فاطمه محمدی- دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران درباره شخصیت آیتالله هاشمی معتقد است که او دلسوز کشور و ملت و مخالف تشنج بود و نمیخواست خود را برتر وبالاتر از دیگران نشان دهد
به گزارش سایت کارگزاران، مشروح گفت وگوی غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران، را در زیر مطالعه کنید:
شما از چه زمانی با آقای هاشمی آشنا شدید؟
برای نخستین بار آقای هاشمی را سال ۱۳۴۳ در مسجد امام حسن عسگری(ع) قم در حال سخنرانی در مورد فلسطین دیدم؛ در زندان اوین هم من بند چهار و او بند دو بود و پس از انقلاب در جاهای مختلف با او آشنا بودم.
اگر بخواهیم راجع به آقای هاشمی صحبت کاربردی و مفیدی داشته باشیم کدام مبحث به نظر شما مهمتر است؟ ما باید منهای بحثهای حاشیهای که با چه کسی موافق بود و نبود اورانیوم بود و نبود و چی شد که همه از لحاظ تاریخی روزی شفاف میشود به این بحث مهم بپردازیم که در طول عمر۸۰ ساله آقای هاشمی از حوزههای علمیه چند نفر مانند او پرورش پیدا کرده است؟
شاید اغراق نباشد که بگوییم متجاوز از۶۰ هزار روحانی از قم بیرون آمده، اما چند تا آقای هاشمی در آن بوده؟ زیرا مهم این است که آقای هاشمی در عین مفید و کارا بودن برای نظام جمهوری اسلامی و منشاء اثر بودن در تحولات کشور، شخصیتی است که در واقع فارغالتحصیل یا برآمده از حوزه علمیه است. ما چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید، چه با آقای هاشمی موافق باشیم و چه مخالف باشیم نمیتوانیم بگوییم که آقای هاشمی از واتیکان یا از جای دیگری آمده، او فرزند حوزه است و اگر فکر میکنیم آقای هاشمی عنصر مفیدی برای انقلاب، کشور، اسلام و برای شیعه بوده بیشتر باید فکر کنیم که چطوری بوده که یک روزی برآمده حوزه علمیه بهشتی و باهنر بوده و اکنون به دوروبرمان نگاه کنیم که چه کسانی از آنجا بیرون میآیند... اسلام و تشیع که تغییر نکرده باید فکر کنیم که چه چیزی تغییر کرده است؟
مرگ طبیعی است «انک میت و انهم میت» بالاخره همه یک روزی میآیند و یک روزی هم از دنیا میروند، به این فکر کردن که چه ویژگی در هاشمی یا محیط تربیتی او و چه ویژگی در حوزه علمیه قم بوده که اینگونه افراد در آن پرورش یافته و آیا حالا میشود امیدوار بود که یک بار دیگر ما امثال بهشتی، باهنر و طالقانی را از حوزه ها داشته باشیم یا نه؟ مهم است.
آن دینی که هاشمی و امثال او برآمده آن هستند چقدر درخشندگی و شکوفایی برای جامعه میآورد و حرفهای سطحی و سخیفی که متاسفانه گاهی از برخی عمامه به سرها میشنویم چقدر تاثیر دارد؟
با این وضعیتی که امروز مدیا در دنیا دارد و یک کلمه حرفی که فردی بزند در تمام دنیا مخابره میشود آن وقت گاهی این برآمدههای از محیط دینی واقعا یک حرفهایی را به اسم دین میزنند که هر مسلمان، طلبه و مرجع تقلیدی از نسبت دادن این حرفها به دین شرمنده میشود. در مقابل هم اگر به آن منطق وسخنی که هاشمی و بهشتی میزدند و آن دینی که آنان معرفی میکردند و آن آزادی و شجاعتی که آن دین در افراد میگذاشت بپردازیم خیلی مفید است و شاید زمینهای را فراهم کند که ما باز گردیم به حوزهای که فارغ التحصیلانش هاشمیها باشند.
