یادداشت

کدام اصلاح طلبی

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

محمدعطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

اصلاح‌طلبان بر خلاف اصولگرایان طی ماه‌های گذشته به یک نهاد اجماع‌ساز تحت عنوان جبهه اصلاح‌طلبان ایران رسیده‌اند. با این وجود آسیب‌های گذشته بعضا هنوز باقی و نیازمند بررسی و دقت است. به‌طور خاص، فقدان یک مانیفست مشخص از سوی اصلاح‌طلبان مساله‌ای نیازمند دقت و بررسی است. بنابراین مسئله اصلی در شرایط فعلی و در فقدان یک مانیفست مشخص این است که اصلاح‌طلبان باید به سمت یک مانیفست بروند. ما نیازمند نظریه و نظام‌نامه فکری هستیم که تعیین‌کننده است. در تاریخ اعتقادی ما، تنها یک‌جا، مفاهیم و مصادیق به‌طور دوجانبه بر یکدیگر منطبق بوده و آن در مورد علی‌بن‌ابی‌طالب است. پیامبر فرمود: الحق مع علی و علی مع الحق. اگر به دنبال حق می‌گردید به علی(ع) نگاه کنید و اگر به علی نگاه کنید حق را آنجا می‌بینید. در هیچ کجای دیگر این نظریه حاکم نیست. به هر جا که مراجعه شود گفته می‌شود که اعرف الحق تعرف اهله. ابتدا حق و مبانی را بشناس، بعد اهلش را برگزین و از آن، پیروی کن.

از موضع آسیب‌شناسی در این زمینه و نبود مانیفست در جریان اصلاحات تا زمان فعلی، باید یقه دو گروه را گرفت؛ ابتدا حکومت باید پاسخگو باشد، و بعد ما اصلاح‌طلبانی که مدعی هستیم.

اشکالی که در جریان دوم خرداد پیدا شده این است که به‌جای تاکید روی مختصات و اصول اصلاح‌طلبی و تعیین ملاک‌های مورد انتظار جامعه، همواره روی افراد دست گذاشته و بعضا بلاوجه آنها را نماد تمام‌عیار اصلاح‌طلبی معرفی کرده‌ایم و ناخواسته جامعه را دچار سردرگمی کرده و فرضا گفته‌ایم حسن، حسین، تقی، نقی؛ و تاکید بر اینکه بدون عطف عنایت به اصول فقط اینها نماد اصلاحات هستند. د رحالی‌که این رویکرد نادرست است. به‌گونه‌ای که تمام ذهن‌ها معطوف به این می‌شود که آن فرد چه اظهارات گهرباری می‌فرماید. کمااینکه در جریان راست نیز این گونه است؛ اگر بخواهیم منطق و عقلانیت را بر رقابت‌هایمان حاکم کنیم ابتدا باید مبانی را تعریف و معیارها را روشن کنیم. اگرمعیارها شفاف شد چه‌بسا می‌رسیم به این نکته که شاید نظریاتی که روزی تحت عنوان شاخص‌های مهم اصلاح‌طلبی مدنظر بنده و دیگران بوده است واقعا با معیارها فاصله بسیار دارد.

آن هنگام که نهاد حزبی تاسیس می‌شود قاعده حق و تکلیف بر آن بار می‌شود. بین حزب سیاسی و نهاد قدرت حکومت مستقر داد وستدی حقوقی شکل می‌گیرد. با این تاکید که حکومت فراتر از دولت تعریف می‌شود. حزب یک‌سری اختیارات و متقابلا تکالیفی در رابطه با حاکمیت دارد. این واقعیتِ منطقی اجازه بروز و ظهور پیدا نکرده و حکومت همواره با مقوله تحزب بازی کرده است.

