هممیهنان گرامی؛
جوانان، زنان، مردان
و همه شهروندانی که به هر دلیل و علت در هشتم تیرماه 1403 در خانه ماندید و رای ندادید؛
صدای رسا شما بیصدایان در گوش زمان پیچید!
گرچه در هیچ انتخاباتی حتی در پیشروترین دموکراسیها صددرصد واجدین حق رای در انتخابات شرکت نمیکنند اما عدد نمادین 60 درصد غایبین انتخابات هشتم تیرماه نشان داد که بخش بزرگی از ملت ایران منتقد نظام سیاسی و انتخاباتی و حتی حزبی موجود هستند و در واکنش به ناکارآمدیها، نابرابریها و حذفهای گسترده در سپهر اجتماعی و سیاسی و از همه مهمتر زوال زندگی فردی و نابودی طبقه متوسط از هر دو منظر شاخصهای معیشتی و کرامتی معترض و مخالف وضع موجود هستند و حتی وعدههای اصلاحطلبانه یا عدالتخواهانه از سوی نامزدهای موجود آنان را راضی نمیسازد.
مخاطب اصلی این 60 درصد معترض حاکمیت است که با وجود یکدستی در حداقل سه سال گذشته نهتنها بر کارآمدی آن افزوده نشد بلکه با فروپاشی بیش از نیمی آرای اصولگرایان حاکم روشن شد که حکومت یکپارچه جناح اصولگرا نهتنها چارهساز نبوده است بلکه به سبب دامن زدن به تعارضات اجتماعی- که مهمترین آن اعتراضات سال 1401 بوده است- بحرانساز هم هست.
رشد تورم، تعلیق توافق هستهای، فساد دولتی، تعرض به حریم خصوصی شهروندان، رکود اقتصادی و توقف برنامههای توسعه در سه سال گذشته سبب شده است که نهتنها اصلاحطلبان که بخشی از بدنه اصولگرایان از صندوق رای گریزان شوند.
در این میان، البته اصلاحطلبان قصور دارند. بحران استراتژی، قهر و آشتی با صندوق رای (با وجود عملکرد نادرست اعضای شورای نگهبان)، عدم نوسازی جریان اصلاحات و فقدان آسیبشناسی گذشته آن و لغزش در مرزهای اصلاحطلبی دستکم در سطح گفتمانی سبب شده است بدنه اصلاحات معلق و مردد شود.
ما اصلاحطلبان با وجود کارنامه قابل قبول دولتهای میرحسین موسوی، اکبر هاشمیرفسنجانی، سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی در قیاس با دولتهای محمود احمدینژاد و سیدابراهیم رئیسی در توضیح علت ناکامیهای برنامه اصلاحات با مردم و جامعه دچار سانسور و خودسانسوری هستیم و با وجود نقشی که این دولتها در تداوم حیات جامعه و حفظ طبقه متوسط در شرایط جنگ تحمیلی، تحریمهای اقتصادی و نزاعهای سیاسی داشتهاند، نتوانستهایم برای نسلهای جوان روشن سازیم که چگونه اصلاحات بهعنوان یک راهبرد ملی، ایران را در نیمقرن گذشته از در غلطیدن به ورطه بنیادگرایی نجات داده است.
در عین حال ضعفهای درونی جبهه اصلاحطلبان اعم از ظهور فرصتطلبان و بهرهجویان از بحران و عقب ماندن از تحولات نسل جوان و انتقاد نکردن از اشتباهات اصلاحات چه در تندروی و چه در کندروی و خطاهای راهبردی را هم نباید فراموش کرد. جبهه اصلاحات جنبشی درحال شدن است و باید این تحول و تکامل را فقط در تناسب با جامعه و مردم طی کرد.
اما بیانصافی است که با فراموش کردن مقاومت ملت و دولت ایران در دوران جنگ تحمیلی دوره (مهندس میرحسین موسوی)، عصر توسعه و سازندگی دولت (اکبر هاشمیرفسنجانی)، روزگار رشد و دموکراسی (دولت سیدمحمدخاتمی) و نیز دوره بسط دیپلماسی ایران (دولت حسن روحانی)، نقاط مثبت آن دولتها را فراموش کنیم و با وجود قصور این سیاستمداران مصلح، نقش آنان در حفظ جمهوریت را نادیده بگیریم و نقش شورای نگهبان و دیگر نهادهای حاکمیت در حذف سیاستمداران مصلح از صندوق رای را فراموش کنیم و ردصلاحیتهای گسترده در سطح رجالی مانند مرحوم هاشمیرفسنجانی را در سلب اعتماد ملت به صندوق رای، نادیده بگیریم.