ساختار یا نوع تدریس در حوزه باید تغییر کند یا راهکار و روشهای دیگری مد نظر دارید؟
من در ۵۰ سالی که با قم، تهران، حوزه و روحانیان و جامعه اسلامی بودم بالاخره نمیتوان انکار کرد که وجود اساتید و شخصیتهای برجسته و نوع نگاه، تربیت، منش، روش و خصوصیات اخلاقی آنها تاثیرگذار بوده است. مسلما امام در خیلی از شاگردانش تاثیرات اینچنینی داشته ولی خب بقیه عوامل هم هست بالاخره همواره یکی از مشخصاتی که حوزه را برجسته میکرد این بوده که محل تفکر و آزادی اندیشه بوده یعنی تفکر بسته و محدود جایی در حوزه نداشته است. یکی از افتخارات حوزه بحث طلبگی بوده یعنی یک مطلبی را در عین حالی که ممکن است از عمق جان قبول داشته باشید اما مانند یک مخالف آن را بیان کنید. خدا رحمت کند این ویژگی را مرحوم بهشتی خیلی شاخص داشت و گاهی اوقات که میخواست یک نظریهای را که حتی مخالف آن بود بیان کند، نه تضعیف میکرد و نه از ابتدا به عنوان نظریه شکست خورده مطرح میکرد بلکه به نحوی بیان میکرد که گویا آن نظریه را قبول دارد و پس از بیان خوب آن، اشکالات مساله را میگفت. این ویژگی طلبگی خیلی مهم است که آدم در اندیشه آنقدر آزاد باشد که تمام زوایای فکری که حتی قبول ندارد را بتواند بفهمد و بیان وکاملا حلاجی کند که این به استحکام اندیشه خود شخص هم منتهی میشود. این آزادی فکر واندیشه با حکومتی و دولتی شدن حوزه اصلا هم خوانی ندارد و به این معنا است که شما باید از ابتدا در یک چارچوب بسته مطابق آنچه میخواهند عمل کنید مانند این که بخواهند سرباز تربیت کنند این جا هم بخواهند سرباز اعتقادی تربیت کنند در چنین نظامی آن مجتهد آزاداندیش و شجاع که بتواند با فکر خود افراد را جذب کند و تحت تاثیرقرار دهد، بوجود نمیآید. شنیدم برخی آقایان حوزه به طلبهها تاکید کردند که به حکومت بچسبید که قوه قضاییه و شورای نگهبان با شماست .از این حرفها آن طلبه آزادمنش، شجاع و فهیم که فهم او از اندیشه باشد بوجود نمیآید. آزاداندیشی نخستین پایه برای بوجود آمدن طلبه است، بحثهای دیگر هم هست که وابستگی مادی نداشتن و حقوق بگیر کسی نبودن یکی از آنها است.
مهمترین ویژگی یک طلبه چیست؟
مهمترین ویژگی یک طلبه شجاعت است؛ لازمه اعتقاد راسخ مراجع و بزرگان ما به خدا و توحید اعتقادی و عملی این بود که به هیچ وجه از هیچ قدرت و حکومت، عوامل حکومت، رییس و مسئولی وحشت نداشتند و وابسته، دنبال منافع و ملاحظه کار نبودند. بزرگان دین ما به شجاعت معروف بودند وقتی سربازان انگلیسی تفنگ را روی سینه سید محمد کاظم یزدی گذاشتند که از وی امضا بگیرند یک جمله گفت «سید کاظم یک بار می میرد» یا شجاعت مرحوم مدرس به عنوان یک برآمده از حوزه، در اثر تربیت اخلاق دینی بود. شجاعت تنها به این معنا نیست که شما در جهت قدرت و اراده حاکم سخن بگویید حتی اگر آنرا حق بدانید بالاخره این نوعی در جهت منافع حرکت کردن هم تعبیر میشود؛ آنگاه شجاعت شاخص میشود که در مقابل قدرت هم صحبتی را که باید بیان کند و حوزه این ویژگی را داشته که در مقابل قدرتها آزاد باشد. محیط تربیتی افرادی نابی مانند آقای هاشمی، بهشتی، باهنر و خیلی از افرادی که امام و علمای بزرگ تربیت کردند اینگونه بوده است. پس از اتمام سخنانش گفت: تمام این مطالب را شما حذف میکنید؟ گفتم نه ما صحبتهای موافق و مخالف را در روزنامه کار میکنیم.
