دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی ایران در گفتوگو با روزنامه سازندگی علل رويارويي بنيصدر و حزب جمهوري را برر کرد.
به گزارش سایت کارگزاران، متن گفتوگوی غلامحسین کرباسچی به شرح زیر است:
اختلافاتی که بین حزب جمهوری و روحانیون و بنیصدر و هوادارانش وجود داشت، در سخنرانی ۱۴ اسفند بنیصدر به اوج رسید. ریشه این اختلافات به چه زمانی برمیگشت؟
ریشه برخی از این اختلافات به قبل از انقلاب برمیگشت. بین انقلابیون پیش از پیروزی انقلاب رویکردها و اندیشههای متفاوتی وجود داشت و از همان زمان روحانیون انقلابی و برخی روشنفکران اختلافات اساسی با هم داشتند، صرف نظر از این پیشینه بعد از انقلاب هم اختلافات احیانا تشدید شد. بنیصدر اگرچه از پیش از انقلاب هم شخصیتی بود که خود را ایدئولوگ و تئوریسین میپنداشت، پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری هم این ویژگی شخصیتی در ایشان تشدید شد. کتاب معروف ایشان با نام «کیش شخصیت» ظاهرا در حقیقت شرح حالی از ویژگیهای خود او بود. بنیصدر تصور میکرد جایگاهش در بین نیروهای انقلاب از همه بالاتر است. هم خودش را متفکر میدانست و هم فردی که حمایت و رأی اکثریت مردم را داراست. این توهم و خودبرتربینی باعث شده بود انتظار داشته باشد دیگر مسئولان، شخصیتها و نهادها خودشان را با انتظارات، اوامر و افکار او هماهنگ کنند. درحالیکه واقعیت اینگونه نبود و اگر بنیصدر خودش را به امام و انقلاب نسبت نمیداد، بهخودی خود فرد چندان مطرح و شاخصی نبود و افرادی مانند مهندس بازرگان و دکتر یزدی بسیار مشهورتر و شاختهشدهتر از بنیصدر بودند، واقعا قبل از پیروزی نهضت کسانی که حتی اسم او را شنیده بودند بسیار اندک بودند. اما او در چنان فضای توهمی سیر میکرد که کل آراء ده میلیونی کسبشده انتخابات را متوجه شخص خود و تواناییهایش میپنداشت. این توهمات و انتظارات خودساخته هرچه که میگذشت، باعث افزایش تنش و نزاع او با دیگر مجموعهها وشخصیتها و حتی ارکان انقلاب میشد.
گروههایی مثل سازمان مجاهدین خلق چه نقشی در افزایش این تنش و نزاع داشتند؟
جریاناتی مثل مجاهدین خلق که نتوانسته بودند در سطح عمومی پایگاه و جایگاه مورد انتظارشان را پیدا کنند و حتی سرانشان هم نتوانسته بودند در انتخابات مجلس اول حداقل رأی لازم را کسب کنند، تلاش فراوانی میکردند بین ارکان و قوا و گروههای مختلف اختلافافکنی کنند. بنیصدر پیش از انقلاب با مجاهدین نهتنها میانه خوبی نداشت بلکه علیهشان فعالیت هم میکرد و همان کتاب «کیش شخصیت» او که به خودشیفتگی نخبگان اختصاص داشت، بیش از هر چیز علیه رهبران مجاهدین خلق و رفتار آنها بود. بنیصدر خودش را صاحب نظریه و تئوری و بسیار بالاتر از رهبران مجاهدین میدانست و نگاه از بالا به پایینی به آنها داشت، اما مجاهدین به مرور توانستند با مطالعه روی خلأهای شخصیتی بنیصدر خود را به او نزدیک و او را مدیریت کنند و با تمجید و تحسینهای توخالی از او و آراء در حقیقت داده شده به جریان انقلاب ابزاری برای مقاصد خود و تشتت و درگیری سیاسی حاد بین نیروهای کشور بسازند.
در حزب جمهوری هم جناح تندرویی به رهبری حسن آیت وجود داشت که باعث تشدید تقابل حزب جمهوری و بنیصدر میشد بهویژه پس از انتشار نواری که به «نوار آیت» مشهور شد.
بله، در واقع جناح راست حزب جمهوری نظیر آیت، دیالمه و کاشانی که چهرههای شاخص و جنجالی آن بودند، نقش مهمی در تشدید این اختلافات و به سرانجام نرسیدن جلسات مصالحه و تفاهم داشتند. از آن طرف مجاهدین و دیگر اطرافیان بنیصدر بر آتش اختلافات دامن میزدند و از این طرف جناح تندرو و راست حزب جمهوری فضا را هرچه بیشتر تند میکرد.
