یادداشت

جای خالی مصلحت

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

 

 
محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی کارگزاران سازندگی ایران
 
اگر سال 1401 را طبق اعلامیه‌ی مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران آغاز قرن پانزدهم هجری خورشیدی بدانیم می‌توانیم بگوییم ربع قرن پایانی قرن چهاردهم (1401-1376) در ایران عصر فراز و فرود اصلاحات بود. جنبشی که با انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1376 و پیروزی سیدمحمد خاتمی به اوج خود رسید اما در پایان قرن در تعلیقی قرار گرفت که اکنون دچار آن هستیم. تا جایی که در انتخابات سال 1400 قصد کرد سیدحسن خمینی را جانشین سیدمحمد خاتمی کند و نتوانست. اینکه چرا جنبش اصلاحات از آن فراز به این فرود رسید موضوع تحقیق مورخان و محققان است اما یکی از بهترین اسناد تاریخی درباره‌ی آن یادداشت‌های روزانه‌ی آیت‌الله اکبر هاشمی‌رفسنجانی است که پس از 16 جلد روایت دوران اولیه‌ی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی (75-1360) به سال‌های 76 و 77 رسیده است و ظاهرا تا سال 1395 (آخرین سال حیات) در قالب 36 جلد بلاانقطاع نوشته شده است. مجموعه‌ای بی‌نظیر در تاریخ معاصر ایران که فقط با یادداشت‌های اسدالله علم (نخست‌وزیر و وزیر دربار پهلوی دوم) قابل قیاس است و خود هاشمی نیز متوجه این قیاس بوده است چنان‌که در 23 مهرماه 77 می‌نویسد: «خاطرات [اسدالله] علم را می‌خواندم. بد ننوشته؛ بی‌شباهت به خاطره‌نویسی خودم نیست.» (ص 466)
ما قبل از این در قالب مقاله‌ای «استاد انتقال قدرت» در سازندگی به خاطرات سال 1376 هاشمی و نقش او در برآمدن دولت اصلاحات پرداخته‌ایم و متن کامل این خاطرات را نیز روزانه در روزنامه چاپ کرده‌ایم. اما کتاب «در جست‌وجوی مصلحت» روزنوشت‌های سال 1377 آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی است که از امروز انتشار آن در سازندگی آغاز می‌شود و راوی قرار گرفتن تدریجی اصلاحات در برابر حاکمیت و حاکمیت در برابر اصلاحات است و جایی که هاشمی خود را در آن قرار می‌دهد جست‌وجوی مصلحت است. در واقع اگر هاشمی در دهه‌ی اول جمهوری اسلامی (67-1357) در پی استقرار حاکمیت بود و در دهه‌ی دوم جمهوری اسلامی (77-1367) به معنای حقیقی کلمه بنیان‌گذار اصلاحات و ارشد اقتصادی و توسعه کشور بود و از این رهگذر نه‌تنها برنامه «سازندگی» را در دستور کار قرار داد بلکه لاجرم هم زمینه سیاسی و اجتماعی «اصلاحات» را فراهم ساخت، از این زمان (سال 1377) تا یک دهه بعد (1387) باید زندگی سیاسی او را در مفهوم مصلحت‌جویی و میانجی‌گری میان اصلاحات و حاکمیت خلاصه کرد؛ هرچند در دهه‌ی پایانی ناگزیر شد در برابر حاکمیت به اصلاحات بپیوندد.
سال 1377 اما آغاز نزاع اصلاحات و حاکمیت است، فهرست مسائل این سال در مواجهه‌ی این دو نظم سیاسی نگران‌کننده است: 1.بازداشت شهردار تهران و آغاز برخورد با کارگزاران سازندگی ایران از جمله وزیر کشور و وزیر فرهنگ که نزدیک به این حزب بودند. 2.رقابت بر سر مجلس خبرگان رهبری و ردصلاحیت گسترده نامزدهای جبهه اصلاحات 3.قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران و استعفای وزیر اطلاعات و تغییرات گسترده در وزارت اطلاعات. در این سال رخ داد و در سال بعد؛ 1378 واقعه‌ی هجدهم تیرماه و حمله به کوی دانشگاه و رویارویی جنبش دانشجویی و نظام سیاسی و اعلامیه فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای همیشه مناسبات اصلاحات و حاکمیت را تغییر داد و اصلاحات خیلی زود به پایان راه مصالحه رسید؛ چنان که وقتی در سال 1379 مطبوعات اصلاح‌طلب توقیف شدند، کار چندانی از جبهه اصلاحات بر نمی‌آمد و از آن پس تنها بخش اصلاحات که در حکومت پذیرفته شدند بوروکرات‌های آن بودند و نه روشنفکران اصلاح‌طلب.
گزارش سال 1377 اما از آن رو به کار ما در آستانه‌ی انتخابا تسال 1400 می‌آید که دریابیم اختلافات اصلاحات و حاکمیت از کجا شروع شد و چرا و به چه علت ماه عسل و بهار اصلاحات بلافاصله به خزان بدل شد؟
