محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
ابتدا با نگاهی به پیشینه تاریخی اصلاحات و پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان به مقدمه لازمی میپردازیم.
بلاشک باید بین اقدام و عمل سیاسی اصلاحطلبان و اندیشه اصلاحطلبی رابطه یا وجه ممیزهای معنادار قائل شد. مضمون اصلاحات امری مستمر، پایدار و فارغ از وابستگی شخصی و قبیلهای است. اصلاحطلبی در واقعیت و ذات خود لزوما به هیچ جریان و اندیشه سیاسی مقید، محدود و محصور نمیشود. معمولا در فضای توصیف عرفی کنشگران و تحلیل آنها نکتهای مورد غفلت قرار میگیرد و آن خلط مبحث اصل اصلاحطلبی با عملکرد اصلاحطلبان و اصولگرایی و اقدامات اصولگرایان است. برخی حقیقت و مفهوم اصلاحطلبی یا اصولگرایی را با سیاستورزی و رویکرد اجتماعی هر مدعی اصلاحات و یا اصولگرایی بیمحابا منطبق دانسته و یکسان میپندارند درحالیکه این دو مقوله به کلی متفاوت و نیازمند مرزبندی روشنی است، تفاوتی از جنس مقوله معنایی و فاصله ساختاری یا رابطه اصل و فرع.
به طور مثال در اسلام مبانی و مضامینی بر پایه اندیشه توحیدی تعریف میشود و معیارهایی را از همان سنخ استوار میسازند و عمل متولیان دین و شریعت و متمسکان به اندیشه اسلامی را در سنجش با مفاهیم الهیات اسلام به داوری میبرند. امروز فرقه وحشت و جرثومههای نامشروعی با داعیه امارت اسلامی در عراق و شام مدعی نمایندگی تام و تمام شریعت و نماد اسلاماند وخود را مجری اسلام حقیقی قلمداد میکنند درحالیکه توحش و خشونت این جماعت / داعش / هیچ نسبتی با اسلام ندارد و بهکلی متفاوت از آن چیزی است که شریعت منادی آن است؛ نهتنها تفاوت که در تعارض و تضاد قرار دارد.
نمونه دیگری از این سنخ تفاوت در حوزه اباحهگری و صورتی ناسازگاز از روشنفکری دینی است که نقطه مقابل تصلب داعش مینشیند. برداشتهایی از دین که تعارض جدی با منطق و مفهوم اصیل اسلام دارد.
طرح این مثال بهخاطر فهم درست از موضوع و از منظر تقریب به ذهن برای خواننده است و طبعا به دنبال تخریب عرصه سیاست یا قرینهسازی در حق گروههای سیاسی واندیشه و مدعای آنها نیست و تنها از منظر فهمی روشن مدنظر است.
سخن بایسته اینکه درباره اصلاحطلبی و اصولگرایی به گونهای باید سخن گفت و در تبیین عمل اصولگرایان و اصلاحطلبان به گونهای دیگر.
البته ازباب ضرورت بحث لازم است رابطه حکومت با مردم نیز تعریف شود. رابطه حکومت و مردم امری پیچیده است و نمیتواند رابطهای صلب و ثابت باشد. مردم از نظام سیاسی به تناسب نیاز زمان، توقع دارند و خواست آنها به تحولات پیرامونی بستگی دارد. کما اینکه در نوع حمایت و اعتماد به حاکمیت، نقش جامعه و آحاد آن متغیر است؛ بنابراین نسبت دوسویه حاکمیت و مردم متأثر از زمان و تحولات آن است.
نفس شرایط متغیر به ما میآموزد بهرغم تداوم خواستههای مردم، مطالبات به اقتضای زمان متحول میشود. تحول و دگرگونی در انتظارات منشاء تأثیر و دگرگونی در رویکرد اصلاحطلبی است. درواقع به تناسب موقعیت، نحوه پاسخگویی و ترسیم برنامهها باید نوسازی و نوخواهی شود و مطابق با نیاز و اقناع منطقی جامعه و به دور از تحکم و ارادهگرایی حاکم باشد. واقعیت نشان میدهد اصلاحطلبی وجه ذاتی انتظار ملت است و همیشه باید پاسخ درخوری به خواست واقعی مردم باشد.
مردم ایران بعد از انقلاب، لحظهبهلحظه و هر روز مطالبهگر اصلاحات بودهاند. اقشار جامعه به تناسب زمان، نیاز خود را مطرح میکنند و انتظار پاسخگویی حکومت را به طرز باورپذیر دارند. گروههایی در کسوت کار سیاسی در بازههای زمانی بر سر کار میآیند و ادعا میکنند میتوانند نیاز مردم را جامه عمل بپوشانند. برخی موفق بودهاند و گروهی نیز توفیقی نداشتند. جماعتی تندرو و ساختارشکن با تأثیرپذیری از مارکسیسم همواره دولت را در برابر و در خط معارضه با جامعه مدنی ترسیم میکنند درحالیکه دولت، خود بخشی از جامعه مدنی است و برخلاف نظریات ساختارشکن مارکسیستی، اصلاحطلبان دولت را خارج از جامعه مدنی نمیدانند.
