علی ملیحی:
اگرچه نامش در میان شش عضو موسس کارگزاران سازندگی نبود اما در تشکیل این جمع نقش محوری داشت موقعیت اداریاش در دفتر ریاست جمهور و نسبت فامیلی با خانواده هاشمی و سابقه طولانی اجرایی به او موقعیت خاصی در تعاملات سیاسی نیمه دهه هفتاد بخشیده بود. به گونهای که در انتخابات مجلس پنجم از ریاست دفتر ریاست جمهور به نمایندگی مجلس پنجم از سوی کارگزاران تغییر مکان داد او در مجلس پنجم یکی از عناصر اصلی هماهنگکننده جناح اقلیت و از موثرترین کارگزاران در همه سالهای بعد از آن بوده است: حسین مرعشی.
نکات مطرح شده از خاطرات هاشمی را با او در میان گذاشتم، تا ابهامی بزرگ در خاطرات 75 هاشمی روشنتر شود؛ اینکه نسبت هاشمی با دفاع کارگزاران از خاتمی در این انتخابات چه بوده است؟
آقای موسوی خوئینیها در مصاحبهای در سال قبل ضمن بازخوانی نقش آقای هاشمی در انتخابات دوم خرداد گفته بود که ایشان به دنبال «مهندسی انتخابات» بود. نقل میکرد که هاشمی به رهبری گفته بود «شما بگویید نظرتان چه کسی است ما هم میرویم کار میکنیم که همان بشود»؛ و اینکه رهبری با این امر مخالفت کرده و طرفدار انتخابات رقابتی بوده است. بدین ترتیب نتیجه گرفته بود هاشمی به دنبال یک انتخابات مدیریت شده بوده، نه پر شور. آیا به نظر شما آقای هاشمی اجماع بر یک کاندیدا براساس نظر رهبری را به رقابت حداکثری و مشارکت بالای مردمی ترجیح میداد؟
اینگونه نیست که این دو راه قابل جمع نباشند. سال 1376 اولین انتخابات ریاست جمهوری بود که جناحهای سیاسی بر یک شخصیت برجسته آیتالله خامنهای یا آیتالله هاشمی اجماع نداشتند. جانشین آقای هاشمی باید از میان رده دوم انقلاب برگزیده میشد. به طور طبیعی این انتخابات باید رقابتی میشد آقای هاشمی همیشه، حتی تا دوره آقای روحانی، معتقد بود حتی اگر بخشهایی از نظام تبعیت از یک رئیس جمهور را نپذیرد ولو آن رئیس جمهور در یک انتخابات رقابتی و با رای چنددهمیلیونی برگزیده شود، نتیجه چیزی جز تضعیف دولت نخواهد بود. برای همین معتقد بود کسی به صحنه بیاید که مورد قبول رهبری باشد. استجازه از رهبری یک سنت در جمهوری اسلامی است. مگر مجمع روحانیون مبارز در کاندیداتوری آقای خاتمی جز این رفتار کرد؟ تایید کاندیداتوری آقای خاتمی توسط رهبری به حدی برای روحانیون مبارز غیرقابل انتظار بود که آنها تصمیم گرفتند دبل چک کنند. به این صورت که یکبار دیگر آقای موسوی خوئینیها و آقای کروبی نزد رهبری رفتند و از رهبری سوال کردند آیا واقعا موافق کاندیدا شدن خاتمی هستند؟ که باز هم پاسخ مثبت گرفتند. یعنی این گونه نبود که کسی مدیریت نشده به انتخابات بیاید.
اما به هر حال نمیتوانیم بگوییم که آقای هاشمی هیچ برنامهای برای انتخابات سال 1376 نداشت. خاطرات تازه منتشر شده ایشان از سال 1375 نشان میدهد که ایشان بازی خودش را پیش میبرده و شاید ترجیح میداده گزینهای مانند حبیبی یا روحانی رئیسجمهور شود، نه خاتمی و نه ناطق نوری. شما این برداشت از خاطرات ایشان را تایید میکنید؟
بله! آقای هاشمی برای انتخابات بیبرنامه نبود. با تحلیلی که ایشان از انتخابات مجلس پنجم داشت، میدانست که آقای ناطق نوری در انتخابات رای لازم را ندارد. این را به صراحت به روحانیت مبارز هم گفته بود. خاطرم هست که پاییز سال 1375 همراه ایشان در سفر به کشورهای آفریقایی بودیم. در هواپیمایی که از سودان به اوگاندا میرفتیم، آقای ولایتی وزیر خارجه که خودش هم بدش نمیآمد که کاندیدا و رئیسجمهور شود، آمد پیش آقای هاشمی نشست و گفت که ظاهرا امشب یا فردا شب روحانیت مبارز در تهران برای انتخابات نهایی کاندیدای ریاست جمهوریاش، یعنی آقای ناطق نوری، جلسه دارد. جالب بود که روحانیت مبارز در تهران که آقای هاشمی بنیانگذار آن بود، میخواستند جانشین آقای هاشمی را تعیین کنند و حاضر نبودند منتظر بمانند که آقای هاشمی از سفر برگردد. آقای هاشمی به محسن که رئیس دفترش بود، گفت با تهران تماس بگیرد و از طرف ایشان به روحانیت مبارز پیام دهد که ایشان میخواهد مطالبی را مطرح کند و جلسه به تعویق افتد تا ایشان از سفر برگردد. وقتی که برگشتیم جلسه روحانیت مبارز در دفتر آقای هاشمی تشکیل شد. نمیدانم محتوای این جلسه در خاطرات وجود دارد یا خیر؟ اما این موضوع را آقای هاشمی برای من تعریف کرد که در آن جلسه به اعضای روحانیت مبارز گفته بود تکلیف انتخابات ریاست جمهوری با توجه به نتایج انتخابات مجلس پنجم روشن است. نتیجه انتخابات را مجلس پنجم نشان میدهد که شما سی درصد آرا را دارید همان رای آقای ناطق است. کارگزاران نیز سی درصد آرا را دارند که رای خانم هاشمی است. چپ نیز در انتخابات بیست درصد رای داشته که همان رای بهزاد نبوی است. آقای هاشمی در آن جلسه گفته بودند که با چنین زمینهای اگر روحانیت مبارز با کارگزاران ائتلاف کند، این ائتلاف به پیروزی میرسد و اگر هم چپ با کارگزاران ائتلاف کند، ائتلاف آنها پیروز میشود. گفته بودند که کارگزاران به دنبال کاندیداتوری حسن روحانی با حسن حبیبی است. در واقع آقای هاشمی تلویحا به روحانیت مبارزه گفته بود کلید انتخابات در دست کارگزاران، یعنی خودم، است.
پاسخ آنها چه بود؟
آنها سکوت کرده بودند. آقای هاشمی گمان میکرد که آنها متوجه موضوع نشدهاند. مجددا با تفصیل بیشتری فضای سیاسی را تشریح کرده و گفته بود که فضای سیاسی کشور محدود به دو جناح نیست. بلکه سه جناح شده است و باید یارگیری خود را درست انجام دهید. علمای روحانیت مبارز دوباره سکوت کرده بودند. آقای هاشمی هم گفته بود معلوم است تصمیم خود را گرفتهاید. آنها بلافاصله میخواستهاند رایگیری کنند که آقای هاشمی مانع میشود و میگوید مشخص است که در اینجا آقای ناطق رای دارد. شما اگر میخواهید این رای را بگیرید، با جامعه مدرسین هم اول هماهنگ کنید، چرا که ممکن است جامعه مدرسین از اینکه شما به تنهایی تصمیم گرفتهاید ناراحت شوند. آنها هم پذیرفتند در آن جلسه رایگیری نشود. آقای هاشمی در جلسه بعدی جامعه روحانیت که برای آقای ناطق نوری رای گرفته شد، شرکت نکرد.
در خاطرات آقای هاشمی هست که نزدیک به انتخابات، آقای ناطق درخواست داشته که حسن حبیبی کاندیدای کارگزاران باشد. اما به نظر میرسد که آقای هاشمی دیگر به چنین راهی مشتاق نیست، چرا که امکان ائتلاف با جناح چپ بر سر حبیبی منتفی شده و آنها کاندیدایشان را نهایی کردهاند.
البته جناح راست شانس آقای حبیبی را کم نمیدید. در همان دوره یک روز مهندس باهنر عضو هیئت رئیسه مجلس پنجم به من گفت: آینده کشور متعلق به شماست. گفتم: چطور؟ گفت: کاندیدای ما آقای ناطق نوری است و قاعدتا روحانیون مبارز نیز پس از مهندس موسوی یک فرد روحانی را خواهند آورد. اما شما کارگزارانیها یک فرد کلاهی را میآورید و انتخابات را میبرید. من گفتم آقای باهنر سه قطبی شدن انتخابات را فراموش کنید. انتخابات در نهایت دوقطبی میشود. یا ما از کاندیدایی مجمع حمایت خواهیم کرد یا خودمان کاندیدایی خواهیم آورد و مجمع پشت ما خواهد بود.