هنوز بهار 1377 تمام نشده بود که محمد هاشمی (معاون اجرایی رئیس‌جمهور خاتمی) در 26 فروردین‌ماه به دیدار برادرش رفت و از «از مشکلات دولت گفت که آقای خاتمی را کلافه کرده به طوری که روز یکشنبه پس از ملاقات با رهبری و عدم نتیجه به جلسه‌ی هیات دولت گزارش داده و گریه افتاده و مدتی گریه کرده و نیز در جلسه شورای اقتصاد هم تعادل را از دست داده و بر سر وزرا فریاد کشیده است. این را از طریق آقای [اسحاق] جهانگیری [وزیر معادن و فلزات] هم شنیده بودم.»(ص 72) اولین چالش جدی سال 1377 بازداشت غلامحسین کرباسچی شهردار تهران بود؛ بحرانی که به زودی به همه سران کارگزاران رسید و موجب استیضاح و عزل عبدالله نوری (وزیر وقت کشور) شد که در آن زمان از نزدیکان کارگزاران محسوب می‌شد و اندکی بعد استیضاح سیدعطاءالله مهاجرانی هم در دستور کار مجلس وقت قرار گرفت که گرچه ناکام ماند اما صندلی وزیر را متزلزل کرد.
هاشمی‌رفسنجانی گرچه دو دهه بعد افشا کرد به عنوان عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در سال 1376 به علی‌اکبر ناطق‌نوری رای داده بود اما حزب کارگزاران سازندگی ایران را به عنوان بال چپ خود به حمایت از سیدمحمد خاتمی توصیه کرده بود و در سال 1377 این حزب تاوان این حمایت را داد. گرچه هنوز محافظه‌کارانی مانند علی‌اکبر ولایتی امید داشتند کارگزاران در انتخابات شورای شهر به ائتلاف با جامعه روحانیت مبارز بپردازند اما کارگزاران انتخاب خود را کرده بود و در کنار دیگر اصلاح‌طلبان قرار گرفته بود. حتی هنگامی که برای مجلس خبرگان رهبری برخلاف دیگر اصلاح‌طلبان فهرست انتخاباتی می‌دادند این اقدام کارگزاران موجب پیوند آنان با محافظه‌کاران نشد و کارگزاران اولین قربانیان نزاع اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان شدند و نه‌تنها کرباسچی عزل و حبس و منفصل از دولت شد و عبدالله نوری استیضاح شد و عطاءالله مهاجرانی ناگزیر به استعفا شد، بلکه پس از دوران حاکمیت محافظه‌کاران بر مجلس در دولت دوم سیدمحمد خاتمی با وجود حاکمیت اصلاح‌طلبان بر پارلمان کارگزاران از کابینه حذف شدند: محسن نوربخش با سکته درگذشت اما محمدعلی نجفی از ریاست سازمان برنامه و بودجه کنار گذاشته شد و بر جای همه آنها چپ‌ها نشستند. 
در این میان هاشمی‌رفسنجانی تلاش می‌کرد یک میانجی باشد، میان اصلاحات و حاکمیت، اما باید گفت این میانجی‌گری چندان موفق نبود: حتی در مورد مجلس خبرگان رهبری این امکان وجود داشت که اصلاح‌طلبان بتوانند دست‌کم سیدمحمد خاتمی را راهی این مجلس بکنند چراکه حتی محافظه‌کاران هم در پی آن بودند رئیس‌جمهور را به عنوان عضو این مجلس بپذیرند و پیشنهادهایی برای انتصاب روسای سه قوه به عضویت حقوقی مجلس خبرگان رهبری داشتند اما اختلاف در سطوح بالای حاکمیت و اصلاحات مانع از تحقق این مساله شد. در واقع اصلاح‌طلبان که می‌توانستند با تهیه فهرستی معتدل از میان خود در مجلس خبرگان اقلیتی مقتدر داشته باشند با تحریم آن انتخابات این فرصت طلایی را از دست دادند.
گرچه مقاومت حاکمیت در برابر اصلاحات بسیار راهبردی بود اما زورآزمایی جبهه اصلاحات در برابر حاکمیتی که به تازگی پدیده‌ای به نام اپوزیسیون درون نظام را تجربه می‌کرد هم بی‌حاصل و نابخردانه بود و دیری نگذشت که ضدحمله به اصلاحات آن را به صفر رساند و موازنه قدرتی که انتخابات سال 76 برپا کرده بود با شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات شورای شهر در سال 82 ترک خورد و محافظه‌کاران با گذار از محافظه‌کاری به اصول‌گرایی یاد گرفتند چگونه با انتخابات، اصلاحات را شکست دهند. اولین شکست بزرگ جبهه اصلاحات در همان نهادی شکل گرفته بود که آنها در سال 1377 تاسیس کرده بودند: شوراهای شهر که پس از 4 سال نزاع بی‌حاصل اصلاح‌طلبان در درون آن بر سر میراث شهرداری مقتدر و مصلح غلامحسین کرباسچی به پاشنه آشیل اصلاح‌طلبان بدل شد. تبدیل شورای شهر به خانه‌ی احزاب سبب شد مردم تهران در دوره دوم شورای شهر رای ندهند و در رقابت سه فهرست اصلاح‌طلبانه‌ی جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی و نهضت آزادی، اصول‌گرایان پیروز شوند و فتنه‌ای به نام محمود احمدی‌نژاد از صندوق رای ظهور کند و برای یک دهه ایران را ویران کند.
