سیدحسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران
واژه اصلاحات يکي از واژههايي است که در سالهاي اخير به خصوص طي 20 سال گذشته به کرات مورد توجه و بحث قرار گرفته است. اصلاحات براي اشخاص و جمعيتهايي که همواره در شرايط مختلف جامعه آن را موردنظر دارند، يک هدف محسوب ميشود. بنابراين کساني که هدفشان اصلاحات است اصلاحطلب ناميده ميشوند. اصلاحطلباني که از زمان رياستجمهوري هفتم به رسمت شناخته شد و به عنوان احزاب مختلف شروع به فعاليت کردند. اصلاحطلبي اميدوار است که با اصلاحات شرايط حاکم بر جامعه را به نحوي تغيير دهد که با کمترين خسارت، خواستههاي خود را از طريق معمول در نظام تامين کند. اين حرکت با تحول در درون نظام حاکم، در عين حفظ آن تحقق مييابد. اصلاحات در اثر يک مجموعه بههمپيوسته و برنامهريزي شده شکل ميگيرد که اهداف اصلاحطلبان را رقم ميزند.
حال پس از گذشت اين همه سال و همچنين 40 سالگي جمهوري اسلامي، اصلاحطلبان نيازمند بازسازي هستند. بحث بازسازي اصلاحطلبي در چند حوزه ميتواند مورد توجه احزاب و شخصيتهاي اصلاحطلب قرار گيرد. اين درحالي است که اين حزب درعينحال از فراواني احزاب نشات گرفته از آن و همچنين از نبود احزاب کاملا گسترده و فراگير جبهه اصلاحات رنج ميبرد. درعين حال آينده ايران و بازسازي اصلاحات از مهمترين مسائل پيش رو است. در اين راستا ذکر 5 مورد خالي از لطف نيست.
1 اصلاحطلبان بايد اين موضوع را بپذيرند که زمان تکهاي بودن احزاب و جمعيتهاي کوچک سپري شده و اکنون کشور نيازمند اين است که در جبهه اصلاحات، گرايشهاي مشخص اصلاحطلب با يکديگر ادغام شوند تا جبهه اصلاحات بتواند به چند حزب نيرومند و بزرگ تبديل شود. زيرا اين در سطح احزاب است. بنابراين اين حزب در سطح نهادهاي هماهنگ کننده هم طبيعتا متناسب با همين گرايش ميتواند با نهادهاي هماهنگکننده نيز نقش مناسبتري را برعهده بگيرند. اين درحالي است که اين موضوع در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات، شوراي عالي سياستگذاري و تشکيل پارلمان اصلاحات قبلا مورد بحث قرار گرفته است.
2 مقدمه اين کار پذيرفتن احزاب براي به دست آوردن کرسيهاي متنوع متناسب با جايگاه سياسي و تعداد احزاب و فراگيري هريک از احزاب است. لذا در ابتدا نيز چند حزب شناخته شده و بزرگ مانند کارگزاران با اتحاد هم ميتوانند در چنين جايگاههايي از حقوق مردم دفاع کنند.
3 مساله مهم ديگر، درخصوص سياستهاي کلان نظام است که سياستهاي اصلاحطلبان را ميتواند تحت تاثير قرار دهد. ما بايد بپذيريم که شرايط سياسي جهان، جامعه ما و گرايشها، خواستهها، اولويتها و علائق مردم تغيير کرده است و حتما اگر به پايداري ايران و امنيت و جايگاه و آينده ايران در منطقه و جهان فکر ميکنيم و اگر که دلسوز ايران هستيم بايد بدانيم که نميشود با مدلهاي گذشته و سياستهاي منسوخ شده جامعه را تحت تاثير قرار داد و رو به جلو برد.