امروز ملت ایران به درستی نامزدهای اصلی و واقعی خود را در صحنههای مختلف انتخابات پیدا نمیکنند و درحالی که جامعه، جوان شده است همچنان با افراد تکراری مواجهاند و لاجرم با پدیدههایی مانند نامزدهای پوششی، نیابتی و وکالتی مواجهاند و گاه از این راه، رای مخالف خود را به صندوق رای میریزند. گرچه ظهور اصلاحطلبان اصیلی چون مسعود پزشکیان این بازی طراحی شده را بر هم زده است.
هممیهنان عزیز
شما حق دارید، رای بدهید و حق دارید به نامزد آرمانی خود رای دهید. آنان که خواهان رای شما هستند باید حق نامزد شدن نمایندگان واقعی شما را هم به رسمیت بشناسند.
ما نیز بهعنوان اصلاحطلبان وظیفه داریم با رعایت تداول نسلها نماینده جامعه باشیم و با پوستاندازی به مقام وکالت شما چه در دولت و چه در مجلس نائل بیابیم.
اما در کشاکشی سخت میان حاکمیت و اصلاحات میان مدافعان نظریه خلافت و نظریه جمهوریت از همان لحظه نگارش قانون اساسی این راه به آسانی طی نمیشود:
پس از 6 دوره که رئیسجمهوری ایران با اجماع نسبی برگزیده میشد در سال 1376 آرای شما نشان داد که با مشارکت ملت میتوان با بخشهای رادیکال حاکمیت رقابت کرد و فردی را رئیسجمهور کرد تا حاکمیت را تسلیم اراده ملت کند. این اتفاق در سال 92 هم رخ داد و تجربه تلخ سال 88 روشن شد که اراده ملت و بر اراده حاکمیت پیروز است. با وجود این رقابتهای درون حاکمیت، دولتهای منتخب ملت را زمینگیر کرد اما از نفس نیانداخت. رشد جامعه مدنی، تقویت طبقه متوسط، حمایت از شبکههای اجتماعی و شکلگیری یک نیروی اجتماعی مقاوم در برابر بنیادگرایی محصول همین دوران است و اکنون بار دیگر فرصتی مشابه پیش آمده است.
جوانان عزیز
ما میدانیم که صبر و تحمل شما برای دستیابی به یک زندگی معمولی به سر آمده است. میدانیم که شغل، درآمد، رفاه، تفریح بدون مزاحم و از بین رفتن تبعیض در ترقی حق شماست. ما میدانیم که اجبار در تحمیل سبک زندگی و مهار حوزه خصوصی شما را رنجیده خاطر ساخته است. روشن است که نسل شما نگاهی نوستالژیک به انقلاب، جنگ، اصلاحات و انتخابات ندارد و شاید حتی از دوم خرداد خاطرهای نداشته باشید. برای شما تاریخ به پاییز 1401 بازمیگردد! اما باور کنید که وجود یک دولت اصلاحطلب یا حتی جنبشی اصلاحطلب که اجازه ندهد دولتهای اصولگرا یکهتازی کنند سبب زنده ماندن این جامعه شده است.
رشد طبقه متوسط بدون دولت هاشمی، تکوین نهاد انتخابات بدون دولت خاتمی و دوری از جنگ بدون دولت روحانی ممکن نبود. همین طبقه متوسط بود که پایه جامعه مدنی را گذاشت و همین جامعه مدنی بود که از صورت احزاب و مطبوعات در دوره خاتمی به شکل شبکههای اجتماعی در دوره روحانی پدیدار شد و امروز مهمترین سنگرهای مقاومت مدنی در برابر حاکمیت است.
