محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
در مواجهه با بحران اقتصادی کشور و افزایش نارضایتیها از دولت برخی مدام از مسئولیت اصلاحطلبان نسبت به این وضعیت سخن میگویند تا به آنها یادآوری کنند که نه حق اعتراض به وضعیت فعلی را دارند و نه باید حرفی از انتخابات پیش رو بر زبان بیاورند. اما آیا اصلاحطلبان مقصر وضع موجودند؟
دولت یازدهم و دوازدهم به لحاظ تاریخی به دو دوره قابل تقسیم است. دولت اول آقای روحانی در مقام تأسیس، روندی نو بعد از سیاستهای تشنجآمیز دولت دهم بود. انتخابات ریاستجمهوری با گامهای لرزان و با حمایتهای تردیدآمیز اصلاحطلبان آغاز شد بهگونهای که آنها نمیدانستند حمایت و پشتیبانی از نامزد انتخاباتی اصولگرایی مثل آقای روحانی فرجامش چه خواهد شد. آن مقطع دیدگاهها متفاوت بود اما نفس حمایت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در این قضیه مؤثر بود و رأی کمتر از ۵ درصدی آقای روحانی را به ۵۵ درصد رساند، بنابراین دوستان اصلاحطلب موفق شدند دولتی از جنس اسمی اصولگرا اما در محتوا ومسّمی اصلاحطلب را سر کار بیاورند. دولت با آغازی شکوهمند کار خود را شروع کرد، زمینههای مثبتی در جامعه و پشتیبانی نسبتاً وسیعی از جنس اصلاحطلب فراهم شد. این دولت ۴ سال درنگ کرد و مأموریت اصلیاش برگرداندن قطار اداره کشور به ریل اصلی بود که در دوره آقای احمدینژاد از ریل خارج شده بود، موضوع هستهای و برجام به نقطه قابل قبولی رسید و تنشزدایی و اعتماد جهانی را با خود آورد و سیاستورزی داخلی را از روند شکننده به نقطه قابل قبولی رساند و در حوزه اقتصاد هم به ثبات نسبی دست یافت.
این وضعیت چنان کارنامه درخشانی را دست دولت داد که در سال ۹۶ زمانی که رقابت سنگین شد و جریان رقیب تمامی همت خود را در شخصیت محترمی مثل آقای رئیسی تجمیع و متمرکزکرد، باز هم آقای روحانی پیروز شد. او در دور دوم برابر رقیب قدر قدرت و جامعالاطرافی قرار داشت که جریان حامی همه اختلافات درونجبههای خود را کنار گذاشتند و اجماع کردند که ایشان پیروز شود اما بهرغم ترفند هوشمندانه رقیب، باز روحانی به پیروزی بزرگ دست پیدا کرد و این پیروزی ناشی از آن بود که اصلاحطلبان در دور دوم با شوق و بدون هرگونه تردید و شرطی حمایت خود را در سبد او قرار دادند.
این اتفاق که متاثر از کارنامه دولت اول است، این نکته را تفهیم میکند که مدیریت آقای روحانی در دوره اول بالاتر از انتظار متوسط جامعه ظاهر شد و این توفیق را مرهون مجموعهای از همراهیهای تاریخی و توانمندیهایی میدانیم که متمرکز شد و دولت آن را به کار بست. لذا از همینجا این تفاهم را داریم که دولت اول آقای روحانی در محکمه نظارتی و داوری اصلاحطلبان، تجربه موفق و کارنامه قابل دفاعی را ارائه کرده است.
دولت دوم با سندی امضا شده از برجام بدون پشتوانه اجرایی آغاز به کار کرد. تغییراتی که در دولت امریکا رخ داد اوباما رفت و ترامپ آمد، مخالفتهای سنگینی را از ناحیه دیپلماسی خارجی علیه ایران و برجام بهبار نشاند. و با توجه به اینکه دولت دلبسته به این بود که با حل مسئله هستهای و امضای توافقنامه برجام بین ایران و کشورهای 5+1میتواند گامهای بلندی را در عرصه توسعه و تقویت زیرساختهای اقتصادی بردارد، با چنین روحیهای آغاز به کار کرد. اما به سرعت این آرزو رنگ باخت، ریشه این یأس و رنگ باختن هم این بود که مطابق آنچه که (CORE) رهبری تاکید میکنند از جانب محور اصلی گفتوگوکنندگان بدعهدی خیانتآمیزی صورت گرفت و عملاً دولت را دچار فلجی مضاعف کرد و همه امیدها بر باد رفت و هر روز شرایط سخت و سختتر شد.