4 اصلاحطلبان بايد براي شرايط جديد اعم از بازنگري در قانون اساسي و به روزکردن نهادهاي قانوني در قواي مختلف مقننه، مجريه و قضاييه و در نهادهاي بالادستي سياستهاي روشني را به مردم پيشنهاد کنند. مساله آينده ايران اکنون اين نيست که ما صرفا نگاهمان درمورد اقتصاد چيست. ما بالاخره 40 سال تجربه پشت سرمان است. برخي از کشورهاي منطقه در اين بازه زماني از ما موفقتر و بعضي هم عقبتر بودهاند. بنابراين بايد با ارزيابي روشن براي دهه پنجم حيات جمهوري اسلامي ايران سياستهاي روشن و بهروزي را جلوي پاي کشور بگذاريم. لذا از اين جهت هم اصلاحطلبان بهتر است آماده شوند تا ديدگاههاي روشني را به مردم منتقل کنند.
5 اصلاحطلبان نبايد فراموش کنند که اگر تنها جبههاي در حاشيه حکومت و قدرت باشند، طبيعتا نميتوانند اهدافشان را جلو ببرند. اما عدم حضور پررنگ اصلاحطلبان در نظامهاي قانوني و رسمي کشور، برنامههايشان را با شکست مواجه خواهد کرد. همچنين اصلاحطلبان درعين حال بايد رابطه خوبي با مجموعه نهادهاي قانوني نظام و رهبري برقرار کنند. بدون اينکه کرسيهايي را مناسب قدرت داشته باشند نميتوانند هدفهاي مهم اصلاحطلبي را جلو ببرند.
در مجموع اگر اصلاحطلبان بتوانند در اين 5 حوزه حرکت هماهنگ و متحدي را به وجود بياورند، ميتوان به آينده سياسي آنها اميدوار بود که بتوانند نقش مهمي را براي کشورمان بازي کنند.
اصلاحات و اصلاحطلبي در سالهايي که به رسميت شناخته شد، هزينههاي بسياري پرداخت کرد. اين درحالي است که هزينه دادن بسيار که در اغلب مواقع نقص محسوب ميشود، باعث شده است که اصلاحطلبان کمتر بتوانند اهداف و برنامههايشان را به نهادهاي تصميمگيري در نظام منتقل کنند. هرچند که در گذشته موفق شديم در دورههايي دو سوم دولت و مجلس را با خالص اصلاحطلبان مستقر کنيم ولي از آن موقعيت براي تثبيت اهداف و سياستهاي بلند اصلاحطلبانه کمتر استفاده کرده ايم.
ما بايد اين واقعيت خيلي حداقلي را به بزرگان کشور بقبولانيم که اصلاحطلبان جزو جداييناپذيري از نظام جمهوري اسلامي ايران هستند و اگر اصلاحات راهش را طي ميکرد شايد در شرايط بحراني امروز کشور کمتر نااميدي و عدم اعتماد مردم را تجربه ميکرديم. منظور اين است که اصلاحطلبان با پيگيري به کشور و نظام براي پايداري بهتر و موفقيت بيشتر کمک کنند. بنابراين واقعا دليلي ندارد که با داشتن برنامههاي واقعي و دلسوزانه و مردمي، اصلاحطلبان تا اين اندازه هزينه بدهند. درحاليکه اگر هزينه دهيم هم، بايد هزينهاي باشد براي پيشبرد امور کشور نه هزينههاي صرفا سياسي و گوشه نشيني.
شرايط کنوني ايران خاص و جديد است. اعمال مجدد تحريمها توسط آمريکا را ميتوان به عنوان يک شوک يا يک نقطه عطف در استراتژي تعامل ايران با جامعه جهان نام ببريم. ما بعد از سالها تجربه، پيگيري روابط بينالملليمان به عنوان استراتژي مقاومتي بعداز مشکلاتي که تحريمها براي ايران به وجود آورد تبديل به استراتژي جديدي تحت عنوان تعامل با دنيا شد. مرحوم آيتالله هاشمي و آقاي خاتمي هم مدافع استراتژي تعامل با دنيا بودند و مبتني بر همين گرايش سياسي بزرگان هم، مردم در سال 92 رئيسجمهوري را انتخاب کردند که با تعامل با دنيا گرايش داشت.