نکته دوم اینکه بیشتر به مناسک انتخاباتی به‌جای اندیشه و اصل حرکت فکری سیاسی پرداخته‌ایم. هر انسان معتقد به دین و عقیده‌ای، یک‌سری اصول و عقاید و البته مناسکی دارد. بین حوزه ایمانی و حوزه مناسکی و عمل بارکان، همواره رابطه چهارگانه‌ای حاکم است. این چهار رابطه چیست. اول اینکه بنده‌ای ایمان داشته باشد و عمل کند که او انسان مومنی است. دوم اینکه کسی نه ایمانی دارد و نه عملی انجام می‌دهد که به او گفته می‌شود کافر. این  دو دسته تکلیف‌شان روشن است. دو گروه در میانه اینها قرار می‌گیرند که مورد بحث ماست. ممکن است فردی ایمان داشته باشد و عمل نکند؛ به آن فرد می‌گویند کاهل است و تکلیف عملی خود را انجام نمی‌دهد. شاید این تیپ افراد خیلی مورد ایراد نباشند. فرضا ممکن است یکی مسلمان باشد و نماز نخواند. دسته چهارم بدترین جماعت‌اند و وحشتناک. ایمان ندارند اما به مناسک عمل می‌کنند؛ این عین نفاق است. متاسفانه در حوزه عمل سیاسی و سیاست‌ورزی، بعضا این قاعده حاکم است. کسانی که اعتقادی به کار درست سیاسی و نظریه‌پردازی و فکر صحیح مدیریتی برای اداره کشور و خدمت به مردم و نظام ندارند اما در بحبوحه انتخابات و انتقال قدرت و جایگزینی روی مناصب، چه بسیار آماده به یراق‌اند. ایمان و اعتقاد به اصول سیاسی و سیاست‌ورزی متکی بر نظریه و گفتمان و اصل است و عمل سیاسی فرع بر آن. مناسک مورد نظر ما در گفتمان و سیاست‌ورزی درست و به‌هنگام، همانا انتخابات و حرکت‌های فعال اجتماعی است. یقینا در امر سیاست‌ورزی هم این رابطه چهارگانه حاکم است. متاسفانه در مناسبات درونی گروه‌های چپ و راست، این نفاق موج می‌زند و بعضا در اوج است. این گرفتاری را باید از بستر رقابت‌های سیاسی بزداییم و رها کنیم. اگر توانستیم این بازی نامطلوب را کنار بگذاریم تا حدود زیادی رفتارها منطقی‌تر، و رقابت‌ها هموار می‌شود و بین اوج و حضیض گرفتار نمی‌شویم. سرنوشت کشور نیز روشن‎تر می‌شود. این معضلی است که در عرصه سیاست دچار آن هستیم.