یعنی امکان نداشت کارگزاران در شرایطی از آقای ناطق نوری حمایت کند؟
به هیچ وجه! آقای ناطق و جناحش در مجلس چهارم خیلی دولت را اذیت کرده بود.
پس کاندیدای اختصاصی شما آقای حبیبی بود و نه روحانی؟
بله! آقای حبیبی پالسهای مثبتی هم از دفتر رهبری دریافت کرده بود. ما به دیدار آقای حبیبی رفتیم. آقای حبیبی گفت که منتظر است ببیند پالسهایی که به ایشان میرسد چقدر جدی است. البته ایشان این آمادگی را نداشت که رئیسجمهور بشود و دهها مرکز قدرت متفرقه در کشور وجود داشته باشد. از سوی دیگر آقای خاتمی نیز پیش دکتر حبیبی رفته و گفته بود اگر ایشان وارد صحنه شود، کنار خواهد رفت. آقای حبیبی به ما گفت از آقای خاتمی یک هفته فرصت خواسته؛ و در آن یک هفته هم منتظر پالس مثبت بود. یک هفته سرآمد، پالسی نرسید و آقای خاتمی اعلام کاندیداتوری کرد. بعد از آمدن آقای خاتمی پالسهای مثبت رسید، اما دیگر دیر شده بود.
اما به نظر میرسد قبل از این هم آقای هاشمی چنان که در خاطرات اشاره کرده، چند بار درباره موافقت رهبری با حضور دکتر حبیبی با ایشان صحبت کرده و حتی آقای لاریجانی با پیام از دفتر رهبری، از ایشان خواسته آقای حبیبی را تشویق به حضور کند. اما آقای حبیبی نمیخواست کاندیدا شود.
خیر! آقای خاتمی قبل از اعلام کاندیدا شدن خود با آقای هاشمی و کارگزاران دیدار داشت و موضوع تمام شده بود. همه ما این را میفهمیدیم و آقای هاشمی نیز بهتر از همه ما میفهمید. آقای حبیبی هم میدانست که نتیجه آمدنش، به هم زدن رقابت اصلی است.
در خاطرات است که حتی تا اواخر اسفند وقتی دیدار آقای حجازی از بیت رهبری با آقای حبیبی میگوید موضوع را بیشتر بررسی کنید. هیچ نشانهای نیست که آقای هاشمی آقای حبیبی را به نفع آقای خاتمی منع کند.
آقای حبیبی تصمیم خود را گرفته بود. خیلی هم قاطع بود. آقای هاشمی نیز این را خوب میدانست. آقای حبیبی به من گفت که فردای روزی که به آقای حجازی پاسخ منفی داده، آقای حجازی با او تماس میگیرد و میگوید اگر به شما تکلیف شود وارد انتخابات نمیشوید؟ آقای حبیبی در پاسخ گفته بود که اگر تکلیف هم شود نخواهد آمد. موضوع ایشان که به اتمام رسید، لابیها به سراغ آقای محمد هاشمی رفت. آقای محمدی گیلانی به دفتر آقای محمد هاشمی رفته بود و گفته بود بعد از آقای هاشمی کارهای ایشان روی زمین میماند. خوب است شما بیایید و راه برادرتان را ادامه دهید؛ که در خاطرات آقای هاشمی هم به آن اشاره شده. اتفاقا این مشکل را نیز آقای هاشمی حل کرد و به آقای محمد هاشمی توصیه کرد که موضوع را ادامه ندهد.
کارگزاران در زمستان سال 1375 از کاندیدای مجمع روحانیون مبارز حمایت کرد. آقای هاشمی چقدر در این حمایت کارگزاران موثر بود؟ چون ما در خاطرات چیزی در این خصوص نمیخوانیم.
موضوع روشنتر از این حرفهاست. در اسفندماه یک دیدار بین آقای هاشمی و آقای خاتمی در ساعت ده یا یازده صبح انجام شد. ساعت یک ظهر جلسه شورای مرکزی کارگزاران بود. بعد از دیدار و جلسه با آقای خاتمی، خدمت آقای هاشمی رفته و از ایشان نتیجه را جویا شدیم. آقای هاشمی گفتند که آقای خاتمی برنامههای خیلی خوبی دارد. خلاصه برنامه این است که میگوید برنامه توسعه اقتصادی و سازندگی شما را ادامه میدهیم و به آن توسعه سیاسی و اجتماعی را اضافه خواهیم کرد. آقای هاشمی به ایشان گفته بود که این برنامه خوب و جذابی است. بعد به ما گفت شما هم بروید و کار را تمام کنید. من هم به شورای مرکزی کارگزاران آمدم و کار تمام شد و آقای خاتمی شد کاندیدای ما.
پس چرا آقای هاشمی اینها را در خاطراتش ننوشته؟
نمیدانم.
موضع شما در خصوص آقای روحانی چگونه بود؟
اگر قرار بود ما با روحانیت مبارز ائتلاف کنیم و آنها کاندیدا بدهند، گزینه ما حسن روحانی میبود. اگر قرار بود ائتلاف کنیم و ما کاندیدا بدهیم، حسن حبیبی گزینه ما بود. اگر قرار بود با روحانیون مبارز ائتلاف بشود و ما کاندیدا بدهیم، حسن حبیبی میشد کاندیدای ما. اگر آنها میخواستند کاندیدا بدهند میشد آقای خاتمی، که نهایتا این گزینه آخر اتفاق افتاد. بله البته اضافه کنم که آقای کروبی و دوستانش در مجمع روحانیون مبارز هوشمندی به کار برده بودند و شخصیتی همچون آقای خاتمی را نامزد کرده بودند. مثلا اگر قرار بود آقای موسوی خوئینیها نامزد مجمع باشد به هیچ وجه کارگزاران با مجمع روحانیون ائتلاف نمیکرد.
آقای موسوی خوئینیها در خصوص موضع آقای هاشمی در انتخابات 1376 گفته که آن خطبه معروف آقای هاشمی درباره سلامت انتخابات در نماز جمعه در حمایت از آقای ناطق نوری بود. میدانیم که آقای هاشمی خودش هم به آقای ناطق نوری رای داد. روایت آقای موسوی خوئینیها از اثرگذاری آقای هاشمی در انتخابات 1376 متفاوت از روایت شماست. چطور میشود این موارد را با نکاتی که شما گفتید و در خاطرات اشارهای بهشان نشده، جمع بست؟
من متاسفم که در تحلیل سیاسی برخی افراد، حب و بغض اثرگذار است. نقش آقای هاشمی در انتخابات مجلس پنجم، ریاست جمهوری آقای خاتمی، حوادث سالهای 1384 و 1388 و نقش آقای هاشمی در سال 1392 مشخص و روشن است. چطور میشود این مطلب را ندید و حرف زد اینگونه نگاه کردن به گذشته مایه تاسف است. بله آقای هاشمی به آقای ناطق نوری رای داد. آقای هاشمی آدم تشکیلاتی بود و آقای ناطق را از قبل از انقلاب میشناخت به همین دلیل تک رای خودش را به ناطق داد. شاید هم آنقدر مثل ما به دوستان جناح چپ اعتماد نداشت که به آقای خاتمی رای دهد. حوادث سال 1378 نشان داد که البته این بیاعتمادی بیراه نبود. در سوم خرداد 1376 ساعت ده صبح خدمت آقای هاشمی رفتم. آقای هاشمی با آقای حبیبی از ساختمان سفید به ساختمان قرمز برای استقبال از یک نخست وزیر خارجی میرفتند با آنها هم قدم شدم؛ هنوز نتایج رسمی اعلام نشده بود، اما پیروزی آقای خاتمی مسجل بود. به آقای هاشمی گفتم رای عجیبی بود. آقای هاشمی تایید کرد. ادامه دادم به نظر شما این رای بالا تاثیرگذار هم هست؟ آقای هاشمی پاسخ داد تا امروز جریانهای مسلط به تاریخ از چنین وقایعی درس نگرفتهاند اما امیدوارم در کشور ما این اتفاق رخ بدهد. ما چون جوانتر بودیم فکر میکردیم با این رای همه مسائل ایران حل شده است. فکر میکردیم بازی تمام شده است. فکر میکردیم بازی تمام است و آقای هاشمی میدانست که تازه اول بازی است.
منبع: ماهنامه اندیشه پویا