجتماعی دیگر بیرون آمدن و در آلمان فعالیت داشتن و به نظر میآید پوتین از همان ابتدا یک جور پنجه گربه است و آدمی با این ظاهر خیلی عجیب است که چرا برای رییس جمهوری پیشنهاد میشود، همه ما آدمها یک دیدی از رییس جمهوری مطلوب داریم که یک تیپ ظاهری و ویژگیهای حداقلی دارد.