در شرایط فعلی اما دو سوال اصلی که مکرر از جریان اصلاحات پرسیده می‌شود این موارد است؛ آیا اصلاح‌طلبی به معنای واقعی‌اش از سال ۷۶ آغاز شده است؟ و سوال دوم اینکه آیا عقاید اصلاح‌طلبی که در حال حاضر مطرح است با اصلاح‌طلبی سال ۷۶ و یا قبل از آن یکسان است؟ در پاسخ به سوال اول باید تاکید کرد که حرکت اصلاح‌طلبی روند تدریجی داشته و از پایان جنگ آغاز شده است. البته حماسه حضور و نوع مطالبات مردم در سال ۷۶ از نقاط اوج حرکت اصلاحی ملت بوده است. سوال دوم اما نیازمند پاسخی مبسوط‌تر است. اصلاح‌طلبی آنجا که مبتنی بر اصول و ملا ک‌ها تعریف و تبیین می‌شود تفاوت چندانی در مقاطع مختلف با هم ندارد؛ مگر اینکه برخی ملاحظات زمانی اولویت‌های عملکردی را تغییر دهد. از باب فهم بهتر به نکته‌ای اشاره می‌کنم. در بازاریابی اقتصادی دو نظریه برای عرضه محصول وجود دارد؛ یکی نظریه بازارمحور و دیگری نظریه مبتنی بر محصول‌محور. از باب تبیین موضوع، فرضا اگر خانواده متوسط شهری، بنا به شرایط و نیاز زمان، محتاج نوعی وسیله زندگی باشند و شما به‌عنوان مسئول تامین خواسته باشید نیاز مربوطه را مرتفع کنید. اگر فقط روی یک برند خاصی تاکید کنید و تمام فرصت و توان خود را متمرکز کنید روی محصولی که با برند ازپیش‌تعیین‌شده به بازار تحمیل کرده‌اید در این شرایط همت‌تان بدون الزام بر احراز کیفیت تنها روی برندی قرار می‌گیرد که برای فروش آن را هدف‌گیری کرده‌اید و چشم را بر محصولات مشابه و برندهای دیگر می‌بندید و چه‌بسا فرصت سو ءاستفاده برای آن برند را فراهم کرده‌اید و جنس خود را ولو با کیفیت متنازل به‌خورد جامعه نیازمند داده‌اید. این می‌شود نظریه بازار محصول و البته با همه معایب احتمالی است. لکن اگر در پاسخ به نیاز جامعه روی کیفیت و مشخصا روی مختصات درست محصول تمرکز کردید چه‌بسا چندین برند در مقام رقابت و با افزایش کیفیت به پاسخگویی برخیزند و نیاز جامعه را به احسن وجه تامین کنند. در این رویکرد که هدف، تامین نیاز بازار است جامعه مطالبه‌گر همواره در رقابتی سالم و روبه‌جلو بهترین محصول را از بازار به‌دست می‌آورد، و با رضایت کافی نیاز خود را مرتفع می‌سازد. این می‌شود نظریه و یا روند بازار محور.

در خصوص اظهارات و طعنه‌ی اخیر آقای بادامچیان، دبیر کل محترم حزب موتلفه به مهندس بهزاد نبوی که گفته‌اند «اصلاح‌طلبان در درون خود دچار درگیری و اختلاف هستند و می‌بینیم در این نهاد کسی به ریاست می‌رسد که فرسوده شده است و با عصا راه می‌رود»، باید بگویم که بنده آقای بادامچیان را در مجموع فرد معقولی می‌بینم و معمولا معقول سخن می‌گوید اما اگر چنین سخنانی از ایشان صادر شده باشد نامعقول و نسنجیده سخن گفته است.

اینکه آقای بهزاد نبوی مورد اجماع اعضای نهاد اجماع‌ساز هستند یا خیر؛ مگر می‌شود کسی مورد توافق اعضا نباشد و رئیس شود؟! بنابراین کافی است از اعضاء استفسار شود و حاصلش اینکه فرمایشات آقای بادامچیان ابطال و رد می‌شود. خم بودن پشت یک فرد و عصا به دست گرفتن، ارتباطی به مغز و فکر ندارد. مرحوم آقای عسگراولادی پیرمردی ۸۰ ساله بود که مغز و فکرش در دوره حیات بی‌تردید از آقای بادامچیان بهتر کار می‌کرد و در عین حال فهم بهتری داشت! بنابراین الزاما ارتباطی بین سلامتی جسم و سلامتی مغز وجود ندارد. کهنسالانی داریم که در سنین ۸۰ سالگی از جوانان هم بهتر می‌اندیشیدند و اثربخش‌تر بوده‌اند. امام خمینی کهنسال ما، بهتر از جوانان مبارز همسو و حتی از آیت‌الله خمینی ۵۰ ساله هم فکر می‌کرد و هم تدبیر واقع‌بینانه داشت. این اظهارات، اظهارات توهین‌آمیزی است بنابراین فکر می‌کنم دوستان رقیب، اخلاق را در سیاست و اظهارات خود بیشتر مراعات کنند و از دخالت غیرمجاز در کار دیگران خود را بازدارند. اگر روزگاری ما در حوزه اصلاح‌طلبی، نشستیم و گفتیم موتلفه اشتباه کرده که آقای بادامچیان را به عنوان دبیر کل خود انتخاب کرده، آن زمان ایشان هم اجازه دارد چنین اظهاراتی را بفرماید.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی