سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران
آغاز نقطه انعطاف ایران در بازگشت به روابط با کشور عربستان به این موضوع و نتیجه برمیگردد که هم ایران و هم عربستان در ادامه تنشهای خود به یک به بنبست رسیده بودند. زیرا نه اتفاق جدیدی در منطقه میتوانست رخ دهد؛ نه جنگ یمن. هیچکدام از دو طرف نیز بیش از این نمیتوانستند در منطقه یا حوزه نفوذ خود بیش از این پیشرفت کنند. تحولات منطقه نیز مهم بود. در سوریه بشار اسد موفق شد، دولت خود را حفظ کند و جهان عرب هم او را پذیرفت. در لبنان نیز به دلیل بحرانهای سیاسی و اقتصادی شدید شرایط آن کشور به نحوی پیش رفت که عملا ایران و عربستان توان ابتکار عمل جدیدی نداشتند. دو کشور در اوج خستگی از این کشمکشها آماده تعامل و کاهش سطح تنش شدند. البته این خواست و اراده از سوی چند قدرت بینالمللی نیز حمایت شد.
آمریکاییها در این میان به همان سیاست پیشین خود برگشتند که اذعان دارد، صلح در خاورمیانه نه ممکن است و نه مطلوب. پس به جای آن سیاست، سیاست ثبات در این منطقه را دنبال کردند. مقامات آمریکایی به این نتیجه رسیدهاند که مناقشات منطقه چه بین اعراب و اسرائیل و چه بین عربستان و ایران قابل حل شدن کامل نیست ضمن آنکه حل مناقشات را برای خود مطلوب نمیدانند. چون میتوانند هر زمان که منافعشان ایجاب کند با کمک به یک طرف، دیگری را کنترل کنند. در مناقشه اعراب و اسرائیل هم یکی از دلایل نزدیک شدن عربستان به ایران این بود که احساس میکردند از صلح با اسرائیل امتیازی به دست نیاوردهاند بلکه بالعکس با افزایش فشار بر فلسطینیها و شهرکسازی بعد از صلح ابراهیم عملا در موقعیت سختی قرار گرفتهاند.
لذا سیاست آمریکاییها در خاورمیانه، نه صلح که ثبات و امنیت است. یعنی از تنش و جنگ استقبال نمیکنند ولی صلح کامل را هم به نفع خود نمیدانند و با این سیاست در عمل برنامه تنشزدایی بین ایران و عربستان را حمایت کردند.
اروپاییها نیز از این سیاست دفاع میکنند. چراکه نمیخواهند همزمان با جنگ اوکراین تنش جدیدی را هم مدیریت کنند. اروپا علاقهمند است در جنگ اوکراین، مساله خود را برای همیشه با روسیه حل کند تا بتواند برای یک دوره طولانی، امنیت اروپا تضمین شود. چین هم به دو دلیل از تنشزدایی بین ایران و عربستان حمایت کرد: اول آنکه به عنوان بزرگترین واردکننده نفت جهان میخواهد بازار نفت ثبات داشته باشد و دوم اینکه چین حدود ۴ هزار میلیارد دلار منابع مازاد دارد که تصمیم دارد در نقاط مختلف دنیا سرمایهگذاری کند تا بتواند این سرمایه را به حرکت در بیاورد.
چینیها در دوره پیش از شی جین پینگ، برنامهای داشتند به نام «یک راه یک کمربند» که موفق نبود و کار خاصی با آن نتوانستند انجام دهند. حتی سرمایهگذاری سنگینی که در گوادر پاکستان کردند به دلیل ناامنی و اینکه ظرفیت برنامههای بلندمدت را نداشت به نتیجهای که پیشبینی شده بود، نرسید. شعار جدید چینیها اکنون «صلح جهانی، امنیت جهانی، اقتصاد جهانی» است و بر پایه آن به دنبال سرمایهگذاری در جهان هستند. البته برای این کار نمیتوانند اروپا را انتخاب کنند؛ چون قیمت نهادها و نیروی انسانی بالاست و سود قابل ملاحظهای از آن به دست نمیآورند.
در آفریقا نیز کشور سرمایهپذیری وجود ندارد. به همین دلیل چینیها برای سرمایهگذاری به ۲۲ کشور عربی رو آوردهاند زیرا این کشورها دارای منابع ذاتی هستند و برای آن هزار میلیارد دلار سرمایهگذاری را هدف گرفتهاند پس این امر نیاز به ثبات دارد. این حمایتها در کنار تصمیم دو طرف موجب شد که به سرعت روابط ایران و عربستان به سمت بهبود پیش برود؛ سفرهای امیر عبداللهیان به کشورهای عربی و سفر محمد بن زاید به تهران و سفر آتی رئیسی به ریاض در همین محور است. تهران مصمم و معتقد است که هیچ اتفاقی نباید مسیر بهبود روابط ایران و عربستان را سد کند؛ تغییر مکان مصاحبه مشترک وزرای امور خارجه ایران و عربستان گویای همین امر است. این اصلاح روابط، فرصتهای بزرگی را ایجاد میکند. از جمله اینکه عراق ساخت یک بندرگاه بزرگ فاو آغاز کرده است تا این کشور را از اروندرود بینیاز کند. اروندرود بدون لایروبی امکان پهلو گرفتن کشتیهای بزرگ را ندارد. هر چند ایران و عراق برای لایروبی اروندرود هم به توافق نرسیدهاند. مطابق قراداد ۱۹۷۵ دو کشور ایران و عراق بدون موافقت دیگری حق لایروبی ندارند. حتی در صورت لایروبی هم نهایتا کشتیهای ۳۰ هزار تنی میتوانند در بصره پهلو بگیرند. بندر فاو برای کشتیهای ۵۰ هزار تنی طراحی شده است. عربستانیها هم پیشنهاد تاسیس خط آهن قطار سریعالسیر از فاو به استانبول را روی میز قرار داده.اند. عراقیها هم راه آهن دیگری به سمت مدیترانه در دستور کار دادهاند. یک بازرگان عربستانی در یک خط آهن ۵ هزار کیلومتری از مشهد به مکه را پیشنهاد داده است. این نشان میدهد که منطقه در حال پوستاندازی است و دارد وارد فضای جدیدی میشود که فرصتهای خوبی هم برای ایران به همراه خواهد داشت. با این حال ایران دو مساله مهم دارد. یکی اینکه ایران نیاز به تکنولوژیهای بالادستی نفت و گاز دارد که فقط در دست آمریکا و انگلیس و اروپاییهاست ولی به نظر میرسد، دسترسی ایران به این تکنولوژی منوط به حل کامل مشکلات با آمریکاست که رهبری آن را به صلاح نمیدانند. ایران در زمان حمله آمریکا به عراق و افغانستان هم فرصت مشابهی داشت که به دلیل مشکلات مدیریتی از دست داد. مساله دوم مدیریت دولت است. واقعیت این است که این تمرکز قدرت در ایران در طول تاریخ خود و منطقه بینظیر است. مردم دارند هزینه یکی از قدرتمندترین نظامهای سیاسی را پرداخت میکنند بدون اینکه از مواهب آن استفاده کنند. تجمیع قدرت در سطوح پایینتری در دولت در کشورهای مختلف به توسعه اقتصادی انجامیده اما در ایران دولتها قادر به استفاده از قدرت متمرکز ولایت برای اداره کشور و توسعه ایران نبودهاند. اکنون سوال اساسی این است که آیا ایران قادر خواهد بود از فرصتهای تاریخی جدید برای توسعه ایران استفاده کند؟