در این فرآیند تاریخی، جریانی که از سال 76 و به معنی دقیقتر از سال ۶۸ آغاز دولت هاشمی رفسنجانی تا به امروز شکل گرفت- درک واقعبینانهای از مطالبات اصلاحطلبانه مردم داشت و برای پاسخ به همین نیاز در آن بازه زمانی، دولت سازندگی پایهگذاری شد. در ادامه و از درون دولت آقای هاشمی رفسنجانی، دولت اصلاحات با محوریت آقای سیدمحمد خاتمی متولد شد. امروز در سپهر سیاست گرچه بهخطا آغاز اندیشه اصلاحطلبی را از عصر مولود دوم خرداد میشناسند، درحالیکه مضمون اصلاحطلبی از سال 1368همزمان با پایان جنگ آغاز شد. بههرحال اصلاحات و متولیان آن سه دهه است در فضای سیاست و مدیریت کشور حضور دارند، در مقاطعی کامیاب و در تحقق شعارها توفیق داشتند و در دورههایی نیز موفق نبودهاند. عملکرد و منویات و هدف آرمانی که آنها در حوزه اصلاحات مطرح میکردند، بعضا برهم منطبق بود و مردم نیز نوعی نگاه رضایتبخش داشتند. رقبای متخاصم البته در مواقعی که عملکرد اصلاحطلبان با مفهوم اصلاحات انطباق کافی نیافته است، بهغلط اصلاحات را امری مذموم شمرده و سرنوشت ایران در پیوند با ان مردود میدانند. درحالیکه امر واقع این است که گفته میشود اصلاحطلبان شکست خورده، منویات آنها به نتیجه نرسیده یا در شعارهایشان توفیق نداشته و در خدمت به مردم کاستی داشته و در ادای حق مردم، تکلیف خود را کما هو حقه به جا نیاوردهاند. در چنین حال و هوایی است که بهخاطر آدرسهای غلط رقیب، فضای رسانههای کشور از نتیجه عملکرد تفسیر ناکامی اصلاحات میکنند. مطرح میشود به دلیل اینکه اصلاحطلبان در پیشبرد اهداف موفق نشدند، یعنی «شکست اصلاحات» است. درحالیکه به کلی این نظریه و تفسیرهای گوناگون آن مردود است؛ مردم هیچگاه مطالبات روزآمد اصلاحطلبانه خود را فراموش نمیکنند. جامعه در مقاطعی مطالبات خود را از مدعیان اصلاحطلبی پیگیری میکند یا رضایت مردم کسب میشود یا اگر مطالبات آنها حاصل نشد قهرا رویگردانی از آنها را دنبال دارد و این صرفا عبور از مدعیان است نه عزیمت از مطالبات اصلاحطلبی خود.
در تاریخ 30 ساله روحیه اصلاحطلبی مردم، اصلاحطلبان توفیقاتی داشته و در مقاطعی نیز ناتوان بودهاند. در عصر انزوای اصلاحطلبان برخی گرفتاریها و ناکارآمدیها – ناشی از عملکرد و بخش بزرگتری برخاسته از شرایط بیرونی - که اتفاقا اصلاحطلبان در به وجود آمدن ان شرایط نقش چندانی نداشتند و شرایط بر آنها تحمیل شده، بوده است.
علاوه بر این، نمیتوان حوادث خشونتباری را که در دهه گذشته ازسوی قدرت پنهان علیه اصلاحطلبان شکل گرفت، از معادلات داوری در این رابطه به حساب نیاورد. دوران آقای احمدینژاد و سیاستهای مخرب او نمونه روشنی بر این واقعیت است. برخوردی که با بخش بزرگی از بدنه نخبگانی اصلاحطلب صورت گرفت، خودبهخود تاثیرات بیرونی و فزاینده بدی را به جا گذاشت. اگرچه تا به امروز بخش بزرگی از این گرفتاریها مرتفع شده اما به لحاظ تاریخی اثرات نامطلوب آن را نمیتوان از یاد برد.
بههرحال فارغ از طرح گلایهها این مقوله باید به شکلی تبیین شود که مردم همچنان مطالبات اصلاحطلبانه دارند، مهم این است کسانی که ادعا میکنند مشتاق خدمت به مردماند، آیا میتوانند اقناع و باور فراگیری را در جامعه مخاطب تحقق بخشند تا مردم به آنها اعتنا کنند؟ این باور در شرایط فعلی البته سخت است. دلیل این سختی نیز به چند منشأ بازمیگردد.
