علی هاشمی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
چند روز پیش سالگرد توافق مهم برجام میان ایران و 6 قدرت جهانی بود. اگرچه این روزها همه طرفین برجام بیشترین فاصله را از آن گرفتهاند اما خوب است که نگاهی آسیبشناسانه به برجام داشته باشیم تا از این رهگذر مسیر پیشرو و آینده را به درستی ترسیم کنیم.
واقعیت این است که برای بررسی برجام و توافق میان ما و غرب بر سر مسائل هستهای باید به دهه 80 و پیمان سعدآباد بازگردیم. همان زمانی که آقای روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و بین ایران و غرب بعد از سالها اختلافات عمیق، این اختلافات تا مرحله حل شدن تحت عنوان پیمان سعدآباد پیش رفت اما دوباره به وضعیت سابق برگشت. آن زمان سه قدرت اروپایی در چالش هستهای ایران مداخله داشتند؛ اما بعد از یک برهه ده ساله در نهایت با گسترش همان الگوی مفاهمهای، این بار ایران در قالب برجام وارد مذاکره با 1+5 قدرت جهانی شد و این بار به خصوص آمریکا نیز در مذاکرات حضور دائم پیدا کرد.
به هر حال مدعی اصلی فعالیتهای هستهای ایران دولت آمریکا است، چرا که روسیه و چین مداخله چندانی در این فعالیتها ندارند. حتی در نیروگاه بوشهر و در بخشی از آب سنگین اراک چینیها مصالحی دارند و لذا آنها کمتر مدعی هستند؛ ممکن است از این جهت که خودشان از قدرتهای اتمی هستند و انپیتی را امضا نکردهاند، در شورای امنیت مدعی باشند و کمتر این را هم اعلام میکنند. اما مهم این است که این بار در برجام هم آمریکا در مذاکرات حضور داشت و هم در توافقاتی که به دست آمد سهیم بود.
منتها یک مشکل اساسی در تدوین برجام وجود داشت که از همان زمان نیز مطرح بود و از سوی کارشناسان گوشزد میشد. اینکه برجام همانند ایران باید در کنگره و سنای آمریکا تبدیل به قانون میشد، اما این اتفاق نیفتاد. آقای اوباما آن زمان به این بهانه که کنگره و سنا در دست جمهوریخواهان است، نخواست یا نتوانست این توافق را به آنجا برده و آن را تبدیل به یک متن حقوقی پایدار کند. بعضیها میگویند این از شیطنت اوباما بود و شاید آن زمان که مقام معظم رهبری گفتند که او دست آهنینی با پوشش مخملی دارد همین سیاست را یادآوری کردند. به هر حال اگر برجام در کنگره یا سنا به تصویب میرسید به قانونی تبدیل میشد که دائمی بود و رئیسجمهور بعدی به این راحتی نمیتوانست زیر آن بزند. هنوز مذاکرات محرمانه برجام منتشر نشده و ما نمیدانیم چه گذشته است. اما تا اینجا میتوان به این موضوع به عنوان نقص مذاکرات نگاه کرد. اما گذشته از این ضعف، میتوان به این قرارداد به عنوان یک مدل قرارداد برد-برد نگاه کرد. هرچند از بد روزگار کاندیدای بعدی ریاستجمهوری آمریکا از ابتدا علیه برجام شعار داد و ناگزیر شد تا پایان به این شعار وفادار بماند. چون در آمریکا اینطور نیست که افراد قولی بدهند و بعد با بهانههای