بهصراحت بگوییم؛ اگر امروز صدای اعتراض 60 درصدی شما شنیده میشود محصول مستقیم جنبش اصلاحطلبانهای است که ربطی به اصلاحطلبان ندارد و از بطن جامعه سر برمیآورد و حاکمیت که تجربه تلخ سال 88 را در پشت سر دارد نمیتواند وجود شما را انکار کند.
اگر امروز با وجود بسیج همه امکانات و اعتبارات رئیس مجلس نمیتواند رئیسجمهور شود (چنان که در سال 1376 هم نتوانست) و شایعه تعیین شدن رئیسجمهور نقش بر آب میشود و در پایینترین سطح مشارکت هم بالاترین رای به نامزد جبهه اصلاحات تعلق میگیرد، نتیجه مقاومت جامعه ایران در برابر اعمال اراده حاکمیت است که حتی بدنه اصولگرایی خود را از دست داده است.
هموطنانی که مثل ما عمل نکردید و رای ندادید!
آنان که به مسعود پزشکیان در هشتم تیرماه 1403 رای دادند در مقابل شما نیستند، در کنار شما هستند. تنها روش ما با شما تفاوت دارد. ما تغییر را با رای میخواهیم و شما رای را به تغییر موکول میکنید؛ ما اعتراض را با مشارکت نشان میدهیم و شما تحریم را نشانه اعتراض میدانید؛ ما از حداقل به حداکثر میرسیم و شما از حداکثر میخواهید به حداقل برسید؛ ما حرف اول را مقدمه حرف آخر میدانیم شما حرف آخر را اول میزنید!
دوستان عزیز
هممیهنان گرامی
تحریم انتخابات پنج نتیجه عملی دارد:
تنبه حاکمیت و بیداری آن از خواب غفلت و تغییر در روند اداره کشور و پذیرش رقابت حداکثری در جامعه و بالا کشیدن خود از سطح منازعات...
ما میدانیم که تجربه سال 1400 مانع از ردصلاحیتهای گسترده در سال 1402 و 1403 نشد و این تنبه حاصل نشد و نظریه حکومت اقلیت نهتنها رد نشد که به کرسی نشست که با حداقل رقابت و مشارکت حداکثر مطلوبیت برای حاکمیت فراهم آید تا جایی که رئیس مجلس با 400 هزار رای در انتخابات پارلمانی مدعی ریاستجمهوری شد و البته با سه میلیون رای و چهار بار شکست در انتخابات ریاستجمهوری همچنان بر کرسی ریاست مجلس نشسته است و بر همه و شما حکومت میکند و قانون مینویسد، درحالی که در یک دموکراسی چنین افرادی باید مستعفی و بازنشسته شوند.
توجه نظام بینالملل و نهادهای حقوق بینالملل به این وضعیت و دخالت در حاکمیت ملی ایران...
که نه پایهای در حقوق بینالملل دارد و نه اگر پایهای داشت حقانیت داشت؛ چه در دموکراسیها نیز سطح مشارکت در انتخابات شکننده است و دیکتاتوریهایی نیز در جهان وجود دارند که اساساً نهاد انتخابات ندارند و نظام بینالملل حق و توان دخالت در امور آنان را ندارد که اگر داشت مفهومی به نام حاکمیت ملی برجا نمیماند.
قطع ارتباط و همکاری دموکراسیهای جهان با دولت ایران که بازتولید مفهوم تحریم ایران است...
امیدی واهی که نافی عزت و شرافت ملی است، چراکه یادآور مطامع، استعماری دولتها در ایران است. دولتهایی که معلوم نیست با ملتهای خود چگونه رفتار و کردار میکنند اما در بهترین حالت باید مدافع مصالح و منافع ملی خود باشند؛ همچنان که دولت ایران باید مدافع ملت ایران باشد.
هجوم و تجاوز و جنگ علیه ایران که به نام تفکیک حکومت از ملت ایران صورت میگیرد...
که تاریخ نشان داده است در همه ادوار تجاوز به ایران چه در دوره یونانیان، چه در دوره تازیان، چه در دوره مغولان و نیز روسها و انگلیسیها و آمریکاییها (در شهریور 1320) به شکلگیری نهضتهای مقاومت ملی علیه اشغال و جنگ و تجاوز منجر میشود تا از تجزیه ایران جلوگیری کند و برخلاف ادعای متجاوزین نه فقط حکومت که تمامیت ملی ایران را تهدید میکند.
