احمد نقیب زاده، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
در تضاد بین سنت اشرافی خانوادگی و دموکراسی بورژوایی در آمریکا از یک سو و دو شیوۀ مطالعه یکی به سبک مونتسکیو و دیگری اندیشههای خود او مبتنی بر برقراری تعادلی بین ضرورت آزادیهای فردی و همبستگی اجتماعی از سوی دیگر، طوفانی درگرفت که حاصل آن نکات موشکافانهای است که سطور «دموکراسی در آمریکا» را رقم میزند. دریافتها و الهامات شخصی او که در لابهلای خطوط کتاب خودنمایی میکند و گاه به پیشبینیهای پیامبرگونه ختم میشود، مانند اینکه آینده دنیا در دستان آمریکا و روسیه خواهد بود، ویژگی خاصی به اثر او میبخشد تا امروز تازگی خود را از دست ندهد. همین ویژگی بود که داوریهای شگفتی را برانگیخت. ویلهلم دیلتای او را تاریخدانی فیلسوف نامید و کارل مانهایم او را پیشگام جامعهشناسی شناخت معرفی کرد و ریمون آرون از او بهعنوان پایهگذار جامعهشناسی تاریخی یاد کرد. عدهای نیز نامحتمل نمیدانند که ماکس وبر «الگوی آرمانی» یا تیپ ایدهآل خود را از وام گرفته باشد. و بالاخره روش تطبیقی که بعدها بهوسیله دورکیم مهمترین وسیله برای شناخت ماهوی در علوم انسانی معرفی شد که جای آزمایشگاه را در علوم طبیعی میگیرد، اساس مطالعات توکویل را تشکیل میدهد. او از آغاز ورودش به آمریکا تمام مشاهدات خود را با آنچه در فرانسه دیده بود مقایسه میکند. شاید مهمترین تفاوتی را که حس کرده باشد، تعارض بین اشرافیت و دموکراسی است. او بیش از صد بار به این تعارض اشاره کرده و به درستی دریافته است که نبود اشرافیت در آمریکا مهمترین عامل در تفاوت بین تاریخ این دو کشور یا به عبارت بهتر بین تاریخ این دو قاره است. اینک که سخن از تاریخ به میان آمد، به نظر صائب او درباره تاریخ نیز اشاره کنیم که برخلاف جریان غالب زمانه که مبتنی بر دترمینیسم یا جزمیت تاریخی بود، او تاریخ را از پیش نوشتهشده تلقی نمیکرد. دترمینیسم تاریخی فرزند عصر روشنگری و اندیشهای بود که آنقدر قوی ریشه دوانیده بود که از مارکس چپگرا تا دورکیم راستگرا را به خود مقید ساخته بود. طبعا در این اندیشه مسئولیت انسان نفی شده و مسیر تاریخ به دست نیروهای غیرانسانی سپرده میشود. اما توکویل همراه با پیروان مکتب آلمانی برلین یا هامبولت تاریخ را محصول برنامهها و استراتژیهای آگاهانه بشر در برابر حوادث میدانست. بیشک همیشه حوادث و عواملی وجود دارند که از ارادۀ انسان خارجند ولی انسان هم در تصمیمگیری قدرتمند و آزاد است. بعضیها این برداشت او از تاریخ را تحت تأثیر جان استوارت میل تفسیر کردهاند هرچند که اثر برجسته میل «رسالهای در باب آزادی» چند سال پس از این انتشار یافت. یقیناً در میانه حرکتهای لیبرالی که راقم آن زمان بود، توکویل نیز بینصیب نمانده و از آن اثر پذیرفته است، هرچند که او خود را «لیبرالی از نوعی جدید» توصیف میکرد. جالب آنکه در عین طرفداری از آزادی، فردگرایی و برابری، بهخوبی از آثار منفی آن نیز آگاه بود. او دینامیسم یک جامعۀ طبقاتی را در کشور خود دیده بود و میدانست برابری کامل ممکن است به بیتفاوتی و بیانگیزگی منجر شود یا آزادیهای زیاد ممکن است نظم همگانی را مختل کند؛ اما ظاهرا بهرغم ناباوری به دترمینیسم تاریخی، مسیر تاریخ را در جهت برابری انسانها و نابودی اشرافیت میدید.
