سیدمصطفی هاشمیطبا، عضو هیئت موسس حزب کارگزاران سازندگی ایران
کشور روزهای پرتلاطمی از سر میگذراند. هجوم تحریمها و لزوم اتخاذ سیاستهای مقاومتی که بعضا با نارضایتیهای عمومی نیز همراه شده از یک سو و سنگاندازیها و مشکلتراشیهای مخالفان دولت از سوی دیگر، اداره کشور را با مشکلات جدی مواجه کرده است. چند روز دیگر مهلت گروه ویژه اقدام مالی (FATF) به ایران برای قرار نگرفتن در لیست سیاه این سازمان بینالمللی به پایان میرسد، بیآنکه سرانجام لوایح مرتبط با شروط این گروه تعیین تکلیف شده باشند. تداوم این شرایط به معنای قرار گرفتن ایران در لیست سیاه این گروه خواهد بود؛ آن هم در شرایطی که تا ۱۰ سال آینده امکان خروج از آن نه غیرممکن اما بسیار دشوار خواهد بود و قطعا این موضوع در کنار برجام و فعالیتهای هستهای ایران به یک چالش اساسی پیش روی کشور بدل خواهد شد. همه اینها در شرایطی است که مخالفان حاضر نیستند به صورت علنی و آشکار مسئولیت اقدامات خود را بپذیرند.
برخی از این شرایط به عنوان بنبست سیاسی کشور یاد و در همین راستا پیشنهادهایی ارائه میکنند. از جمله کنارهگیری زودهنگام رئیسجمهور و برگزاری انتخابات یا ترمیم اساسی کابینه برای خروج از این شرایط. این عده معتقدند از آنجا که مخالفان نمیخواهند میوه هر نوع توافقی به دست حسن روحانی چیده شود یا نمیخواهند ثمرات آن به نام دولت اعتدال تمام شود، در این مسیر سنگاندازی میکنند. لذا اگر دولت کنار برود این گره باز خواهد شد و با روی کار آمدن مخالفان دولت، هر توافقی ممکن خواهد شد. اما در ادامه میخواهم توضیح بدهم که چرا از اساس با این تحلیل مخالفم و آن را یک تحلیل انحرافی میدانم.
واقعیت این است که من برخلاف این دسته از تحلیلگران فکر نمیکنم ما دچار بنبست سیاسی باشیم؛ بلکه معتقدم ما در شرایط حاضر بیش از هر زمانی با بنبست سیاستهای اجرایی در کشور مواجهیم. نگاهی به ادوار مختلف ریاستجمهوری در 20 سال گذشته که چهرههای مختلفی با خطمشیهای متفاوت بر سر کار بودهاند، نشان میدهد با وجود گذشت زمان، مسائل ما همان مسائل گذشته است. با این شرایط فرض کنید به هر کدام از این راههای پیشنهادی برای خروج از بنبست سیاسی اعم از کنارهگیری رئیسجمهور و برگزاری انتخابات زودهنگام یا ترمیم اساسی کابینه و امثال آن متوسل شویم؛ باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد و در نهایت باز هم به یک نقطه مشخص ختم خواهد شد. به این نقطه که باز هم ما سیاستهای اجرایی کشورمان را درست طراحی نکرده و نخواهیم کرد.
به عنوان مثال موضوع بارندگی چند شب گذشته در اهواز و آبادان و بوشهر را در نظر بگیرید. چرا باید در سرزمینی که از خشکسالیهای طولانیمدت رنج میبرد و هر قطره باران برای آن نعمتی بیپایان محسوب میشود، این میزان بارش منجر به سیل و خرابی و تلفاتی شود که هم مردم را خشمگین کرده و هم هزینههای مضاعفی روی دست حاکمیت گذارد؟ این در حالی است که در 200 کیلومتری جنوب خلیج فارس و در جایی مانند دوبی همین میزان باران میبارد و هیچ اتفاقی برای آنجا نمیافتد. به این دلیل که آنها دست کم در حوزههای زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی سیاستهای خود را بر اساس یک برنامهریزی درازمدت تعیین میکنند و دور از درگیریهای سیاسی به آن پایبند میمانند. اما به عکس همه اینها، در کشور ما در طول سالیان متمادی که رؤسای جمهور مختلف با سلیقههای متفاوتی را تجربه کردهایم، در جهت ارتقای سطح زندگی مردم و رفع محرومیتها و جلوگیری از مشکلات روزمره نتوانستهایم سیاستی پایدار به کار ببریم.
برای من نوعی فرقی نمیکند از چپِ چپ یا راستِ راست فردی ریاستجمهوری را به دست بگیرد یا آقای روحانی رئیسجمهور باشد؛ هرکسی به جای ایشان هم بیاید اوضاع به همین منوال خواهد بود؛ چرا که سیاستهایی که ما اجرا میکنیم سیاستهایی نیست که صواب و درست باشند و بر مبنای یک افق بلندمدت و هدفگذاریشده دنبال شوند. میخواهم بگویم آنچه باعث تغییر در یک روند مخرب میشود، نه تغییر افراد بلکه تغییر سیاستها و تغییر در بستر سیاستگذاریهاست.
من معتقدم به غیر از موضوع FATF که اگر تصویب نشود رابطهمان با بانکداری دنیا قطع میشود، در صورت اتخاذ سیاستهای متناسب در داخل میتوانیم برابر تحریمها مقاومت کنیم و حتی شاهد یک اقتصاد با رشد مثبت و پیشرفت و توسعه کشور باشیم. راهحل خروج از این وضعیت، کنار رفتن یک شخص و روی کار آمدن یک شخص دیگر نیست. ما برای برونرفت از این شرایط ابتدا باید تعریف کنیم که در کجای جهان ایستادهایم؟ از دنیا چه میخواهیم؟ و خودمان که هستیم و که باید باشیم؟ اگر اینها را تعریف کنیم و بعد امکانات را بسنجیم و بر اساس آن سبک زندگیمان را انتخاب و سیاستهایمان را طراحی کنیم و به آنها وفادار باشیم، کمکم روی توسعه و پیشرفت را خواهیم دید. فراموش نکنیم که متاسفانه هیچ یک از برنامههای پنج ساله توسعه در ایران به ثمر نرسیده و در بهترین حالت تنها ۱۰ درصد از آنها اجرایی شده است. درست است که آقای احمدینژاد برنامه توسعه را خمیر کرد و با افتخار هم گفت برنامه را خمیر کردم و مجلس هم با افتخار به او لبخند زد و با تبسم احسنت گفت، اما بقیه رؤسای جمهور هم که قصد اجرای آنها را داشتند، بیشتر از ۱۰ تا ۱۵ درصد نتوانستند برنامههای توسعه را اجرایی کنند. نتیجه این میشود که شهری که روی نفت است، کمترین عواید از توسعه را داشته و سهمی جز دود و گرد و خاک نصیب آن نمیشود. وقتی هم که باران میبارد آب و فاضلاب وارد خانههای مردم میشود. این نشاندهنده عدم تفکر توسعهای در کشور و جایابی غلط برای خرج کردن منابع است.
۳۰ سال است که میخواهند تصفیهخانه آب اهواز را بسازند. حالا هیچکس نیست که بپرسد منابع این کار صرف چه اموری شده و چرا چنین پروژههایی به سرانجام نمیرسد؟ مشکل نه از افراد که از نحوه سیاستگذاریها و بستر تصمیمگیریهاست. آدرس غلط ندهیم.
منبع: روزنامه سازندگی