امیر اقتناعی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
به بهانه هفتمین سالگرد رحلت آیتالله هاشمی و در حالی که عموم دوستداران، شاگردان و -بعضاً- منتقدانش به برشمردن اثرات حضور ایشان در عرصه سیاست ایران پس از انقلاب مشغولاند و برخی در حسرت فقدان این چهره نامدار تاریخ ایران از این میگویند که در شرایط امروز کشور چه اتفاقاتی میافتاد «اگر هاشمی امروز بود ...»، من میخواهم به وضعیتی اشاره کنم که میتوانست در ایران پس از انقلاب و خصوصاً پس از جنگ محقق شود «اگر هاشمی هرگز نبود ...»!
اما پیش از آن، ذکر یک نکته ضروری است؛ فارغ از اینکه کارنامه هاشمی هم -مانند هر سیاستمدار و دولتمرد دیگر- میتواند حائز نقاط درخشان یا تیره باشد و طبعاً املاء نانوشته، فقط عاری از غلط یا اغلاط خواهد بود، از این نکته نباید غفلت کرد که هر چه بر تعداد صفحات این املاء افزوده شود، احتمال افزونی خطاها نیز بیشتر خواهد شد. لذا برای تحلیل عملکرد و حتی قضاوت دوران حیات شخصی چون هاشمی، انصاف حکم میکند که نسبت تعداد اشتباهات ایشان با میزان طولانی دوران حضور و فعالیت سیاسی و مدیریتیاش را حتماً در نظر داشته و بر آن مبنا داوری نمائیم.
به زعم نگارنده؛ اگر از تمامی تاثیرات حضور آیتالله هاشمی در همه فراز و فرودهای دهههای پس از انقلاب و جایگاههای مهمی که در اختیار داشتند و نقشهای حساسی که ایفا نمودند، چشم بپوشیم و -با اغماض- هیچیک از آنها را واجد تاثیرات پارادایمیک در بستر سیر تطوّر تاریخ این سرزمین ندانیم، اما از کنار نقشآفرینی ویژه و منحصر به فرد ایشان در تغییر اساسی و تحول فرآیندی(Paradigm Shift) زندگی ایرانیان -علیالخصوص- در سالهای پس از جنگ نمیتوان به آسانی گذشت و نادیدهاش گرفت.
چنانچه اگر در فضای ایدئولوژیک دهه اول شکلگیری جمهوری اسلامی که تحت تاثیر وقوع انقلاب و سیطره قرائتهای چپگرایانه در عموم ساحتهای زندگی مردم و همچنین اداره امور مملکت و نیز جنگ طولانی هشتساله و تخریب گسترده زیرساختها که منجر به انقطاع در سیر توسعه کشور شده بود، فردی جز اکبر هاشمیبهرمانی با آن جایگاه خانوادگی، پایگاه اجتماعی، خاستگاه حوزوی، سوابق مبارزاتی و ویژگیهای شخصیتی که عمیقاً به مفهوم توسعه برای تحقق تجدد باور داشت و علاوه بر آن، از علاقه قلبی و حمایت خاص بنیانگذار انقلاب هم برخوردار بود، هیچ شخص دیگری در ساختار نظام سیاسی و حاکمیتی ایران را یارای آن نبود که با در اولویت قراردادن آسایش مردمان، ارزش بخشیدن به تولید ثروت، گشودن درهای کشور به روی کالاها و خدمات بهروز دنیا، ایران و ایرانیان را به مسیر توسعه و رفاه بازگرداند و قطار نوسازی کشور را به پیش براند و مهمتر آنکه بتواند این تغییر پارادایم را بهگونهای مدیریت کرده و برنامههایش را به پیش برد که سنتگرایان را ساکت و بنیادگرایان را منکوب کند و حتی از گزند غوغاسالاری چپگرایان نیز سر سلامت به در برد.
نهالهای زیرساختی و بنیانهای توسعهای که او برای جامعه ایران فراهم آورد، هنوز هم ثمراتش در زندگی روزمره مردم، جاری و ساری است. گرچه در دهه اخیر و به موازات اثربخشی تحریمها، رو به استهلاک رفته و معالاسف؛ سالهاست نه چیز چشمگیری بر آن افزوده شده و نه حتی دستی به سر و رویشان کشیده شده و میشود!
امروزه با تامل در این نقشی که آیتالله هاشمی در فرآیند تاریخ این سرزمین و به دنبال آن، تحول در سبک و کیفیت زندگی ایرانیان ایفا نمود، میتوان به دلیل اصلی این حجم از بغض، کینه و عداوت بنیادگرایان و اقتدارطلبان نسبت به او، بیش از پیش پی برد. چراکه هاشمی، دریچهای را در مقابل چشمان جامعه گشود و کشور را وارد راهی نمود که بازگشت از آن بعید مینماید. راه بیپایانی که رویای کرهشمالیزهشدن ایران را بر باد داد. هرچند مشتاقان این رویا عبرت نگیرند و کماکان در پی آرزویی محال بکوشند!
منبع: روزنامه سازندگی