بنابراین بدعهدی طرف امریکایی دولت را فلج کرد. الان در نقطهای قرار گرفتهایم که اگر کسی از آقای روحانی و دولتش حمایت کند تعجببرانگیز مینمایاند، دوگانهای چون« دولت اول موفق و پیروز و دولت دوم فلج و مفلوک!»
امروز به اشتباه نفرت و کینه فراگیر و ملی نسبت به دولت شکل گرفته است. بهرغم مظلومیت دولت اما نمیتوان به مردم ایراد گرفت که اشتباه میکنید. مردم با نجابت هر تکلیفی که نسبت به دولت دارند انجام میدهند و انتظار دارند دولت که پیشانی نظام است به آنها پاسخ قانعکننده دهد. مشکلی که مردم دارند این است که آنها پشت صحنه را نمیبینند. تمام مصائب را از چشم دولت میبینند ولو اینکه سهم دولت در آن اندک باشد. مردم از طریق رسانهها بین نظام و دولت فرقی قائل نیستند و تمامی عوارض را جزو مشکلات دولت قلمداد میکنند.
با این وصف اگرچه اصلاحطلبان حامی دولت، امروز ناچارند مسئولیت این نفرت ملی نسبت به دولت را بپذیرند، اما حق، این نیست. در مقام انصاف، حجم بزرگی از این نفرت و کینه باید بر سر بدعهدی امریکا فروریخته شود و اگر قرار باشد به داخل هم نیمنگاهی داشته باشیم، بسیاری کسان در پشت صحنه هستند که نسبتی با دولت ندارند اما باید این مسئولیت مشترک را بپذیرند. به هرحال وقتی در دیپلماسی خارجی، دولت اختیار مطلق ندارد پس نمیتوان پاسخگویی مطلق را از او انتظار داشت.
در فقه عبارت «من کان له الغنم فعلیه الغرم» اگر کسی غنیمت میبرد باید غرامت بدهد و اگر کسی غرامت میپردازد غنیمت هم از آن اوست، از باب تقریب به ذهن برای این بحث گویای مسائلی است. موضوع برجام فراتر از دولت بود و البته بهجا هم بود.
از منظر واقعیت خارجی امروز جامعه ایرانی تمامی دغدغهها و ناراحتیها و دلخوریها و گلایهها و کینه و نفرت خود را بر سر دولت تخلیه میکند، اما حقیقتاً آیا دولت مستحق این میزان فشار است؟ مردم هم چارهای ندارند چون گرفتارند و دچار بار سنگین زندگی شدهاند و معیشتشان بههم خورده است، نسبت به آینده امیدی ندارند و نمیدانند باید چه کنند لذا فریاد و نفرینشان را روانه دولت میکنند. اگرچه روحانی هم شیوه تعامل با مردم را در این آشفتهبازار نمیداند یا قصد توجیه منطقی شهروندان را ندارد.
برخی در این میان اصرار دارند که اصلاحطلبان در کوچک شدن سفره مردم نقش داشتهاند. اما در پاسخ به آنها باید گفت دولت مسئول شرایط فعلی و اصلاحطلبان پاسخگو هستند. اما آیا اصلاحطلبان مقصرند؟ خیر مقصر نیستند، آنها پاسخگو و شارح وضع موجود هستند. پاسخگویی مقدمهای است برای اینکه از خلال آن قاصر و مقصر و بیگناه را بشناسیم.
آنچه که بر سر ملت آمده و مردم از چشم دولت میبینند ضربهای است که فراتر از دولت بر سر این ملت وارد شده اما مردم فقط دولت را میبینند. دولت هم پاسخگو است. در مقام پاسخگویی است که واقعیت ریشه بنبستی که در اقتصاد نفتی ایران ایجاد شده پیدا میشود؛ ریشه آن تحریم است که بخشی از این تحریم ناشی از رفتارهای رادیکالهاست، بخشی از آن بهخاطر بدعهدی خودیهاست. ناشی از این است که دشمن یک گام به جلو آمده و بعد عقب رفته به خاطر اینکه میخواسته بر خلاف توافقاتش عمل کند. ریشهها اینهاست. مهم آن است که این مردم و بزرگانشان با ادبیات انقلابی که دارند آیا با هم توافق دارند که این سیاستها ادامه پیدا کند، اگر دارند پس باید این مشکلات را هم بپذیرند، اگر توافقی ندارند پس مردم باید آنها را قانع کنند که ما این سیاستها را قبول نداریم و زندگیمان به سختی افتاده. به دنیای پیرامونی نگاه میکنند و میبینند بسیاری از کشورها از اقمار نظام سرمایهداری لیبرال غرب هستند که زندگی آسانی دارند ولی چیزهایی هم ندارند. این دوگانهها را باید حل کنیم. اینکه کسی در مسئولیتی منصوب شود و فراتر از اختیاراتش از او مسئولیت بخواهند منصفانه نیست.