مختلف زیر آن بزنند و مثلا بگویند دولت پنهان نگذاشت یا مصلحت نیست این وعده عملی شود. در آنجا مطالبهگری خبرنگاران افراد را ناگزیر میکند به وعدهها پایبند بمانند. به هر حال در زمان مذاکرات هم این نگرانی وجود داشت اما از آنجا که کنگره و سنا در دست دموکراتها نبود آنها این مشکل را با فرمان رئیسجمهور حل کردند. اما خب این فرمان با رئیسجمهور بعدی میتوانست لغو شود که همین اتفاق هم افتاد. به این ترتیب یکی از عناصری که مدعی اصلی اتمی شدن ایران بود، از برجام خارج شد. این خروج ضربه سنگینی به این توافق وارد کرد. در عمل اروپاییها هم نتوانستند وعدهای را که داده بودند را اجرایی کنند. به اعتقاد من دولت ایران یک سال با کرامت به آنها فرصت داد، چون در عمل روسیه و چین که وعدهای نداده بودند. به هر حال روسیه نمیتواند از ایران نفت بخرد. ممکن است بتواند در فروش نفت ایران کمک کند اما نمیتواند نفت بخرد چون روسیه از صادرکنندگان بزرگ نفتی است و به تعبیری باید بگوییم رقیب ایران محسوب میشود. چین هم اگرچه علاقهمند است از ما نفت بخرد اما شرکتهای آن در آمریکا کار میکنند و بهواسطه تحریمها جریمه میشوند. همانطور که دیدید یک بانک آلمانی را بالای سه میلیارد دلار جریمه کردند و به همین دلیل مناسبات مالی با ایران در این شرایط برای این دست شرکتها مقرون به صرفه نیست.
به نظر میرسد اگر این شیطنت از جانب اوباما انجام نشده بود، الان به مشکل برنمیخوردیم. درست است که کنگره و سنا در دست جمهوریخواهان بود اما از قدرت رئیسجمهور در لابیگریها نمیتوان غافل شد. وقتی وزنه رئیسجمهور به سمتی متمایل شود در لابیها اثرگذار خواهد بود. در آن زمان که بوش اجازه حمله به عراق را گرفت دموکراتها در کنگره حاکم بودند، هرچند که حالا آقای بایدن میگوید بوش بر سر ما کلاه گذاشت، چون گفت من این مجوز را برای اینکه آنها را بترسانم میخواهم اما نگفت که این مجوز را واقعا برای حمله میخواهد. بنابراین به نظر میرسد در فضای سیاسی آنها هم این امکان برای رئیسجمهور آمریکا وجود داشت اما آقای اوباما از آن استفاده نکرد.
با همه اینها آمریکا از برجام خارج شد. حالا دولت ایران با چالش اساسی مواجه شده است، چرا که یکی از اقدامات مثبت این دولت و در واقع نقطه قوت آن، مسئله برجام و حل کردن موضوع کهنه 15 سالهای بود که بین ایران و غرب به وجود آمده بود. اما حالا همین نقطه قوت با خروج آمریکا تبدیل به یک چالش بسیار اساسی برای دولت شده است؛ چرا که ما در حال تجربه بیسابقهترین تحریمهای آمریکا علیه کشورمان هستیم. حتی در زمان جنگ هم با این شدت تحریم نبودیم. مثلا ما در همه این دورهها اعتبار و کریدیت و السی از بانکهای اروپایی داشتیم اما الان همه آنها را از دست دادهایم. یا اینکه ما در همه دورهها با کره جنوبی کار میکردیم ولی الان این کشور هیچ خریدی از ایران ندارد.