از سال 1392 تا به امروزکه دولت اعتدال با رویکرد و شعار اصلاحطلبانه بر سر کار آمده است، اتفاقات ناگواری بر دولت تحمیل شد.
دولت روحانی در چهارسال اول کار خود – دولت نخست- منویات و اهداف اصلاحطلبانه مشخصی را تعریف کرد و توانست بهخوبی به بخشی از آنها دست یابد. عمدهترین نمود بیرونی این هدفگذاری انعقاد توافق برجام بین ایران و چند قدرت برتر جهان بود اما بعد از آن تا به امروز سه حادثه مهم رخ داده که اثرات مخرب آن غیرقابل انکار است.
ابتدا بدعهدی و مسئله خروج امریکا از برجام است. طرفهای غربی درگیر در پرونده هستهای، التزام و پایبندی خود را به برجام از دست دادهاند. این واقعه شوم از تبعات اقدامات ناجوانمردانه و خطایی بود که بر ملت تحمیل شد.
عارضه دوم، بدعهدی نیروهای داخلی مخالف دولت آقای روحانی است که همان مخالفان اندیشه اصلاحات هستند، آنها ساز مخالف خود را کوک و با همنوایی با اهداف امریکا، اقدامات خود را با فشار شکننده و با سمت وسوی براندازی و زمینگیری نظام اجرایی، بر دولت متمرکز کردند. نتیجه این امر تاثیرات نابجایی بود که در وصف ناتوانی دولت در ذهن دشمنان و طرفهای درگیر ایران در برجام و مراودات بینالملل به وجود آمد و بر عمق گسستگی و پاره شدن توافق جهانی افزود. طبیعی بود که این کارشکنی تبعات اقتصادی نیز به همراه خود داشته باشد. نباید از یاد برد که اقتصاد ایران متکی به اقتصاد جهانی است. اقتصاد بستهای نیست که از دایره تدابیر اقتصادی جهان خارج باشد. رویدادی همچون توقف فروش نفت یا قطع مراودات مالی و بانکی، حداقل بار سنگین شرایط منفی و روزمرهای است که بر زندگی مردم حاکم شده است.
مخالفین دولت تصویر بیرونی را به گونهای ترسیم کردهاند کانّه همه ناشی از کارکرد غیرحرفهای کابینه است درحالیکه این تلقی به طور کلی مردود و عاری از صحت است و شوربختانه اینکه اصلاحطلبان و حامیان دولت نیز در عرصه رسانه دست برتر ندارند، خصوصا اینکه رسانههای اصلاحطلب امنیت ندارند و صداوسیما در اختیار ترکتازی رقبا و تریبونهای نماز جمعه در اختیار مخالفان اصلاحطلبان است، بسیاری از سایتهای فضاهای مجازی علیه اصلاحطلبان فعالیت میکنند و در این رابطه همنوا با جریان افراطی اصولگرا علیه دولت فریاد «واملتا» سر میدهند. آنها موفق شدهاند بخشی از ذهن جامعه- بخش قابل توجهی از اقشار ضعیف اقتصادی و کسری از جامعه متوسط- را علیه اندیشه اصلاحات که امروز در قامت حامی دولت اعتدال ایستاده است، مخدوش و این نامرادی را القا کنند که عدم کارآمدی دولت مردم را دچار مشکلات کرده است.
از این نظر باید بازی فریبکاری رقیب افراطی را از موقعیت تاریخی و ذاتی اصلاحات از هم تفکیک کرد تا به روشنی دریافت پایگاه اصلاحات بهرغم فشارهای بیرونی و البته اشتباهات درونی کماکان پابرجا است:
اصلاحات همیشه زنده است و اصلاحطلبان امروز در رقابتهای انتخاباتی پارلمان شکست خوردهاند. علت شکست اصلاحطلبان نیز در دو وجه قابل توجه و بررسی است؛ بخش اندکی ناشی از عملکرد ضعیف اعم از بیتدبیری، بیارادگی و انفعال در جامعه و دولت بوده و بخش بزرگی متأثر از شرایط بیرونی است که اتفاقا رقبای اصلاحطلبان در آن سهم بزرگی داشته و نقش اول را بازی کرده و فضا را علیه منافع ملی و اصلاح طلبی در چشم مردم منفی ترسیم کردهاند.
حال با این وصف موسّع، چشم انداز پیش رو برای سال آتی چیست؟
خردادماه سال آتی مجلسی با اکثریت اصولگرا و اقلیت ضعیف اصلاح طلب تشکیل میشود، اقلیتی که به طور حتم صدایش در مجلس شنیده نمیشود. این مجلس قاطع اصولگرا باید مطالبات مردم را محقق کند اما با توجه به شرایط منفی- که خود سهم بزرگی در خلق و ایجاد آن داشته و دارند- مجلس آتی نمیتواند در جهت تحقق مطالبات جامعه گام بردارد یا حداقل کار موثری انجام دهد. خود این مسئله به عنوان پاشنه آشیل اصولگرایان اثر میکند. چشم اسفندیاری که برای انتخابات 1400 بهعنوان نقطه ضعف، مورد هدف اصلاحطلبان قرار خواهد گرفت. انتخابات 1400 با پیش نیاز مجلسی آغاز میشود که سرنوشت آن در اختیار اصلاحطلبان نیست و عملکرد ناموفق و حتمی اصولگرایان با اکثریت قاطعی که در اختیار دارند، جامعه معترض برابر آنها قرار میگیرد.
بدون شک این مجلس گلی به سر مردم نخواهد زد. این ناتوانی در همان سال ابتدای مجلس نمود خواهد داشت، مردم با توجه به پیشزمینههایی که از گذشته دارند و عملکرد ناموفقی که در مجلس یازدهم مشاهده میکنند، به این جمعبندی خواهند رسید که تصمیمی متفاوت از روند انتخابات مجلس اتخاذ کنند. به ظن قوی سرنوشت انتخابات سال 1400 آن طوری که در سال 98 برای مجلس یازدهم رقم خورد، نخواهد بود. اگر چنانچه در این رابطه هوشمندانه عمل شود مسیر معکوسی پیش روی جریان اصلاحطلب و اصولگرا قرار خواهد گرفت.
نکته دیگر اینکه اصلاحطلبان آیا همچنان باید دلبسته به اقدامات سلبی رقیب باشند؟ به این معنا که منتظر باشند رقیب شکست بخورد و بعد پیروزی از معبر ناکارآمدی رقیب رقم بخورد؟ خیر!دحتما نیازمندند از موضع اثباتی عمل کنند. در همین راستا جریانات متفرقه اصلاحطلبی باید حول محور شخصیت ممتازی همچون آقای سیدمحمدخاتمی برنامههای اثباتی برای اداره مردم تدارک ببینند. عرصه مدیریت نیازمند اقدام جمعی، فکر جمعی، منظومه جمعی و کار حزبی تمام عیار است و باید در این رابطه تلاش وافر کرد و جذب نیرو داشت و نسبت به اقناع افکار عمومی بشایستگی اقدام کرد.
اصلاحطلبانی که امروز در قدرت پارلمانی ناموفق بودهاند، نباید تصور کنند این روند ناکامی در انتخابات بعدی تکرار میشود و سرنوشت محتوم بعدی شکست است. بر احدی پوشیده نیست که بخش معتنابهی از علت عدم توفیق فعلی ناشی از شیوه پرمناقشه نظارتهای استصوابی شورای محترم نگهبان است که اصلاحطلبان را از رقابت برابر و بی تبعیض در عرصه حضور بازداشت و نوعی انفعال را بر سیاستورزی آنها حاکم کرد.
در شرایط فعلی اصلاح طلبان باید به دور از هرنوع بیارادگی و انفعال، اقدامات اولیه خود را سامان دهند و بااعتماد بنفس وبا قصد قربت خدمت به خلق خدا گامهای مطمئن محکم بردارند و حول محور عقل جمعی برنامهریزیهای واقعبینانه داشته باشند و بدانند در عرصهای سیاستورزی میکنند که رقیب حضور هوشمند و متکی به قدرت دارد و در قبال اقدامات او به یمن اعتماد و پشتیبانی مردم باید مقابله کنند. اگر در این راه هوشمندی نشان دهند، میتوانند در انتخابات 1400 موقعیتی موجه و پیروزمندانهای را تجربه کنند.
نتیجه انتخابات 98 به هیچ وجه نباید به معنی از دسترفتن پایگاه اصلاحطلبی تلقی شود. اصلاحطلبان باید جامعه مخاطب خود را قانع کنند و به آنها اثبات نمایند که در امر پیشبرد منویات مردم، صادقاند و تلاش میکنند. دچار انفعال نیستند، سستی ندارند اما اگر توفیقی بهکمال پیدا نمیشود ناشی از شرایطی است که به آنها تحمیل میشود. باید به جامعه مخاطب اثبات کنند که خارج از شرایط تحمیلی، در تحقق مطالبات جامعه آنها موفقاند.
پایگاه اصلاحطلبی همیشه در متن مردم قراردارد و تعطیل شدنی نیست. حضور مشروع دوستان در این پایگاه موکول به این است که بتوانند زبان گویا و اقناع ملی برای شهرندان داشته باشند تا مخاطب خود را که عمدتا طبقه متوسط شهری است، نسبت به توانمندی و مدیریت راجح خود به باور صادقانه برسانند.
منبع: روزنامه سازندگی- سالنامه 1398