ناهید تاج الدین، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
«چه خواهد شد؟»، «آینده ایران چه خواهد شد؟»، «آینده اصلاحطلبی چه خواهد شد؟»، «به کدام راه خواهیم رفت؟»
اینها پرسشهایی است که ذهنوضمیر همه دغدغهمندان ایران آباد و آزاد را به خود مشغول کرده و لحظهای آنها را رها نمیکند، دغدغهمندانی که دلشان برای توسعه و دموکراسی در ایران میتپد و نمیتوانند نسبت به آن بیتفاوت باشند و ایران را به سیل اتفاقات پرشتاب و ناهمگون بسپارند.
حقیقت آن است که امروز برای هرگونه تحلیل در خصوص آینده ایران نیازمند بررسی آینده سیاست داخلی و سیاست خارجی ایران هستیم و البته تاثیری که این دو بر یکدیگر میگذارند تا بتوانیم تحلیل دقیقی از آینده داشته باشیم. هیچ تحلیل یکجانبهای که تنها یکی از دو پارامتر سیاست داخلی یا سیاست خارجی را در نظر داشته باشد، جامعیت نداشته و در این شرایط راهبردی نیست.
برقراری توازن بین آنچه در داخل داریم و آنچه برای تامین آن ناگزیر از ارتباط با خارج از کشور هستیم را باید عقلانیت و مصلحتسنجی حقیقی نام نهاد. تمرکز بر توان داخل امری بسیار مهم و ضروری است اما آیا میتوان به این اتکا خواهان رد هر توافق بینالمللی شد. در مقابل هر معاهدهای با هر شرایط و محدودیتی که بر ما تحمیل میشود را از هراس انزوا باید بپذیریم؟
غیرقابل انکار است که پررنگکردن بیش از حد سیاستخارجی ما را به سوی برجامی دیگر سوق میدهد که هر آیینه نقض آن از سوی طرفهای مذاکره، وضعیت کشور را به حالت تعلیق درمیآورد.
در مقابل پر رنگکردن بیش از حد سیاست داخلی نیز ما را به سمت احیای وضعیتی چون وضعیت دهه شصت سوق میدهد که در آن میخواهیم به شکل انتزاعی و پشت درهای بسته کشور را اداره کنیم. تجربه و راهی که یکبار پیموده شده و شاید در زمانی در آن مقطع از جهاتی پاسخگو بوده باشد اما در دنیای امروز و شرایط امروز ایران و عرصه بینالملل پاسخگو نیست.
برنامه سال آینده ما باید مدیریت بحران سیاست داخلی و سیاست خارجی باشد چه آنکه سال جاری براستی سال فوران بحرانها در سیاست داخلی و سیاست خارجی بود. قرینه این مطلب در ماههای انتهایی سال بسیار دیده شد. ناآرامیهای تلخ آبان ماه 98 را از سر گذراندیم و آرام در خود گریستیم، خروج مرحلهای ایران از برجام و حالا ورود مجدد ایران در لیست سیاه FATF را تجربه میکنیم.
در کنار همین تجربیات سخت و تلخ، ترور رقتبار سپهبد قاسم سلیمانی را که نماد اقتدار و عزت ایران بود، در کارنامه سیاه امسال ثبت و فقدان دردناک او را تجربه کردیم و هم سقوط تلخ هواپیمای اوکراینی و شهادت جمعی از شریفترین نخبگان ایرانی دلهایمان را شکست.
انتخابات مجلس یازدهم نیز آخرین ایستگاه سیاست داخلی در سال 98 بود، انتخابات دوم اسفند ماه که اگرچه به پایان آمد؛ اما حکایت سیاستورزی و اصلاحطلبی همچنان باقی است. حکایتی که از عباسمیرزا و امیرکبیر و بعد مشروطه تا به امروز بهرغم تمام فرازوفرودها باقی و از پس هر نشیب منتظر فرازی بوده است.