ایران خویشتنداری خوبی از خود نشان داد و حدود یک سال فرصت داد تا این توافق پابرجا بماند اما هیچ پیشنهاد قابل قبولی ارائه نشد. با این حال تنها چیزی که ما میتوانیم بگوییم این است که نقطه مثبت برجام باقی مانده و به مدد برجام هنوز راه مفاهمهای باز است. راه مفاهمه نحوه رسیدن به توافقی که دولت نزدیک به دو سال برای آن تلاش کرد هنوز باز است و میتوان آن مسیر را دوباره فعال کرد. اما دستکم فعلا هیچ یک از طرفین خوشبین به ادامه برجام نیستند. اما ممکن است با برگزاری انتخابات در آمریکا و حضور افرادی که سر کار میآیند یا تغییر ترکیب مجلسها شرایط تغییر کند. مقصود من از مفاهمه این است که برجام امروز نتیجه مذاکرات سعدآباد است، چون در سعدآباد روشی آغاز شد که سه کشوری را که در جهان نفوذ داشتند به پای میز مذاکره آورد و به نتایج و تفاهماتی رساند. اما وقتی اروپاییها در انتخابات سال 84 زیر میز زدند، ایران تصمیم گرفت دوباره به جای اول خودش برگردد و پلمبها را شکست و به سمت غنیسازی 20 درصد رفت. نزدیک به 10 سال طول کشید و با همان روش جلو رفتند اما این بار گفتند چین و روسیه را هم اضافه کنیم، چرا که با هر دو کشور روابط اقتصادی خوبی داریم و علاوه بر اینها با روسیه روابط استراتژیک نیز پیدا کردهایم، یعنی در مسئله سوریه و در مسئله مقابله با حرکتهای آمریکا در منطقه و فروش تسهیلات نظامی به برخی کشورهای منطقه و فروش تسهیلات اس 300 به ایران و ساخت نیروگاههای اتمی با همکاری روسیه، مواضع مشترک استراتژیک پیدا کردهایم. اتفاقا این پیشنهاد و روش مفاهمهی خوبی بود. بنابراین روش مفاهمهای در برجام شکل گرفته است که هنوز کارکرد دارد. شما دیدید پیمان سعدآباد هم با اینکه شکست خورد اما به عنوان یک روش مفاهمهای به برجام تبدیل شد و این روش جلو رفت.
شرایط امروز ایران و روندیکه شروع کرده، برای غرب بسیار خطرناک است؛ چرا که من پیشبینی میکنم اگر ایران با همین روند تعهدات برجامی خود را کاهش دهد حتی ممکن است قراردادهایی را که با سازمانهای نظارتی دارد هم لغو کند. همانطور که سیاست دولت و نظام این است و رسما اعلام هم شده است، در حال کم کردن تعهدات خود هستیم. مرحله بعدی به 20 درصد غنیسازی و بالاتر و تاسیس نیروگاههای جدید میرسد و در نهایت ایران این توانایی را هم دارد که از انپیتی هم خارج شود.
از وقتی ترامپ روی کار آمده، بحث جدیدی را مطرح کرده است که آمریکا قدرت اول باشد. در این بحث هم به دنبال مذاکره دوجانبه با ایران است. دقیقا به همین دلیل هم دولت و حاکمیت در ایران با این مذاکره مخالف هستند. ایران به دنبال این است که با همان روش مفاهمهای سعدآباد و برجام مذاکرات چندجانبه را پیگیری کند، چرا که وقتی این مفاهمه به نتیجه رسید بلافاصله شورای امنیت هم آن را پذیرفت.
اما همه ما دیدیم در مفاهمه دوجانبه لیبی با آمریکا این روش شکست خورد. با اینکه آنها توافق کردند لیبی تمام تاسیسات اتمی خود را کنار بگذارد اما زمانی که این قرارداد به شورای امنیت رفت، فرانسه و روسیه رای منفی دادند و اجازه ندادند این مفاهمه اجرایی شود. درست است که روسیه متحد قذافی بود و تمام سلاحهای لیبی، روسی بود اما این کشورها به عنوان قدرتهای جهانی میگفتند اگر قرار بر مفاهمهای باشد ما هم باید در این مفاهمه شرکت داشته باشیم. بنابراین ایران به درستی زیر بار چنین مفاهمه دوجانبهای با آمریکا نمیرود، چرا که اگر چنین مفاهمهای داشته باشیم، بعید است سایر کشورها اجازه اجرایی شدن آن را بدهند.
لذا فکر میکنم روش مفاهمهای که در برجام و قبل از آن در پیمان سعدآباد پیش رفت، مورد قبول ایران است و اگر آمریکا حاضر به بازگشت به این نوع مفاهمه باشد، ایران هم حاضر به آغاز
مذاکرات است.
منبع: روزنامه سازندگی