اعتراض و شورش و جنبش در ایران
که با توجه به تجربه سالهای 1378 و 1388 و 1396 و 1398 و 1401 جز زمینهسازی برای جنگ داخلی و افزایش قدرت امنیتی حاکمیت و از دست رفتن فرزندان ایران در هر دو سو و رشد یأس و سرخوردگی نتیجهای ندارد و حتی در صورت موفقیت باید پذیرفت که آثار تاریخی انقلابها (که ما در مرحله آن قرار نداریم) هرگز سازنده نبوده است و عوارض آن بیش از مواهبش است. اعتراض و نافرمانی مدنی هم فقط وقتی موثر است که قواعدی برای اثرگذاری آن در نظام انتخاباتی کشور وجود داشته باشد و تا زمانی که افرادی با 5 درصد رای میتوانند حکومت کنند معنایی ندارد.
شهروندان گرامی
تجربه حاکمیت یکدست در دولتهای نهم و دهم و سیزدهم نشان میدهد برخلاف نظر برخی روشنفکران نهتنها حاکمیت سقوط نمیکند یا تغییر نمیکند، بلکه با بحرانهایی مانند ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد چند نسل در سایه تحریم و تهدید فنا میشوند و توسعه ایران به محاق میرود و فقر تحکیم میشود و ایران رو به زوال میرود.
هموطنان گرامی
تجربه سوریه و لیبی و مصر و یمن و ... پیش روی ماست. امروز یمن اسیر جنگی خانمانسوز است، در مصر پس از یک دوره انقلاب، بار دیگر حکومتی نظامی بر سر کار آمده است که آمریکا و روسیه و ترکیه آن را به رسمیت شناختهاند، در لیبی یک دولت واحد وجود ندارد و در سوریه با گذار از جنگ خانمانسوز داخلی حاکمیت این کشور هیچ آسیبی ندیده است اما سرزمین سوریه به قرون وسطی بازگشته است و ملت آن داغدار برادرکشی است. فاجعه بزرگتر در افغانستان رخ داده است که پس از 20 سال ادعای مبارزه نظام بینالملل با طالبان اکنون این فرقه بنیادگرا با موافقت غرب و شرق حکومت را پس گرفته و خلافت و امارت اسلامی را جایگزین جمهوریت اسلام کرده است.
ما میدانیم که با گذشت 26 سال از آغاز عصر جدید اصلاحطلبی در ایران و ظهور تعارضهای ذاتی آن شما از رای دادن و نظاره کردن خسته شدهاید و ترجیح میدهید به جای اصلاحطلبی تدریجی و حداقلی اگر نمیتوانید به تغییرات اساسی و حداکثری دست بزنید خود را از این فرآیند کند کنار بکشید و حتی با تحمل تجربههایی تلخ مانند منازعه در داخل و خارج از ایران دردمندانه به انتظار تحول تاریخی بنشینید. اما تاریخ بدون انسان حرکت نمیکند. تاریخ، تقدیر نوشتهشدهای بر پیشانی ما نیست. هیچ فردی یا دولتی بیرون از این میهن دلسوز ما نیست. نه حاکمیت موجود و نه دولتهای بیگانه و نه سازمانهای بینالمللی به داد ما نمیرسند. رایدهندگان مسعود پزشکیان در میان همین 40 درصد موجود نشان دادند که میتوانند در همین فرصت محدود تاریخی و سیاسی به تغییری اساسی دست زنند و خالصسازی حاکمیت که هدفی فراتر از استیلا بر قوه مجریه دارد را متوقف کنند و مانع تحقق اهداف یک جناح در ابدی ساختن قدرت خود به نام «گام دوم انقلاب» شوند. آرای مسعود پزشکیان نه فقط آرای اصلاحطلبان که رای همه محذوفین از حاکمیت و معترضین به حاکمیت و منتقدین به دولت اعم از اصلاحطلب و اصولگرا و شهروندانی بود که این دوگانه را پایان یافته فرض میکردند.