حکایت آرمانها، امیدها و آرزوهای چندین نسل که قلبشان برای ایران و توسعه و دموکراسی در آن میتپد و برای این دغدغههای پاک از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و همه جفاها و ملامتها را به جان دل خریده و اساسا معتقدست «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی»
آنگونه که خوانندگان مستحضرند انتخابات دوم اسفندماه در شرایطی برگزار شد که تیغ تیز نظارت استصوابی بر اصلاحطلبی و اصلاحطلبان فرود آمده بود و جمهوریت نظام برآمده از رفراندوم جمهوریاسلامی به روایت برخی بزرگان در خطر قرار گرفته بود، در شرایطی که بحرانهای بینالمللی به وضعیت ناهنجاری رسیده بود و بحرانهای داخلی که مرکز ثقل آن بحران «سرمایهاجتماعی» است در وضعیت هشدار قرار داشت. شش ابر چالش «نظام بانکی»، «بحران منابع آبی»، «بحرانهای زیست محیطی»، «بودجه»، «بیکاری» و «صندوقهای بازنشستگی» برای ما بحران اقتصادی در پی داشت و شکافها و آسیبهای اجتماعی حکایتگر بحران اجتماعی بود.
در عصری قرار داشتیم و داریم که به آن عصر انباشت مسئله یا عصر همایندی بحرانها میگفتند و عبور از این عصر نیازمند تدبیری ویژه بود، تدبیری که فارغ از سیاستزدگی و عوامزدگی به دلسوزانی نیاز داشت که مسائل ایران را بشناسند و بهجای پاک کردن صورت مسئله دنبال حل آن باشند.
در چنین شرایطی برخی دغدغهمندان و کسانی که دلشان برای ایران و توسعه و دموکراسی آن میتپد، با اصرار بزرگان پای به عرصه رقابتهای انتخابات گذاشتند و معتقد بودند که «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ کهگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم». اغلب آنها از روز اول پای گذاشتن به این عرصه تحلیل کلی نسبت به فضای انتخابات داشتند و هزار البته آگاهانه وارد این عرصه شدند اما دغدغه آنها، قشری از جامعه بود که چشم امیدشان به صندوقهای رای و اثرگذاری از طریق انتخابات است، کنشگران دلسوزی که هراسناک از پروژه پهلویستها و رجویستها بهدنبال گشایشی بودند و هستند که نظام ثبات بخش جمهوری اسلامی و امنیت و توسعه ایران را بیش از پیش حفظ کنند و در جهت ارتقا و بالندگی آن بکوشند.
اصلاحطلبان نمیتوانستند نسبت به ایران و ثبات و امنیت آن بیاهمیت باشند و احساسشان این بود که انتخابات دوم اسفند روزنهای است برای دفاع از کیان ایران آباد و آزاد. با این تفاسیر بود که پای به عرصه انتخابات گذاشتند و کمپینهای انتخاباتی آنها بهرغم آنکه دیگر کمپینهای انتخاباتی یک الی دو سال فعالیت مستمر داشتند، در کمتر از یک هفته و بواسطه فضای سرد حاکم بر انتخابات و گستردگی ردصلاحیت اصلاحطلبان شکل گرفت و انصافا به قدر وسع در ایجاد فضای رقابتی و انگیزههای مشارکتی موفق عمل نمودند. گرچه مردم دلسردتر از آن بودند که به کارکرد نهاد انتخابات باور داشته باشند و آرای خاموش در این انتخابات به طرز چشمگیر و قابل تاملی رشد داشت.
در چنین فضایی رقیبان جریان اصلاحطلبی- با تمام احترامی که برای آنها قائل هستیم- بهواسطه پایگاه رای سنتی خود توانستند در همان فضای حداقلی مشارکت به مجلس راه یابند و پیروز این میدان باشند. در این فضا باید به برگزیدگان مجلس یازدهم توصیه کرد که بیش از پیش بحران سرمایه اجتماعی را جدی بگیرند و برای آن برنامه داشته باشند چرا که اگر بر کاهش بیش از 20 درصدی مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم نسبت به مجلس دهم تامل و تحلیل نکنیم، نمیتوانیم قدمهای مثبت برای جامعه ایرانی برداریم.
