جهانبخش خانجانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
اگرچه بحث و اظهارنظر درباره طبقه متوسط بسیار مطرح میشود اما ویژگیهای آن و شرایط این طبقه در ادوار قبل و بعد از انقلاب نیازمند دقت و بررسی است. طبقه متوسط به خصوص«طبقه متوسط جدید»، ویژگیهای منحصر به فردی دارد. دانشگری و فرهیختهگی در حوزه فکر و اندیشه، تکنوکرات بودن و اندیشهبارور برای ساخت آینده مهمترین مولفههایی است که درباره طبقه متوسط میتوان از آنها یاد کرد. همه این موارد در کنار هم یک پیام دارد؛ نمیتوان طبقه متوسط را محصور در گذشتهها یا اسیر اندیشههای محافظهکارانه دانست. در نتیجه اگر بخواهیم طبقه متوسط را در دنیا بررسی کنیم، به اصل رشد این طبقه از خواستگاه «روشنگری» میرسیم. در ایران هم بعد از این که دارالفنون تاسیس شد و در اواخر دوره قاجار مردم با اروپا آشنا شدند و تفکراتی در جهت جذب دانش جدید و علوم جدید به دست آمد و دانش اموختگان چنین مکاتبی در ایران زمینه بروز و ظهور پیدا کردند و رگههای تولد طبقه متوسط در ایران شکل گرفت، طبقهای که خود را در سنتها اسیر نمیکند بلکه نگاه به آینده دارد و به نوعی پیرو قانونگرایی و عملگرایی در عین آرمانگرایی است وحقیقت و واقعیت را به یک توازن منطقی میرساند. این عقبه در دوره پهلوی اول و دوم شکل میگرفت و شاید به نوعی زاینده تفکر اصلی انقلاب نیز همین جریان طبقه متوسط بوده است اگرچه روحانیت و سنتگرایان هم در حرکت پیروزی انقلاب در کنار طبقه متوسط قرار گرفتند اما جهت پیروزی حرکت اولیه انقلاب به سمت طبقه متوسط است. با این وجود طبقه متوسط در ادوار دولتهای جمهوری اسلامی فرازو فرودهای مختلفی داشته است:
دولتهای هاشمیرفسنجانی: متاسفانه پس از انقلاب اسلامی بحرانهایی همچون جنگ و تنشهای سیاسی ایجاد و فرصت استفاده از پتانسیل طبقه متوسط جدید کمتر مهیا شد تا این که در دوره آقای هاشمی زمینه بروز افکار طبقه متوسط جدید و نوگرایی فکری فراهم شد.مباحث مطروحه در این حوزه نیز، این بود که آیا طبقه متوسط جدید به وجود آورنده این حرکتهای فکری بود یا حرکتهای اجتماعی این دوره، موجب ایجاد طبقه متوسط جدید بود. در پاسخ به این سوال میتوان گفت که تولد این پدیده حاصل یک ارتباط متقابل بود و به نوعی کنشهای بین نخبگان جامعه و اخبار نوگرایانه و تحولطلبانه و روشنگرانه طبقه متوسط به وجود آورنده حوزه عمومی شد و حوزه عمومی فرهیختهتر و بالندهتر شد. وقتی حوزه عمومی بالندهتر شد ارتباط مستقیمی با رشد طبقه متوسط جدید ایجاد کرد و این ارتباط متقابل و توام ادامه یافت و زمینه ایجاد دولتهای خاتمی شد.
دولتهای اصلاحات: در دولتهای آقای هاشمی به دلیل باز شدن فضای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، طبقه متوسط رشد کرد اما خود این طبقه متوسط نیز به وجود آورنده دولت تجددخواه شد و این دولت تجددخواه در قالب دولت اصلاحات، موجب تقویت طبقه متوسط شد. در دو دولت آقایان هاشمی و خاتمی است که رشد کلوپهای فکری، فرهنگسراها مطبوعات بالنده و حتی در نوع مدرن اینترنت و فضاهای رسانهای رشد کرد. دوره اصلاحات بالندگی طبقه متوسط به شدت مشهود است.
دولتهای احمدینژاد: متاسفانه در دولت ضد تجدد آقای احمدینژاد، هم احزاب سیاسی – که به نوعی بخشی از حوزه عمومی تلقی میشدند- به قهقرا قرار رفتند و هم افکار طبقه متوسط جدید در این دو دولت نادیده گرفته و سرکوب شد. از ویژگیهای طبقه متوسط جدید برنامهای حرکت کردن و پویا محوری بود که مشخصا این خصلتها در دولت نهم و دهم سرکوب شد. در نهایت حادثه سال 88 سبب سرکوب طبقه متوسط شد و طبقه متوسط جدید ناامید از تحولات اجتماعی و سکوت به سکوت رفت.
دولتهای حسن روحانی: با نزدیک شدن به ایام انتخابات 92 این طبقه متوسط تصمیم به نوزایی گرفت و نتیجه نیز دولت آقای روحانی به روی کار آمد. آقای روحانی اگرچه خواستگاه سنتگرایانه و محافظهکارانه داشت اما در دولت ایشان طبقه متوسط نفوذ و بروز بیشتر و بهتری نسب به دو دوره قبل پیدا کرد و از خمودگی و قهقرایی در دولت ضد تجدد احمدینژاد گرفتار آن شده بود، تا اندکی رها شد. با این وجود به دلیل نگرش امنیتی و فضای بسته پیرامون طبقه متوسط بعد از سال 88، طبقه متوسط به نوعی احساس ناامنی و احساس یأس را همراه داشت و طبیعتا بالندگی و رشد و نمو ضروری برای طبقه متوسط از دست رفته است. همین ادله کفایت میکند که باید بررسی کرد که اگر دولتی زمینه تقویت طبقه متوسط جدید را شکل ندهد و شکاف نخبگانی و گفتوگوی نخبگانی به وجود نیاید و نخبگان حاکم و نخبگان غیرحاکم با هم گفتوگوی مناسبی نداشته باشند، حاصل جز زیان نخواهد بود. در این شرایط که جامعه به سمت خمودگی و بینشاطی حرکت میکند دولت آتی باید مسئله طبقه متوسط را جدی بگیرد.خمودگی این طبقه خطری است که امروز نیز بسیار مشهود و جدی است.
منبع: روزنامه سازندگی