فرزانه ترکان، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
یک داستان قدیمی وجود دارد، بر این مبنی که در زمانی و مکانی خیالی افراد یک مجموعه باید براساس یک میزان و اندازه چوب معیار قد داشتند، اگر افراد از این حد بلندتر بودند باید بریده میشدند تا اندازه این معیار شوند و اگر کوتاهتر بودند باید کشیده میشدند تا باز فقطوفقط به این اندازه برسند.
آنچه سالهای اخیر در کشور ما رخ داد روایتی مشابه همین چوب بود و تلاش برای شبیهسازی افراد به هم، ازنظر رویکردهای سیاسی، از نظر ظاهر و پوشش، ازنظر دیدگاههای اجتماعی و سبک زندگی و از هر نظر دیگری. تفکری خطرناک که میگفت همه باید یک شکل باشند، وگرنه اگر نیستند حتما دشمن هستند. بر این اساس بود همانگونه که برای دیدگاهها و رویکردهای شخصی افراد چوب تعیین میشد، برای پوشش هم همین چوبها تعیین شد. این مدل بسته طرز تفکر بدون شک سرنوشتی جز آنچه در هفتههای اخیر در اعتراضات به کف خیابان دیدم نداشت. واقعیت است که وقتی نسل جوان ما احساس میکنند در هیچ کجای این جامعه و کشور نقش موثری ندارند و در کنار آن میبیند که اقتصاد درکشور از معنا تهی شده است و شایستهسالاری شعاری بیش نیست، سرخورده شده و آماده فرصتی برای اعتراض است. آنچه روزهای اخیر با خبر درگذشت خانم مهسا امینی رخ داد، نشان از پر بودن ظرف تحمل بود. ظرفی که به آستانه لبریزی رسید و فوت این دختر جوان قطرهای بر روی این ظرف تمام لبریز شد. اما به راستی طرز تفکر متفاوت که طبیعیترین خصلت یک جامعه است، کجاست؟ چرا کسی کمترین سلیقه متفاوت را برنمیتابد؟ نکته بسیار تاسفبرانگیز این است که برای حضور و نقشآفرینی جوانان حتی نظامهای صنفی نیز بسته است.
در حال حاضر، در انتخابات صنفی کمیتههایی داریم که کاندیداها را تایید صلاحیت میکنند. بر این اساس کاندیداها در کانون وکلا، نظام پزشکی، نظام مهندسی و... تخته چوبی دارند که اگر بر آن معیار بودند میتوانند در نظام تخصصی حرفه خودشان فعالیت کنند، کمااینکه این تخته چوبی هیچ ارتباطی با علم و صلاحیت این حوزه تخصصی را نداشته باشد. وقتی اینگونه کمترین فعالیت صنفی محدود میشود، روشن است که چه سرنوشتی در این رخدادها در انتظار است. این در حالی است که مقامات مکرر حرف از گفتوگو میزنند اما کمترین حرف ها و اظهار نظرها در شبکهای مانند کلابهاوس را برنمیتابند خیلی سریع برچسب معاند نظام درست میکنند و به افراد میزنند. واقعیت این است که با آنچه طی دهههای اخیر رخ داده، بروز و ظهور این اعتراضات طبیعی بود و دیر یا زود رخ میداد اما اتفاق مهسا امینی مصداق ریختن قطره در لیوان سرپر شد. در حالی که نسل نواندیش جامعه ما مدل دیگری به جز مسئولین زندگی میکردند و علیرغم همه فشارهای اقتصادی و سیاسی اما در حال گذران زندگی بودند رفتارها و سختگیریهای تشدید شده بیش از حد در موضوع پوشش و گشت ارشاد جرقه موضوع را زد.
عجیبتر اینکه کماکان برخی بر همان مدار قبلی سخن میگویند و بر لزوم استمرار این سیاست با همین شیوه تاکید دارند و گویی نمیبینند که با حساسیتهای بیمورد نسبت بحث حجاب صبر مردم را لبریز کردند و بر همان مدار قبلی در حال حرکت هستند. مردمی که در اعتراضات بودند نه خواهان براندازی بودند نه خواهان براندازی هستند اما جای تعجب است که هیچکسی نمیخواهد خواستههای این را به درستی بشنود؛ نظامهای صنفی به صورت کامل روی مردم عادی بسته شده است. در همین موضوع اخیر بارها هزاران پزشک درخواست ورود نظام پزشکی به مسئله بررسی علت مرگ خانم امینی را دادند و بارها نامههایی با بیش از هزار امضا ارسال شد اما جوابی گرفته نشد.
در این شرایط احزاب هم که مدتهاست از دسترس خارج شدهاند تا مبادا حرفی به جز شبیهسازی عمومی را بزنند. خانه ملت هم که تمام مدت چشم به شورای نگهبان و تایید صلاحیت خود دارد صدایی را نمیشنود
و صدایی هم از آنها در نمیآید تا مبادا در دایره نظارت استصوابی حذف شوند. این وضعیت نهتنها مضر که هشداردهنده است.
منبع: روزنامه سازندگی