چرا بنیصدر روز ۱۴ اسفند را برای سخنرانی جنجالیاش انتخاب کرد؟ آیا این انتخاب نمادین بود؟
بنیصدر تلاش میکرد خود را چهرهای ملیگرا معرفی کند و سالروز درگذشت مصدق را به این خاطر انتخاب کرد که خود را تداومدهنده خط مصدق معرفی کند. اگرچه در نهایت وی حتی خودش را بالاتر از مصدق میدانست و علاوه بر این فکر میکرد از لحاظ محبوبیت همپای مصدق و حتی محبوبتر از او است چراکه مصدق بهطور مستقیم از مردم رأی نگرفته بود، از نظر فکری و نظری به مراتب خود را از مصدق شاخصتر و برجستهتر میدانست. در ۱۴ اسفند پیش از سخنان بنیصدر رودررویی و درگیری مخالفان و موافقان او باعث جنجال و آشوب شد. فضا در این روز بهسمتی رفت که هر دو طرف در نهایت خشم و کینه رودروی هم قرار گرفتند. همین فضای مغشوش باعث شد مرحوم آیتالله موسویاردبیلی که مسئول رسیدگی به حوادث آن روز بود، تا مدتها نتواند به داوری و قضاوت مشخصی در این زمینه برسد و طرف خاطی و مقصر را معرفی کند. در واقع وقتی فضا به سمت تقابل و درگیری فیزیکی پیش رفت، مخالفان بنیصدر هم تحریک شدند و جناح تند حزب جمهوری هم از این امر برای مقاصد خود بهره برد. البته فقط موضوع شعار علیه شهید بهشتی و حزب جمهوری نبود و بخش زیادی از مردم کارهای طرفداران بنیصدر را تنها مخالفت با شهید بهشتی و مرحوم هاشمی و حزب جمهوری نمیدانستند؛ بلکه این قبیل اقدامات را رویارویی با امام و آرمانهای انقلاب میدانستند و نمیتوانستند در مقابل چنین اقداماتی خونسردی و آرامش خود را حفظ کنند. بنیصدر که توهم پشتوانه و رأی مردم را داشت تصور میکرد با این تقابل میتواند مخالفان خود را از صحنه بیرون کند و مجاهدین هم بر آتش این توهم دامن میزدند غافل از آنکه رفتار خارج از قاعده و فراقانونی و توسل به خشونت تبعات غیرقابل پیشبینی دارد و از کنترل شروعکننده خارج میشود. درواقع بنیصدر در دامی افتاد که مجاهدین برایش پهن کرده بودند.
چرا هیأت حل اختلافی که تشکیل شد نتوانست گامی در جهت رفع اختلافات بردارد؟
نزاع و تخاصم بهحدی رسیده بود که عملاً از هیأت حل اختلاف کاری برنمیآمد و بعضی از اعضای این هیأت هم گرایش مشخص و خاص خودشان را داشتند و در مقام و جایگاهی نبودند که بتوانند برای رفع اختلافات کاری انجام دهند؛ بهعنوان مثال آقای اشراقی اگرچه مورد اعتماد امام بود، اما با مرحوم دکتر بهشتی و حزب جمهوری زاویه داشت. حتی روحانیونی مثل مرحوم محلاتی و مهدویکنی هم نظرات متفاوتی داشتند.
بیتجربگی اول انقلاب تا چه اندازه در غیرقابل کنترل شدن اختلافات موثر بود؟
مسلماً بیتأثیر نبود. در ابتدای انقلاب همه گروهها و نیروهای سیاسی در سرزمین ناشناختهای گام برمیداشتند و به مرور ورزیده و صاحب تجربه و تشخیص شدند و اگر آن زمان از پختگی سیاسی برخوردار بودند، حتماً نوع کنش و واکنششان متفاوت بود و نمیگذاشتند کار به رویارویی و تخاصم حداکثری برسد. امروز بسیاری از نیروهای سیاسی کارآموز و ورزیده شدهاند و در عین حال طیفهای معتدل و عقلگرا تلاش میکنند فضا را تحت کنترل داشته باشند و چناچه حوادثی پیش بیاید، حتما مانع از رویارویی و تقابل سیتزهجویانه میشوند. ولی نمیتوان از برخی مشابهتهایی که برای افراد و گروهها پیش میآید، ساده عبور کرد هرچند بهقول معروف «این بار تکرار تاریخ در نمایشی طنزآمیز»!