در نطق میان دستور دوم خود در سال 97 در هشت فرمان این را متذکر شدم که امروز نیازمند آن هستیم که همپای برنامههای کلان توسعه برای بحران سرمایه اجتماعی برنامه بنویسیم و نخستین برنامه سرمایه اجتماعی داشته باشیم. جدی گرفتن این مسئله در میانه بحران سیاست داخلی الزامی است.
براساس بررسیهای صورتگرفته، بین مولفههای سرمایه اجتماعی (اعتماد، مشارکت، حمایت، انسجام، احساس زندگی، ارزش زندگی) و مدیریت بحرانهای اجتماعی شامل پیشگیری، آمادگی، مقابله، بازسازی شهروندان، ارتباط معنیداری وجود دارد، هرچه بر میزان سرمایه اجتماعی شهروندان افزوده شود، مدیریت بحرانهای اجتماعی نیز بیشتر خواهد شد.
در میان همه وجوه سرمایه اجتماعی، اعتماد جایگاهی ویژه دارد و بهنوعی میتوان آن را معادل سرمایه پایه در حوزههای اقتصادی دانست. جای تاسف بسیار که باید اقرار کنیم درباره این سرمایه پایه در حوزه اجتماعی دچار بحران جدی هستیم؛ بهطوری که بحران اعتماد نهتنها قابل کتمان نیست که به مرز هشدار رسیده و بههمین دلیل برای رسیدگی به آن باید جایگاه خاصی روی میز کار حکومت و دولت و گروههای سیاسی بهویژه اصلاحطلبان وجود داشته باشد.
اصلاحطلبان نسبت به کلیت موضوع سرمایه اجتماعی در جامعه هم تعهداتی دارند که ناشی از ماهیت و نگاه آنها به موضوع تغییرات بطئی و سازنده است. اگر قرار باشد که تغییرات مثبت در جامعه نه بهطور دفعی که بهشکل تدریجی و همراه با مشارکت و همراهی مردم و حکومت اتفاق بیافتد، سرمایه اجتماعی یکی از مهمترین کانونهای تفکر و برنامهریزی فعالیت اصلاحطلبانه خواهد بود.
بهرغم همه آنچه گفته شد و با توجه به خصوصیت جنبشی جامعه ایرانی هنوز هم میتوان یکشبه ره صدساله را رفت. مشاهداتی چون سیل ابتدای امسال یا تشییع جنازه پرشکوه سپهبد قاسم سلیمانی یا همین همبستگی اجتماعی برای شکست کرونا به ما کدهایی میدهد مبنی بر آنکه عبور از شرایط سخت در ایران چندان هم کار دشواری نیست. اگر به من پس از اینهمه فراز و فرود بگویند دموکراسی و توسعه را در ایران در یک عبارت توصیف کنم خواهم گفت: «دموکراسی و توسعه، خیلی دور، خیلی نزدیک...» و برای این عبارت شواهد فراوان تاریخی دارم.
همچنان که اگر امروز بهجای ترامپ افراد دیگری بر کرسی ریاست جمهوری امریکا نشسته بود، ما از وضعیت دیگری در کشور مینوشتیم، کما اینکه در سال آینده نتایج کارزار انتخاباتی در امریکا ممکن است وضعیت دیگری را در ایران رقم بزند.
در نهایت پاسخ من به پرسشهایی که در ابتدای نگاشتهام از سخن سعدی است: «هنوز به همه دردم امید درمان است/ که آخری بود آخر شبان یلدا را»
منبع: روزنامه سازندگی- سالنامه 1398