به نظر شما که سابقه کار سیاسی، حزبی و اجرایی در کشور را تجربه کردید، با فوت آیتالله هاشمی خلائی در کشور بوجود آمده است؟
بله؛ اگر سند روایت «اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شیء» معتبر و کلام معصوم (ص) (وقتی عالمی فقیه فوت کند در اسلام رخنه و حفرهای ایجاد میشود که هیچ چیزی آن را پر نمیکند) باشد که جواب سوال شماست. فوت افراد تاثیرگذاردر جامعه یک حفره و خلائی بوجود میآورد که هیچ چیز آن را پر نمیکند، ما در طول تاریخ شاهدیم که سال ها طول کشید تا مانند یک بزرگی به وجود آید. شعاری میشود ادعا کرد؛ به عنوان مثال خدا رحمت کند وقتی آقای بهشتی از دنیا رفت برای تضعیف روحیه دشمن چند سال شعار دادیم «دشمن در چه فکریه ایران پر از بهشتیه» ولی واقعا ما یک نفر مانند بهشتی داشتیم؟ بهشتی به عنوان رییس دستگاه قضا و رییس دیوان عالی کشور با آن ویژگیها و با آن آزاداندیشی و با آن عدالت، واقعا پس از وی چه کسانی جای اوراپرکردند؟ اصلا شائبه آن هست که کسی مثل آقای بهشتی باشد؟! در حوزه هم همین طور بوده واقعا برخی آنقدر بزرگ بودند که وقتی از دنیا می رفتند آدم رحلت آنان را با گوشت و پوست وخونش احساس می کرد که هیچ چیزی جایشان را نمی گیرد. من هفت - هشت ساله بودم که آیت الله بروجردی به عنوان یک مرجع عام که در واقع ملجا و پناهگاه مردم بود از دنیا رفت آن زمان همه مردم احساس خلاء می کردند و میگفتند واقعا دیگر مثل وی می آید؟ شخصیت ها بر اساس ظرفیت وجودی و تاثیرگذاری که دارند نبودشان احساس میشود، امام هم که از دنیا رفت همین حالت بود.
من نمیگویم هیچ وقت جای آقای هاشمی پر نمیشود اما «سال ها صبر بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید» واقعا جای برخی شخصیت ها را نمیتواند کسی پر کند و آقای هاشمی یک ناب منحصر به فرد در ابعاد مختلف بود؛ برخی مانند آقای هاشمی تاثیرگذار هستند اما جامعیت وی را ندارند.
ارتباط آیتالله هاشمی با گروهها و جناحهای مختلف به چه شکل بود؟
آقای هاشمی واقعا به مسائل شخصی و گروهی فکر نمیکرد و نگاه او به افراد به نحوی بود که برای توسعه و آبادانی کشور و رفاه و سعادت مردم بتوانند مفید باشند و به این جهت کابینه او متشکل از دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا بود. او دنبال این بود که همه افراد کارا، بکار گرفته شوند زیرا ما اینقدر خرابی داریم و اینقدر این کشور نیاز دارد که ما نیرویی را ندیده نگیریم و عاطل و باطل نگذاریم. الان شما نگاه کنید نحوه برخورد دیگران به گونهای است که گویا یک گروه و جناح توانایی این را دارند که کشور را به هر شکلی هدایت کنند و بقیه حالا علاف باشند و نیرویشان به هدر برود. شما ببینید امروز از نیروهای توانمند با تجربه و جوانان تحصیل کرده به نحو احسن استفاده نمیشود، آقای هاشمی حرص داشت به این که هر کسی در هر سمتی که باشد، هر کاری میتواند برای توسعه کشور انجام دهد. از این رو هر شخص یا گروه سیاسی از هر جناحی در هر مقطعی به وی مراجعه کردند بدون در نظر گرفتن جهت فکری و سیاسی وی با خود، واقعا کمک میکرد و فکر باز داشت. این جنبه کمکی آقای هاشمی اختصاص به اصولگرا و اصلاحطلب و حتی اشخاص خارجی نداشت؛ زمانی که ملک عبدالله پادشاه عربستان بود با همه رقابت و شاید عداوتی که در برخی بخشها و افراد عربستان کلا نسبت به ایران و بخصوص روحانیت شیعه و اینها ممکن بود وجود داشته باشد گفته بود آقای هاشمی حتی برای دشمنانش هم خیرخواهی میکند این خیلی سخن مهمی از سوی شخصی از بیرون است. خیلی از افراد راجع به آقای هاشمی تعابیر مختلفی داشتند و به همه مانند یک برادر مهربان، پدر دلسوز و رفیق شفیقی برای خیرخواهی و اصلاح امور مشاوره میداد و خب خیلیها از این ویژگی او بهرهمند میشدند و به جایی میرسیدند حالا بعدش به بهانهها و انگیزههای مختلفی عوض میشدند ولی خود آقای هاشمی این ویژگی را داشت.
شما یکی از افراد برجسته حزبی کشور هستید و میدانید که ایران برای ارتقاء فرهنگ مردم و ساخت کشور نیاز به چند حزب قوی دارد؛ آقای هاشمی چقدر اعتقاد و تاکید به این داشت که حزب قدرتمند در کشور بوجود آید و چندین سال هست که ذغدغه ساستمداران این است چرا احزاب فراگیر ایجاد نمیشود؟
ببینید این بحث خیلی مفصل هست اما درکل آقای هاشمی تقریبا از همان عوان طلبگی و پیش از انقلاب به شدت معتقد به کار تشکیلاتی بود خب میدانید پیش از انقلاب با طلبههای قم و با مکتب تشیع فعالیت میکرد سپس با برخی از گروههای مبارز ارتباط پیدا کرد بعد هم در تشکیلاتی بود که با شهید بهشتی در تهران داشتند. پس از انقلاب هم به اتفاق سران حزب مرحوم بهشتی، باهنر و مقام رهبری در واقع یک گام بسیار بزرگی برداشتند و برای مقابله با انحرافات و سازماندهی نیروهای سیاسی که در مقابل آن تشکیلات خردی که پس از پیروزی انقلاب شکل گرفته و هر کدام یک گوشهای را گرفته بودند، تشکیلات عظیم حزبی را درست کردند. اما خب حالا بدون این که بخواهیم وارد جزئیات شویم منتهی شد به این که آن حزب نتوانست با اون شکل مطلوب ادامه دهد.
با توجه به ادامه پیدا نکردن حزب جمهوری، آیا آقای هاشمی دیگر به مسائل حزبی ورود پیدا نکرد؟
چرا، او عضو روحانیت مبارز بود وهمیشه تشویق میکرد وآخرین اقدام او در دوره ریاست جمهوری، تشکیل حزب کارگزاران بود، او همیشه میگفت رهبری بیشتر اصرار داشت که این حزب شکل بگیرد اما واقعیت این است که اگر حمایتها و راهنماییهای آقای هاشمی نبود این افراد با این مشخصات دور هم جمع نمیشدند.
چرا یک حزب قدرتمند سراسری شکل نمی گیرد؟
بیشتر به این دلیل است که دخالت حزب در امور اجرایی و سیاسی در قانون اساسی دیده نشده و حالا این یک روزی حتما انجام میشود یعنی ما ناگزیر هستیم که روزی بالاخره در مقام اجرا و عمل برای اداره کشور از تشکیلات سیاسی استفاده کنیم.
شما گفته بودید که شاید روحانیت حزب را مقابل خود ببینند و از این جهت مانع باشند اما میتواند حزبی باشد که روحانیت هم در آن حضور داشته باشند و فقط منحصر به افراد خاص نباشد.
بله؛ آن که من گفتم بخشی از یک مطالعه مفصلی بود که در قالب یک تزی ارائه شده و درآن به صورت اجمالی تقریبا در مورد همه گروهها و تشکیلاتی که از ابتدای مشروطه تاکنون آمدند، رفتند و ماندند مطالعه داشتم و دلایل اینکه چرا احزاب نتوانستند یک پایداری و استحکامی داشته باشند را بررسی شده. نتیجه این تحقیق این بود که یکی از دلایل به ضعف تشکیلاتی در خود احزاب ویکسری هم به خصلتهای اجتماعی مردم ایران بر میگردد. و سوم این که من گفته بودم به این برمیگردد که ما در کشور یکسری کانونهای قدرت سنتی مانند قومیتها و کانونهای مذهبی شامل روحانی و غیرروحانی داریم؛ یک مداح هم ممکن است برای خودش یک حوزه نفوذ داشته باشد. احزاب جایی است که زمان انتخابات افراد از حزب خود سوال میکنند که به چه کسی رای دهند وکانون های سنتی معمولا توقع دارند مریدان شان را از دست ندهند.
تقریبا میان تمام احزابی که در طول این یک صد سال شکل گرفتند و کانونهای سنتی، در مقطعی بالاخره اختلافی ایجاد شده و البته به این دلیل نبوده که همواره کانونهای سنتی اشتباه کرده باشند گاهی هم احزاب اشتباه و به نحوی رفتار میکردند که کانونهای مذهبی نتوانند آنها را تحمل کنند. حتما شنیدید وقتی یک شخصیتی با همه آن ویژگیهای مثبت مانند آیت الله بروجردی در قم بود با تشکیلات صد درصد مذهبی، معتقد و از جان گذشته مانند فداییان اسلام همراهی ایجاد نمیشود؛ حالا این که آنان افراط کردند، خودشان را مانند چهرههای خشن مطرح کردند و ضوابط و نظریات علمایی که به عنوان مرجع مطرح بودند را رعایت نکردند میتواند باشد اما بالاخره چنین وضعیتی بوجود آمد.
البته یک مساله تاریخی هم هست و از زمانی که حزب توده و حزب کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق به عنوان شاخهای از حزب توده در ایران نفوذ پیدا کرد در واقع این زمینه ذهنی را نسبت به بدبینی احزاب در بخشهای مختلف کشور ما بوجود آورد. از این رو معتقدم که احزاب در قم باید به نوعی با کانونهای سنتی این شهر ارتباط برقرار کنند.
آیتالله منتظری هم به عنوان یک مرجع سنتی- فقهی به این نتیجه رسیده بود و تشکیل احزاب را برای اداره جامعه به عنوان یک واجب کفایی مطرح کرد. عملکرد مثبت احزاب، سبب گرایش مراجع به تحزب گرایی میشود. نبود احزاب قدرتمند ثبت نام ریاست جمهوری ایران را تبدیل به جوک کرده است. من معتقدم اگر احزاب درست عمل و ارتباط خود را با مراجع ایجاد کنند، مراجع هم به این میرسند که اگر قرار هست در کشور جمهوری اسلامی باشد، جمهوریت باشد، مردم رای بدهند و آرای مردم و جریانات سیاسی ساماندهی شود راهی جز تشکیل احزاب نیست والا میشود همین که چند هزار نفر برای ریاست جمهوری ثبت نام میکنند و همه نظام را به سخره میگیرند و این قضیه را تبدیل به جوک میکنند.
واقعا همین طور هست؛ تا در این بحث هستیم مطرح کنم که چند روز پیش شما به عنوان دبیرکل حزب رسمی کارگزاران کشور سخنران همایشی در قم بودید و از سخنرانی تان جلوگیری کردند آیا کار حزبی با این نحو برخوردها پیش میرود؟
دیگه حالا اینها در کشور ما نباید ما را خیلی ناراحت کند به هر حال اینها هست، باید تحمل کرد. یک روزی همینها که این بساطها را برپا میکنند خودمورد اینگونه برخوردها واقع میشوند. من که معتقد به خودجوش بودن این تحرکات نیستم، این ها سازماندهی شده است.
شما که توضیح داده بودید که راجع به مدافعین حرم منظوری نداشتید، چرا باز مانع شدند؟
اینکه یک صحبتی در انتخابات نسبت به مسالهای میشود و برخی از جانب خود تفسیر میکنند و میگویند فلانی راجع به مدافعان حرم اینگونه گفت. مدافعین حرم روی سر ما جا دارند من یک بحث دیگری داشتم مانند این که بگوییم کسی از نماز و دستورات مذهبی سوء استفاه نکند من هم گفتم در انتخابات از این عناوین مقدس سوء استفاده نشود همه ممکن هست این را بگویند اما گفتند که فلانی توهین کرده این دروغ خیلی فاحشی بود منتهی حالا با همین دروغ فاحش میشود به برخی ماموریت داد و برخی هم با این تفسیرها از روی دلسوزی تحریک میشوند و برخی رسانهها متاسفانه اینها را دامن زدند. معتقدم ما باید کاری کنیم که این تشنجات و درگیریهایی که اشخاص را با هم روبرو میکند به حداقل برسد باید منطق قوی گفت وگو داشته باشیم جایی هم اگر کسی فکرمیکند عدهای بیایند و با داد و فریاد تشنج بوجود آورند ما حتی به قیمت این که رها کنیم باید از ایجاد تشنج در جامعه جلوگیری کنیم و من به شدت این را برای کشور و دولت مضر میدانم. حالا مقطع انتخابات زمان ویژهای است و همه بسیج می شوند اما درشرایط معمولی باید محیط آرامی را بوجود آوریم زیرا مردم همیشه نمیخواهند در تشنج و دعوا و درگیری زندگی کنند.
ایران شاید در جهان به ندرت کشوری باشد که تمام روسای جمهور آن به غیر از آقای رجایی که زود شهید شد و مقام معظم رهبری که هنوز در مسند هستند تمام روسای جمهور آن به نحوی مهجور شدند، در کشورهای دیگر از روسای جمهورشان استفاده میکنند ما شاهدیم که روسای جمهور آمریکا تا پایان عمر عزت و شوکت دارند چه راهکاری وجود دارد که به این شکل نشود و اشکال در کجا هست؟ آیا ساختار تعریف شدهای نداریم؟
ساختار تعریف شده دارد منتها گاهی در حوادث و مسائلی که پیش میآید آن شکلی که باید برخورد نمیشود؛ به قول معروف گرهای که میشود خیلی راحت آن را با دست باز کرد ما میخواهیم با چنگ و دندان باز کنیم به اصطلاح یک پشه را می خواهیم با توپ جنگی بزنیم بارها شده که حوادثی پیش آمده و میتواند بدون دستپاچگی خیلی خوب مدیریت شود اما آن را به مساله مهم تبدیل می کنند و دربرخی از بخشها که خب مشخص نیست که چرا مسائل را به این سمت میکشانند.
اما واقعا باید چنین باشد که ارزش نیروها و ارزش تجربههای آنان و مدیریتهای خوب دانسته شود هاشمی و خاتمی و...کسانی نیستند که هر روز در جامعه تکرار شوند؛ افراد ویژهای هستند که میتوان گفت در یک سده دریک کشور یک نفر با دست به دست دادن شرایط مختلف بوجود میآیند.
مردم و حکومت باید قدر نیروهای ارزشی چه رییس جمهور باشند چه نباشند را بدانند. خب در دنیا همانگونه که اشاره کردید به اینگونه نیست؛ تجربه نشان میدهد که بالاخره کسی که موفق میشود در یک دورهای بیشترین آرای یک ملت را بدست آورد، نه اینکه بگویم ژن برتر دارد اما بالاخره یک قابلیتهای وجودی و ویژگیهایی دارد و هیچ چیز از این مهم تر نیست که ما از این قابلیت و ظرفیت ها به نفع کشور و ملت استفاه کنیم.
آقای هاشمی برگ برندههایی در طول ۵۰ سال زندگی کاری خود داشت اما با وجود هجمههای زیاد روی خود، دست به افشاگری نزد و مانند برخی که برای قدرت یا به دلایل دیگر بهانه دست دشمنان میدهند عمل نکرد چطور توانست اینگونه عمل کند و چگونه مسئولان ما باید بتوانند برای حفظ وحدت و پاسداری از خون شهدا اینگونه عمل کنند؟
آقای هاشمی یک شخصیت خدا باور بود آن هم نه در اسم؛ هیچ وقت هم تا می خواست صحبت کند «اللهم عجل لولیک الفرج» نمی گفت اما واقعا خدابارو بود و واقعا مساله شخصی برایش مطرح نبود؛ شاید اگر می خواست به مسائل شخصی فکر کند با این سن و سال و سابقه بهترین اقدام این بود که در خانه یا در یک دفتری بنشیند و مطالعه و تعلقات خاطر خود را داشته باشد همه هم از چپ و راست و غیره احترام لازم را به وی می گذاشتند اما وی همیشه احساس میکرد تا آنجا که میتواند باید در وسط معرکه بیاید و از توان خود استفاده کند هیچ وقت دنبال این نبود که مردم را فریب دهد. او معتقد بود اگر اقدام درستی انجام دهد بالاخره مردم فهم و ادراکشان آنقدر زیاد هست که متوجه شوند و در مقاطع زیادی هم واقعا اینگونه بود مگر زمانی که صحنه کاملا آشفته میشد.
آقای هاشمی دلسوز کشور و ملت و مخالف تشنج بود و نمیخواست خود را برتر وبالاتر از دیگران نشان دهد این ویژگیها مانع از افشاگری او میشد وگرنه بله هر کس در مقام اجرا باشد خیلی حرفها را میتواند بیان کند آقای هاشمی هم حرفهای زیادی داشت و در طول زندگی کاری سینه پر از محفوظاتی داشت اما اهل این کار نبود، آقای هاشمی آدم افشاگری نبود و حتی اگر کسانی این کار را میکردند وی نهی میکرد و می گفت بدگویی از دیگران است؛ وی معتقد بود که باید انسجام مردم حفظ شود.
کسانی که سابقهای در میان مردم دارند جایگاهشان مستحکم است اما کسانی که هیچ جایگاه و سابقه ای نداشتند و یک باره به میدان آمدند تلاش میکنند با زدن و یا کنار زدن افراد برای خود جایگاهی باز کنند و ممکن هم هست که باز کنند همان گونه که در سالهای ۸۴ و ۸۸ باز کردند لذا اینها به هر وسیلهای متوسل میشوند و روزی که ببینند همه نظرات از آنان برگشته وسیلهشان آن روز این است که افشاگری کنند آن هم با این مدلی که احساس میکنند کسی به آنها توجه ندارد اما آقای هاشمی بیش از منافع خود به فکر منافع کشور بود.
آقای هاشمی معتقد بود که اگر سیاستمداران با مردم صادق باشند مردم هم با آنان خواهند ماند؛ به نظر شما الان چقدرجریانهای سیاسی و احزاب با مردم روراست هستند؟
اعضای برخی احزاب مانندالگوی آقای هاشمی واقعا دنبال ارتقای شعور و آگاهی مردم هستند و معتقدند مردم میفهمند مردم هم این روحیه را میبینند و در آنها تاثیرگذار است اما خب برخی جریانها هم هستند که متاسفانه چنین دیدگاهی نسبت به مردم ندارند و شاید هم به عکس احساس میکنند میشود مردم را فریب داد. هاشمی تاکید داشت که سرجمع باور عمومی و انتخاب مردم ولو در مقطعی اشتباه کنند اما بالاخره اصلاح میشود .
آقای هاشمی در مواردی آیندهنگریهایی داشت که هم اکنون درمورد برخی مسائل روشن شده است؛ وی چگونه به آیندهنگری رسیده بود و با توجه به نیاز جامعه، چگونه میتوان به سمت آینده نگری صحیح پیش رفت؟
بله نخست؛ آقای هاشمی ۵۰-۶۰ سال تجربه سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی در ایران را داشت و رفتارهای بسیاری از افراد را در طول زمان دیده بود و دیده بود کسانی که به نام مجاهدین خلق یک روز اسلحه بدست گرفتند حتی با خود وی چه برخوردهایی کردند.
دوم به این دلیل بود که در مورد مسائل فکر و مشورت میکرد و در مسائلی که میخواست تصمیم یا اطلاعاتی بگیرد خیلی خوب گوش میداد درصورتی که خیلی از ما واقعا گوش نمیدهیم و تا کسی بخواهد سخنی بگوید گمان میکنیم که ما بهتر میفهمیم.
و از نظرات دیگران واقعا استفاده میکرد؛ خیلی از بزرگان هستند که بزرگترین ویژگیشان این است که غیر از رای خودشان نظر دیگری را نمیپذیرند یا اصلا گوش نمیدهند اما آقای هاشمی اینگونه نبود و علیرغم این که در اغلب مواقع رای او درستتر از دیگران بود اما به سخن دیگران گوش میداد.
گاهی من در کارهای عمرانی و فنی احساس میکردم از ما که مدیران اجرایی بودیم و باید خیلی پرحوصله باشیم برای شنیدن مسائل پیگیرتر بود و زمانی که برای افتتاح پروژهای میآمد به دقت و با جزئیات مساله را پیگیری میکرد و سوم اینکه اهل مطالعه بود.
البته ماورای این قضایا هم چیزهایی هست. اینکه خداوند متعال کجای قضیه ایستاده و چقدر در راهنمایی هر انسانی تاثیر دارد یک بحث جدایی است.
«الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (کسانی که در راه ما جهاد کردند، راههای خود را به آان نشان خواهیم داد) کسی که واقعا در راه خدا باشد خداوند یک راهنماییها هم ممکن است به او بکند.
منبع: 19دی