آنچه در آمریکا دید و به عنوان عوامل توسعه این کشور برشمرد، در همان حال که از مونتسکیو الهام میگرفت، بعدها الهامبخش اندیشمندان دیگر قرار گرفت. از میان این عوامل به جغرافیای آمریکا نظر دوخت که گسترۀ پربرکت آن منبعی تمامنشدنی از ذخایر و نعمتها را در اختیار مهاجرانی قرار میداد که از انگلستان و سایر نقاط به این سرزمین سرازیر میشدند. نبود قدرتهای رقیب در همسایگی آمریکا و احاطۀ آن بهوسیله آب که آن را از تعرض خارجیها تا حدی مصون نگه میداشت و سبب میشد تا آمریکاییها منابع خود را به جای هزینه در امور دفاعی به کار توسعه و پیشرفت بگیرند و این هم به نوبۀ خود در اخذ مالیات کمتر و تعرض کمتر حکومت به مردم مؤثر میافتاد، دقیقا همان نکتهای است که مونتسکیو در کتابهای 14 تا 17 «روحالقوانین» به تشریح آن پرداخته و چنین شرایطی را برای دموکراسی مفید توصیف کرده است. این نکات بعدها الهامبخش هانا آرنت قرار گرفت تا در مقایسه انقلاب فرانسه و انقلاب استقلال آمریکا بگوید انقلاب از سر رفاه نظر انسانها را به آینده معطوف داشته و از کوتهنظری و کینهورزی مصون میدارد، درحالیکه انقلاب از روی فقر و خشم مانند انقلاب کبیر فرانسه انسانها را به سوی انتقام و کینهورزی سوق میدهد. نکته دیگر که در اثر توکویل بدان توجه شده و بعدها الهامبخش ماکس وبر در تقریر کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» قرار گرفت، نقش اخلاق پیوریتنها در پرورش فرزندان و تأثیر آن در دموکراسی و آزادی است. پیوریتنهای انگلیسی که اولین جمعیت آمریکا را تشکیل میدادند، تحت تأثیر اخلاق پوریتانیسم به بچهها احترام گذاشته و آنها را هبۀ الهی تلقی میکردند و نظر آنها را در مسائل زندگی جویا میشدند و به این ترتیب جوانههای دموکراسی نه در نهادهای اجتماعی یا قوانین که در خانهها شکوفا میشد و این خود بر قوام دموکراسی در آمریکا مؤثر میافتاد.
در حالی که اروپاییها فرزندان خود را تنبیه بدنی کرده و هیچ نقشی برای آنها قائل نبودند. توجه توکویل به این نکته مهم که پایههای یک فرهنگ را اولین گروههایی پیریزی میکنند که تاریخ یک جامعه را پایهگذاری کردهاند، بعدها در نظریههای جامعهشناسانی مانند رکان بازتاب یافت. رکان بر این باور است حوادثی که در آغاز شکلگیری یک دولت اتفاق میافتد، داغ خود را برای همیشه بر پیشانی آن دولت باقی میگذارد. برای مثال اگر لویی چهاردهم را پایهگذار دولت فرانسه در عصر جدید بدانیم، بسیاری از ویژگیهایی که این دولت در عصر او پیدا کرد، هنوز در تارک دولت امروز فرانسه قابل رؤیت است؛ از جمله دولتگرایی و مصلحت دولت...
نکته دیگری که نظر توکویل را به خود جلب کرد، سازمان سیاسی و اجتماعی آمریکا بود در قالب فدرالیسم که از یک طرف بر تمرکز سیاسی استوار است و از طرف دیگر بر تمرکززدایی اداری. اولی امکان همسویی همه ایالات را فراهم میسازد و دومی امکان درگیر شدن شهروندان در امور همگانی را. در این میان قوه قضایی هم برخلاف معمول، انعطافپذیر و مرتبط با مسائل سیاسی طراحی شده است. جالب آنکه هم سازمان سیاسی و هم دستگاه قضایی به گونهای سیستماتیک با آداب و رسوم مردم آمریکا گره خوردهاند. این آداب و رسوم هم از دو پایه تشکیل شدهاند که یکی لیبرالیسم و آزادیهای فردی است و دیگری مذهب پروتستان. این وضعیت در مقایسه با فرانسه که گرایش شدیدی به تمرکز قدرت داشته و بعداز انقلاب هم آن را حفظ کرده است و نقش مخربی که اشرافیت فرانسه در تحولات ایفا کرده است، دو دنیای متفاوت را به وجود آورده است. ضدیت با مذهب در انقلاب فرانسه همراه با درخودفرورفتگی اشرافیت و فاصله گرفتن آنها از بورژوازی (برخلاف انگلستان که اشراف با بورژوازی پیوند برقرار کردند) راه همواری فراروی دموکراسی قرار نداد. بهویژه آنکه تمرکز سیاسی پیش از انقلاب و فروپاشی اجتماعی همچنان ادامه یافت. طبعا این آشفتگی راه را بر بازگشت افراد مقتدر مانند ناپلئون سوم هموار میساخت. کتاب «انقلاب و رژیم پیش از آن» بیش از «دموکراسی در آمریکا» مورد توجه مردم فرانسه قرار گرفت و انگیزهای شد تا مورخانی مانند هیپولیت تن، فرانسوا فوره و هانری لوفور کار او را دنبال کنند اما در جامعهشناسی به دلیل سیطرۀ پوزیتیویسم دورکیمی، تا سالهای پس از جنگ جهانی دوم و گشایش جامعهشناسی فرانسه روی سنت آلمانی و وبری، کار توکویل مورد توجه چندانی قرار نگرفت. وقتی ریمون آرون ماکس وبر را به فرانسویها معرفی کرد، خود او و کسانی که در این خط قرار گرفتند، به بازخوانی آثار توکویل پرداختند و مشخص کردند که بعد جامعهشناختی آثار او از بعد تاریخی آن قویتر است. اینکه اثری صدوپنجاه سال پس از انتشارش همچنان مورد توجه دانشمندان علوم انسانی باشد حکایت از اصالت و صلابت آن اثر دارد.
منبع: روزنامه سازندگی