آقاي روحاني تيم بسيار حرفهاي را براي اين کار تشکيل داد که اتفاقا به نتيجه هم رسيد. درعين حال ظهور ترامپ در آمريکا و نقشآفريني نيروهاي تندرو در ايران، کشور را به نقطهاي رساند که با خروج آمريکاييها از برجام ضربه سنگيني به استراتژي گفتوگو و تعامل با دنيا وارد شد. در نتيجه ايران وارد مرحله جديدي از حيات سياسي خودش شد و به قدري فشار بر زندگي مردم را زياد کرد که چه در سطح مسئولين و چه در سطح نيروهاي اجتماعي و همچنين عامه مردم، نوعي ابهام درخصوص آينده ايران رقم خورده است. لذا همه فکر ميکنند ايران قرار است به سمت وضعيتي بدتر از امروز کشانده شود.
از طرفي هم مخالفان جمهوري اسلامي مانند سلطنتطلبها، منافقين يا کشورهاي متخاصمي همچون اسراييل، ارتجاع عرب در منطقه و در راس آنها هم آقاي ترامپ با تيمش در آمريکا، فرصت را غنيمت شمردهاند تا تمام تلاششان را براي تغيير ماهيت جمهوري اسلامي به کار ببرند. اين درحالي است که کسي از سياسيون ايران تن به تغيير ماهيت نخواهد داد.
درهرصورت اگر بخواهيم به مسئوليت ملي خود توجه کنيم، اصلاحطلبان و اصولگرايان به عنوان بخشي از سياست در ايران، در قبال آينده و سرنوشت کشور وحل و فصل مسائل کشور مسئوليتي بسيار سنگين دارند. بنابراين بايد متوجه مسئوليت مهم تاريخيشان باشند. بدون شناخت از اين محدوده مسئوليت نميتوان کار مهمي در کشور انجام داد. يعني در مرحله اول بيشترين مسئوليت را اصلاحطلبان به دوش دارند و در وهله دوم نيز اصولگرايان هستند. تاکيد بر نام بردن از اصلاحطلبان در مرحله اول اين است که هنوز اصلاحطلبان اکثريت را در ايران دارند درحالي که اصولگرايان اقليت بسيار نيرومندي هستند. به هرحال اين دو جناح سياسي در کشور بايد متوجه نقش خود در عرصه سياسي ايران باشند. ما بايد طوري حرکت کنيم که نشان دهيم نظام سياسي ايران، قدرت عبور از بحرانهاي پيش آمده را دارد.
هر نوع سستي و کندي در نظام سياسي ايران براي عبور دادن کشور از مشکلات جاري طمع معاندات و دشمنان ايران را تشديد ميکند و آنها را به اين سمت ترغيب ميکند که کارهاي پرهزينهاي را پيش روي ما بگذارند. راهکارهايي که ميتواند به بيثباتي، ناامني و مشکلات خيلي سنگين در ايران بينجامد ما در جناح اصلاحطلب براي اينکه بتوانيم اين نقص را ايفا کنيم بايد جبهه اصلاحات را بازسازي کرده و خودمان را براي مسئوليتهاي مهم آماده کنيم.
درعينحال نبايد اين موضوع را فراموش کنيم که سال 98 سال سختي است ولي نبايد خيلي هم نااميد بود و کوتاه مدت نگاه کرد. ما بايد به سال 98 تا 1400 به عنوان يک برنامه نگاه کنيم نه اينکه خودمان را در 98 خلاصه نگه داريم. لذا نبايد هم صحنه را ترک کنيم بايد در صحنه باشيم ولو اينکه به موفقيت نسبي هم دست پيدا کنيم.
منبع: روزنامه سازندگی