بنده به صراحت عرض میکنم این آقای حسن همان حسن دولت اول است، این اسحاق هم همان است، محمود واعظی هم همان است، نوبخت هم همان است و این آخوندی هم همان است. اینها در دولت اول موفق بودند وکسی هم آنان را به بی کفایتی متهم نکرد بلکه حرمت گذاردند. حال چه میشود که در دولت دوم که چسبیده به دولت اول است یکشبه، کفایتها به بی کفایتی تغییر ژنتیک میدهد!؟ در مقام پاسخگویی مشخص میشود چه خبر است. باید ببینیم سهم قصور و تقصیر و بیگناهیشان چقدر است. من در مقام این نیستم دولت را تطهیر کنم اما میخواهم بگویم در حوزه آسیبشناسی دو مؤلفه وجود دارد که مصائب دولت فعلی را بهوجود آورده است. اول برمیگردد به یک غارت ملی که در دولت احمدینژاد رخ داده است. یکی از مشکلات دولت روحانی، آثار مخرب بهجامانده از دوره آقای احمدینژاد و برباد رفتن سرمایههای بین نسلی در آن دوره است.
اگر میتوانستیم ارقام بزرگ درآمدهای نفتی را در زیرساختها و در قالب ذخیره ملی حفظ کنیم امروز این مشکلات را نداشتیم. میتوانستیم ۴۰۰ میلیارد دلار از این درآمدها را در صندوق توسعه ملی ذخیره داشته باشیم تا امروز پشتوانه و جبران فقدان فروش نفت ما باشد. اما اینها را تبدیل کردند به خورد و خوراک و ریخت وپاشهای آنچنانی، حالا چه سی سال دیگر بخواهیم مشکلات دولت احمدینژاد را حل کنیم چه سه سال از یک ظرفیت ذخیره ملی محروم شدیم.
نکته دوم اینکه در هر قرارداد بینالمللی در دنیای اقتصاد آزاد که جهان به آن وصل است یک پیوست اقتصادی وجود دارد. تمام قراردادهای سیاسی و اجتماعی دنیا معطوف به یک دادوستد اقتصادی میشود. کشورهای توسعهیافته رشد طبیعی خود را داشته و به خاطر همین وقتی رشد سالیانه اقتصادی آنها به ۳درصد میرسد، راضیاند. چون پیشتر به اندازه کافی به رفاه رسیده و بیش از این کشش ندارند.
اما کشورهای در حال توسعه مثل ایران یا چین / ۱۵ سال پیش/، که رشد ۸ درصد و ۱۰ درصد داشتند و ناشی از جبران عقبماندگی تاریخی آنها بازار بزرگی هستند. ظرفیتها و بازارهای مشابه ایران برای دنیای سرمایهداری و برای کسانی که توافقهای بینالمللی را امضا میکنند بسیار جذاب است.
برجام عبارت بود از یک توافق جهانی برای اینکه پیوستهای اقتصادی آن عملیاتی شود. پیوست اقتصادی یعنی چه؟ یعنی بازار اقتصاد ایران که رو به رشد و رونق است و نیاز به سرمایهگذاریهایی برای جبران تاخیر گذشته را دارد، با امضای قرارداد برجام این بازار به روی آمریکاییها باز نشد و اعلام کردیم شرکتهای امریکایی غلط میکنند پایشان را به ایران بگذارند. آنها هم بنایشان بر این نبود که دوستان منطقه خود از جمله عربستان و اسرائیل را بدون مابهازاء رها کرده و بهوقت بهرهبری، از حضور در بازار ایران منع شوند. بنابراین زیر تعهدات خود زدند؛ به این بهانه که به منافع اقتصادی برجام دست نیافتیم. بعد هم سیاستهایی را بهکار بستند که اقتصاد تکپایهای ما را که متکی به نفت است قفل کردند و آثار و عوارض اجتماعی برای ما بهوجود آوردند. حالا ما در ایران باید یقه چه کسی را بگیریم؟!
منبع: روزنامه سازندگی