مسعود پزشکیان انسانی شریف، سیاستمداری پاکدست و نامزدی راستگو است که بدون وعده و وعید و فقط با تکیه بر برنامه احیای نظام کارشناسی کشور توانسته است حداقل 42 درصد از آرای رایدهندگان را کسب کند. او در غیاب شما به مرز اکثریت رسید، درحالی که رقیبش با تکیه بر آرای خالص اصولگرایی به مرحله دوم رسیده است. اکنون شما به برگ برنده و بازیگر نهایی انتخابات بدل شدهاید. همه سرمایه اصولگرایان در مرحله اول انتخابات وارد میدان شد اما سرمایه تحولخواهان و تغییرطلبان هنوز پشت در مانده است. دهههای آینده دهه سرنوشت ایران است. صدای پای جنگطلبان خارجی و ماجراجویان داخلی به گوش میرسد. حاکمیت یکدست در برابر این تهدیدات ناتوان است. برخی اهداف اصولگرایان که با این انتخابات به بنیادگرایان تغییر ماهیت میدهند برای آینده ایران خطرناک است. تقلیل جمهوریت نظام به انتخاباتی حداقلی ما را وارد مرحلهای از ناجمهوریت میکند.
تحریم انتخابات روی دیگر سکه تحریم کشور است. بنیادگرایان تحریم را نه مصیبت که نعمت میدانند و با توهم خودبسندگی میخواهند ایران را به قلعهای با درهای بسته بدل سازند.
ترس یک تکنیک انتخاباتی نیست یک واقعیت ملی است. آثار ترس را باید از شاخصهای اقتصادی و واکنشهای مدنی جست. در این مرحله از انتخابات نهتنها اصلاحطلبان که روشنفکران و اقتصاددانان و جامعهشناسان و فیلسوفان و شهروندان عادی که نگران حداقلهای زندگی فرهنگی خود هستند احساس خطر کردهاند.
جوانان عزیز
زنان گرامی
مردان محترم
صدای «رای ندادن» شما به گوش همه رسید اکنون نوبت تنیدن صدای «رای دادن» شماست. اگر در 15 تیرماه 1403 بنیادگرایان به قدرت برسند دیگر توپ در زمین اصلاحطلبان نیست که پاسخگوی وضعیت موجود باشند. یک دولت اقلیت همراه یک مجلس اقلیت میتواند هر قانونی را بر اکثریت تحمیل کند بدون آنکه نگران مشروعیت خویش باشند. حاکمیت اقلیت میتواند حتی قانون اساسی را نه به سود اکثریت که به مصلحت اقلیت تغییر دهد و جهان تا زمانی که ایران تن به این تقدیر خودخواسته بدهد هیچ کاری جز تحریم نخواهد کرد که در نهایت ملت را تضعیف میکند نه حاکمیت را.
اما با بر هم خوردن این حاکمیت یکدست فرصتی برای تغییرات بزرگتر فراهم میآید که با حفظ نظم سیاسی، تحولات اجتماعی را نمایندگی خواهد کرد و به اصلاحات قانونی منجر خواهد شد؛ اصلاحاتی نه در سطح که در عمق بدون دخالت بیگانه و با ایجاد تفاهم و توافق میان بدنه اصولگرایی و اصلاحطلبی.
همفکران عزیز
نه فقط حاکمیت که اصلاحات هم صدای شما را شنیده است و باید شایستگی نمایندگی شما را برای تغییرات و تحولات کسب کند. ما میدانیم که دیگر اصلاحطلبی موجود پاسخگوی تحولخواهی شما نیست. باید به تغییر و تحول آرا، افکار، آرمانها و برنامهها دست زد و برای این کار باید از آخرین فرصت استفاده کرد. ما آخرین نسلی هستیم که از اصلاحاتی آرام، تدریجی، مسالمتآمیز و در چارچوب قانون سخن میگوییم. بدترین اتفاق و بیراههترین رخداد اما افتادن در دام هر نوع خشونت یا انفعال است. هنوز فرصت اصلاح وجود دارد، تن به انفعال ندهیم. ما رای خود را تکرار میکنیم اما برای تغییر این رای شماست که سرنوشتساز است. آرای خاموش را به صدا درآورید
کارگزاران سازندگی ایران
13 تیرماه 1403