عدم موفقیت هاشمی در موازنه قدرت میان اصلاحات و حاکمیت تا جایی پیش رفت که او خود چندی به اردوی محافظه‌کاران پیوست چراکه فکر می‌کرد اصلاح‌طلبان بیش از اندازه به قدرت خود مغرور شده‌اند. تاسیس حزب اعتدال و توسعه که در برگیرنده جناح راست دولت هاشمی بودند و مانند او در سال 1376 به ناطق نوری رای داده بودند از همین منظر بود. حزبی که حسن روحانی پدر معنوی آن بود. اما چپ‌روی اصلاحات و جامعه‌انگیزی آن به حدی بود که بازار این حزب تازه چندان پررونق نباشد تا دو دهه بعد که در سال 1392 نامزد آن یعنی حسن روحانی به قدرت برسد.
سال 1377 با معمای قتل‌های زنجیره‌ای تمام می‌شود؛ ماجرایی که هنوز هم ابعاد آن شناخته نشده است و در روزنوشت‌های هاشمی نیز ابهامات بیشتر می‌شود. اینکه واقعا ماهیت و هدف عاملان این قتل‌ها چه بوده است و نقش آنها در رویارویی حاکمیت و اصلاحات چه بود. در کتاب ادعا شده است که هدف نهایی آمران و قاتلان جنگ قدرت میان اصلاحات و حاکمیت بود. گرچه برخی گفته‌اند چون آن قاتلان به جناح چپ نزدیک بوده‌اند و خیال غلبه چپ بر راست را در سر می‌پروراندند اما واقعیت این است که در نهایت قتل‌های زنجیره‌ای سبب غلبه راست بر چپ شد. از دست رفتن هژمونی دولت به عنوان مهمترین نهاد حاکمیت بر نیروهای امنیتی و نظامی محصول جنگ قدرت در سال 1377 بود. اگر در گذشته وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران به هاشمی‌رفسنجانی نه فقط به عنوان رئیس قوه مجریه یا رئیس هیئت وزیران و نیز رئیس‌الوزرا که به عنوان مرد شماره‌ی دو نظام (چه بعد از امام و چه بعد از آیت‌الله خامنه‌ای) احترام می‌گذاشتند و اطاعت می‌کردند اما چنین موقعیتی را برای سیدمحمد خاتمی قائل نبودند و او را بیشتر رهبر اصلاحات می‌دانستند و رئیس‌ اپوزیسیون درون نظام. بدین معنا گرچه انتخابات به افزایش نفوذ اجتماعی رئیس‌جمهور در ایران انجامید، اما در نهایت نفوذ سیاسی و حاکمیتی رئیس‌جمهور در ایران از بین رفت یا کاسته شد. قبلا رئیس‌جمهور (چه آیت‌الله خامنه‌ای و چه آیت‌الله هاشمی) نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه تهران بود اما سیدمحمد خاتمی به هیچ یک از این موقعیت‌های حاکمیتی نرسید. حتی در مقام رئیس شورای امنیت ملی یک کرسی بیشتر نداشت و در نهایت دولت در این شورا در اقلیت بود. کار به جایی رسید که پس از واقعه 18 تیر 78 به تدریج عکس‌های رئیس‌جمهور از بالای سر مقامات قضایی و تقنینی کشور کنار رفت و او به رئیس قوه مجریه بدل شد. بدیهی است که در این تحول اراده‌ی حاکمیت مهمترین عامل بود اما ابزار جبهه‌ی اصلاحات که از آن به اراده‌ی ملت یاد می‌شود هم دایره‌ی محدودی برای تحولات داشت و با موانع مهمی مواجه بود که آن را به طیف متنوعی از واکنش‌ها از شورش اجتماعی تا انفعال سیاسی وادار می‌کرد: از واقعه 18 تیر تا تحریم انتخابات. تحریمی نهادی که تنها پشتوانه‌ی سیاسی اصلاحات در حکومت بود و در مقاطعی (مانند شورای دوم شهر یا مجلس هفتم و مجلس یازدهم) به عامل خودزنی اصلاحات بدل شد.
در چنین موقعیتی هاشمی‌رفسنجانی «در جست‌وجوی مصلحت» بود و مصلحت‌جویی در حالی که هر دو جناح خود را عین حقیقت می‌خوانند در خوش‌بینانه‌ترین حالت معنایی جز سیاست‌بازی و فرصت‌طلبی نمی‌یافت. هاشمی اما از فرصت‌جویی برای ادامه اصلاحاتی که آن را برای ایران مفید می‌دانست ابایی نداشت و آن قدر صبر کرد که در پایان عمر راهی که گشوده بود را دوباره بگشاید و این بار دوم خردادی دیگر را خلق کند. اما امروز جای هیچ‌کس به اندازه‌ی او خالی نیست که پس از دو خرداد (76 و 92) خردادی دیگر بسازد.
 
منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی