ارسلان شهنی، عضو شورای استان خوزستان حزب کارگزاران سازندگی ایران
حادثه تروریستی 31 شهریور اهواز تلخ بود و دردناک، که برای چندمینبار زنگ هشدار وجود پتانسیل و ظرفیت حوادث ناگوارتری را به ما گوشزد کرد. شکل ماجرا تقریبا برای همه مشخص است، دشمنان این کشور با استفاده از ظرفیت موجود دست به خرابکاری در داخل کشور زدند؛ تا اینجا محلی از اختلاف در ماجرا نیست اما اختلاف از آنجا آغاز میشود که دلیل وجود یا عدم وجود بستر و ظرفیت داخلی برای سوءاستفاده دشمنان مورد تحلیل قرار میگیرد. از این منظر عوامل زیر بهعنوان دلایل تشدیدکننده گرایشهای افراطی قومی مطرح میشوند:
هویت ملی انسجامبخش یک جامعه چندقومی است و لذا بازتعریف آن بر مبنای فرهنگ و تاریخ مشترک همه اقوام ایرانی و برجسته و قابل افتخار دانستن آن از ضروریات حکومت است. این موضوع چنان مهم است که بسیاری از عالمان توسعه سکوی پرتاب و منبع انرژی اجتماعی برای پیشبرد توسعه و پیشرفت کشورها و دولت –ملتهای مدرن را شکلگیری این انسجام ملی میدانند. پس نکته اول آسیب دیدن بعد ملی هویت به دلیل پذیرش یک تعریف نادرست است.
دو سیاست اجرایی «مدیریت بومی» و «دانشجوی بومی» که نتیجه تلاش سیستم برای حل معضل مشارکت عمومی و نیز مهار مشکلات اجتماعی ناشی از جوانی جمعیت در دهههای گذشته بودند نه فقط کمکی به حل معضلات توسعه اجتماعی نکردند بلکه عملا مشکلات اضافهای را بر اجتماع تحمیل نمودند تا حدی که شاید بتوان هر دو سیاست را ضد توسعه و دستکم سیستم دانشجویی بومی را برخلاف اصول درازمدت امنیت ملی دانست. محدودیت احزاب و در نتیجه عدم نفوذ چندان جریانهای سیاسی در استانهای قومی یا چند قومی نیز باعث شده در رقابت بر سر منابع قدرت ـ ثروت نوعی «قوم ابزاری» میان نخبگان سیاسی شکل گیرد. نخبگان قومی بهجای زحمت شکلدهی به ساختار سیاسی حزبی و تشکلهای اندیشهمحور و در نتیجه اجبار به پاسخگویی در قبال اعتماد مردم، به اجبار یا اختیار ترجیح دادهاند از ساختار آماده قومی استفاده کنند. واضح است که در این حالت رقابت برای کسب رای مردم باعث تاکید بر تمایزات، برجستهنمایی مشکلات، ترکیب واقعیت و تخیل در روایت تاریخ، ارتباط دادن محرومیتهای اقتصادی با قومیت و در مجموع ترویج ناخواسته حس نارضایتی و هویتخواهی افراطی گشته و قومیت را از صورت یک فرصت برای کشور دور کرده و ظرفیتهای تهدید را ایجاد میکنند. لذا بهنظر میرسد توجه و حمایت از جریانات سیاسی حزبی و تشویق غیرمستقیم اما برنامهریزی شده و مستمر فعالان قومی برای حضور در احزاب میتواند عاملی در جهت کاهش فضای قومگرایی باشد. بدیهی است تا جای ممکن باید از جریانهای سیاسی غیرقومی حمایت کرد اما حتی افراد قومی که تمایل به تشکیل حزب یا NGO قومی داشته باشند بهتر از فعالیت بدون شناسنامه و بدون هزینه است چراکه حتی پیروزی قومی در جریان سیاسی شناسنامهدار بعدا آنها را وادار به پاسخگویی و در نتیجه دوری از شعارزدگی و آرمانخواهی خواهد نمود و شهروندان قومی هم با مشاهده عدم امکان موفقیت آنها، گرایش آنها کم میشود. همچنین در سیاست مدرن بهجای رویکرد نادرست و ناممکن انتقال جمعیتی، طراحی شهری را بر اساس صنفی- محلهای تنظیم میکنند. بهعنوان مثال در اهواز قدیم محیطهای شهرک نفت، زیتون کارگری، زیتون کارمندی که بر اساس دیدگاههای درست طراحی شدهاند فاقد بافت قومی برجسته اما محیطهای خودرو مانند ملاشیه و منبع آب که فاقد طراحی شهری و فضاهای عمومی و سرانههای شهری و در نتیجه عدم امکان ارتباط آسان و درهمآمیزی جمعیت هستند، هویت قومی نیز میان آنان برجستگی بسیار بیشتری دارد. این تجربه در تاریخ معاصر در شهرهای آبادان و مسجدسلیمان نیز قابل مشاهده است که ترکیب طراحی شهر بر اساس اصناف (محلههای کارگری،کارمندی، بازاری و...) در کنار باشگاههایی در چندین رشته ورزشی و فرهنگی فعالیت داشتند باعث اختلاط و درهم آمیزی شهروندان و فاصله گیری آن از هویت سنتی و شکلگیری هویت صنفی محلهای شدند. ترجیح و اولویت دادن به منافع منطقهای در قیاس با منافع ملی نیز عملا آموزش و ترویج رویکرد منطقهگرایی در تقابل با ملیگرایی توسط نخبگان ملی بوده است. نمونه بارز این موضوع مسئله انتقال آب خوزستان است که درست یا نادرست مردم خوزستان همواره در معرض این پرسش هستند. از نظر عامه مردم خوزستان این موضوع صرفا ترجیح منافع منطقهای بر منافع ملی از جانب نخبگان بانفوذ منطقه فلات مرکزی کشور است و لذا وقتی نخبگان ملی منافع منطقهای را بر منافع ملی ترجیح دادهاند چطور میشود از مردم عادی انتظار داشت منافع ملی را بر منافع قومی یا منطقهای ترجیح دهند؟
منبع: روزنامه سازندگی