پروانه مافی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
فرزند دارید؟ دختر یا پسر فرقی ندارد. مادر هستید؟ وقتی از فرزندی که با خون دل بزرگ کردهاید، ساعتی خبر نمیگیرید چه حالی دارید؟ چقدر دلشوره و اضطراب به شما هجوم میآورد؟ چه میکنید؟ اصلا مگر میشود کاری کرد؟ مگر میتوانید تا خبری از دختر و پسرتان نگرفتهاید، آرام شوید؟ چند شبی است که هشت مادر از فرزند خود خبر نگرفتهاند. هیچ خبری. هیچ کدام از آن هشت جوان دانشجو، به تلفنهای مداوم مادرشان جواب ندادهاند. هفته قبلتر نیز چهار دخترک معصوم در گوشهای از اتاق در مدرسهای دورافتاده، در آتش سوختند. مادران آنها چه کشیدند؟ چه میکشیدند؟
هنوز یک هفته از حادثه دلخراش سوختن چهارکودک در استان سیستان و بلوچستان نگذشته که خبر دردناک درگذشت هشت دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات دل همه را سوزاند و قلب همه را به درد آورد. بهراستی چرا اینهمه مصیبت از پی هم میآید. آیا هفته و ماهی هست که ما در کشورمان مرگ و میرهایی از این دست حوادث را که ناشی از سوءمدیریت است، نداشته باشیم؟ آیا روزی میرسد که قلب ما از درد و رنج از دست دادن کودک و جوان معصومی به درد نیاید؟
پیش از هر سخن و نکتهای به نظرم لازم است یادآوری کنیم آنچه این روزها با آن مواجه هستیم عدم مدیریت صحیح است. واقعیت این است که ما مشکل مدیریتی داریم. بسیاری این مساله مهم را اصلا جدی نمیگیرند و توجهی به آن ندارند. با این حال ما وقتی از سوءمدیریت سخن میگوییم منظورمان چیست؟ در تعریف مدیریت این موضوع آمده است که «مدیریت عبارت است از بهکارگیری کارآ و اثربخش منابع مادی و انسانی تحت قانون پذیرفته شده آن جامعه» و نکته بعدی این است که مدیریت اصولی دارد که آن اصول عبارتند از «برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل و نظارت بر اساس هدف های از پیش تعیین شده.»
اجرای چنین تعریفی عموما روی کاغذ ممکن است اما همهی ما که عمری در این کشور زندگی کردهایم، با سازمانها و نهادها و دستگاههای مختلف سروکار داشتهایم میدانیم که اجرایی شدن در کمتر دستگاهی رخ داده است. باید گفت که چه در درون سازمانها و ادارات و دانشگاهها و چه در روابط بین افراد، مدیریت از هر چیزی مهمتر است.
کمی اگر به عقب برگردیم و خبرها و خاطرات را به یادآوریم از حجم بیمبالاتی برخی واقعا سرسام میگیریم. هنوز درد دختران شین آبادی تسکین نیافته. هنوز آتشسوزی مدرسه درودزن فراموش نشده است. هنوز سانحه 21 آذر ماه سال پیش که اتوبوس حامل ۳۹ دانش آموزان دختر را که عازم خوزستان بود و دچار سانحه رانندگی شد، فراموش نکردهایم. یا واژگونی یک اتوبوس دانشجو را در مسیر اهواز – بروجن را که ۲۱ کشته بر جا گذاشت هنوز در خاطرهها هست. به این لیست میتوان، تا دلتان بخواهد افزود. تاسف آنجاست که هیچیک از این حوادث آیینه عبرتی برای مدیران نمیشود. نمیدانم که تا کی و تا کجا باید کودکان و جوانان و مردمان این سرزمین هزینههای بیشماری بدهند که مدیری به خود بیاید و چارهای اساسی بیندیشد. بله. امروز و فردا و پس فردا همه صحبت میکنند. مدیران خود جلوتر از دیگران قرار میگیرند و آسیبشناسی میکنند که چه باید کرد و چه نباید. اما یک هفته که بگذرد همه چیز فراموش میشود. چه سخنان آن مدیر و چه توجیهات آن مرد دیگر.آنچه میماند داغ دل مادری است که فرزند و جگرگوشهاش را از دست داده است. و ما می مانیم و انباشت مشکلات مدیریتی که همچنان در لای خبرها گم می شود و توجهی به آن نمی شود و حادثه بعدی را انتظار می نشینیم تا مگر باز این مطالب را تکرار کنیم.
واقعیت این است که تا مدیریت ما درست نشود، در بر همین پاشنه میچرخد. سالها ما فکر میکردیم که تنها باید به ظواهر توسعه توجه کنیم. به دنبال ساخت سد و نیروگاه و فرودگاه و دانشگاه و مدرسه بودیم و هستیم.اما در کنار آن به الزامات توسعه پایدار بی توجه بوده ایم و از مدیریت توسعه غفلت کردیم. میتوان ظرف دو سال یک کارخانه ذوب آهن ساخت، ولی برای تربیت یک مدیر برای این صنعت باید بیست سال وقت صرف کرد. این مسالهای است که از صدر مشروطه تا به امروز همواره مطرح بوده، اما اهتمامی برای آن نداشته ایم. ما آنقدر که اهتمام برای ساختوساز کارخانهها داشتیم، برای آدمها وقت نگذاشتیم. غم امروز ما ریشه در عدم آگاهی دیروز دارد. هیچ وقت به گمان اینکه وقت هست نباید نشست. همیشه وقت کم و کوتاه است و گاهی واقعا زود دیر میشود. به خود آییم. برای حل برخی از مسائل نیازمند وحدتی در گستره کل جناح های کشور هستیم و باید از نگاهی ملی به مسائلی اینچنینی نظر کنیم تا شاید مسیرهای پیموده گذشته تکرار نشود و مادری داغ فرزندش را بر اثر سوءمدیریت تجربه نکند.
منبع: روزنامه سازندگی