محمد عطریانفر با این اعتقاد که در مقام دستاورد اصلی برجام، ما به هدف نهایی خود رسیدیم، واقعبینی در سیاست را توصیه میکند. برای حل این مشکلات ناامید نیست. اما تاکید دارد باید یک صدای واحد از کشور شنیده شود.
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران گفتوگو، منافع ملی و اراده رئیسجمهور را در راستای برونرفت از مشکلات کشور مورد توجه قرار میدهد و همچنین از خطای اصلاحطلبان در گذشته هم سخن میگوید.
به گزارش سایت کارگزاران در ادامه مشروح گفتوگوی خبرگزاری ایلنا را با محمد عطریانفر میخوانید:
همانطور که میدانید یکی از اخباری که این روزها در تیتر اول رسانههای جهان قرار دارد، تصمیم ترامپ مبنی بر خروج آمریکا از برجام و موضوعات مربوط به آن است. آیا ما با خروج آمریکا از برجام میتوانیم بگوییم که به منافع خود در برجام رسیدهایم؟
برجام یک توافق جمعی برای حل مناقشه هستهای ایران با دنیای غرب بود که اجماع ملی پشتوانه این اقدام بود. رهبری در راس این اجماع ملی است و انجام مذاکرات با کشورهای ۱+۵ با حمایت قاطع، تایید و تاکید ایشان آغاز شد و با ظرفیت حرفهای و کارآمد آقای روحانی و وزیر خارجه ایشان ادامه پیدا کرد. آقای ظریف از سابقه و پشتوانهای نیرومند در فعالیتهای همه جانبه در سازمان ملل برخوردار بود و با ادبیات مذاکرات بینالمللی آشنایی کافی داشت. ما با این اقدام به یک توافق مثبت تحت عنوان برجام رسیدیم.
برجام واجد دو خاصیت برای ما بود. محور اصلی نتیجه برجام خروج ایران از ذیل فصل هفتم منشور شورای امنیت سازمان ملل است که با اجماع جهانی و با تایید شورای امنیت شکل گرفته بود. بر اساس آن، امکان داشت ایران به دلیل فعالیتهای هستهای خود هرلحظه مورد تهاجم قرار بگیرد. فصل هفتم فصلی است که در طول تاریخ شکلگیری سازمان ملل که بیش از هفتاد سال از عمر آن میگذرد هیچ کشوری نبوده که سرنوشت آن به گونهای رقم خورده باشد که ذیل فصل هفتم رفته باشد و نظام سیاسی آن کشور سالم و به سلامت از عوارض و فشارهای ناشی از آن خارج شده باشد.
از این حیث برجام دستاورد شکوهمندی بود که توانستیم اجماع جهانی را علیه ملت و نظام سیاسی و علیه رهبران ایران بشکنیم. ما برای این دستاورد هزینههایی هم پرداخت کردیم و نقش گسترده تحقیقاتی و دستاوردهای هستهای ایران تا حدودی کنترل شد. این کنترلها بازرسیهای مداومی بود که اجازه دادیم نهادهای رسمی و مرتبط با آژانس هستهای بتوانند در هر شرایطی بر فعالیتهای هستهای ما نظارت داشته باشند. کنترل فعالیتهای هستهای به گونهای است که ما را در رسیدن به سلاح هستهای باز میدارد که البته این موضوع جزو اعتقادات دینی ما نیز هست. همین میزان غنیسازی که در برجام به آن اشاره شده نیاز ما را به انرژی تامین میکند. باید بدانیم در مقام دستاورد اصلی برجام به هدف نهایی خود رسیدهایم، یعنی کشور از مخاطره نگرانکننده پیدا کرد. شکسته شدن برخی تحریمها که در یک دوره ده ساله علیه ملت ایران شکل گرفته بود از دیگر دستاوردهای برجام بود.
آیا میتوانیم همچنان امیدوار باشیم که منافع برجام، برای ما در آینده حفظ شود؟
اگر به سابقه امر برگردیم ما موضوع مذاکرات هستهای را از سال ۱۳۸۰ شروع کردیم و حدفاصل سالهای ۸۰ تا ۸۴ در پی نشستهایی که بین ایران و کشورهای اروپایی شکل گرفته بود ما در سال ۸۴ به یک توافق اجمالی رسیدیم و آن عبارت از تعلیقی بود تا به یک جمعبندی برسیم. آنچه که در قالب یک بسته به ما عرضه شد بستهای معتبر و قابل محاسبه بود؛ به این معنا که سرمایههای بلوکه شده ایران آزاد میشد و ما را در بحث هایتک حمایت میکرد، همچنین برخی از نیازهای فنی مورد نظر ما تامین میشد و روابط ما توسعه پیدا میکرد؛ اما به دلیل یک تشخیص ملی آن تعلیق شکسته شد، حدفاصل شکسته شدن آن تعلیق در سال ۸۴ تا سال ۹۴ به مدت ده سال تحت فشار تحریمهایی که ناشی از شکستن آن تعلیق صورت گرفت، بودیم. تاثیرات این تحریمها برای ما بیشتر در حوزه اقتصادی و روابط بینالملل بود.
توسط برجام باید دو نوع تحریم برای ما شکسته میشد. برخی از تحریمها، تحریمهایی جهانی بود که با تایید شورای امنیت سازمان ملل در قالب ۵۰ صفحه تایتل، و در هر صفحه ۲۰ تا ۳۰ عنوان تحریم علیه ما شکل گرفته بود که بر اساس این تحریمها کشورهای جهان به خصوص کشورهای توسعه یافته الزام و تکلیف داشتند که از آن تحریمها تبعیت کنند و با ایران ارتباط اقتصادی و فنی و علمی نداشته باشند. علاوه بر آن حدود ۷۰ صفحه عناوین تحریمهای دیگر تحت عنوان تحریمهای دوجانبه وجود داشت که اختیاری بود و سازمان ملل کشورها را مخیر کرده بود به اختیار خودشان عمل کنند. با برجام تحریمهای بینالمللی شکسته شد.
آمریکاییها در دوران اوباما نشان دادند که باید به آن توافق پایبند باشند اما در ادامه این وضعیت، آمریکاییها علی رغم حضور فعال در اصل مذاکرات بدعهدی کردند. دموکراتها همواره به جمهوریخواهها هشدار میدهند نباید با شکستن برجام و بدعهدی با ایران دستاندازهایی را بر سر راه برجام به وجود آورید. برجام یک برنامه جامع مشترک بین کشور ایران و ۱+۵ بود که یک عمر ده ساله داشت در واقع برجام در یک دوره ده ساله باید به نقطه کمال خود میرسید. ما داریم این مسیر را طی میکنیم دستاندازهایی هم وجود دارد که باید واقعبینانه استدلال کنیم.
این واقعبینی چگونه حاصل خواهد شد؟
در شرایط فعلی باید با اجماع نظر همه جانبه از ناحیه مردم، رهبران سیاسی، دولت، نهادهای فراتر از دولت، احزاب و سایر مسئولان گامی رو به جلو برداریم که یک صدای واحد از کشور شنیده شود. امروز باید به صورت یکپارچه و با یک اتحاد نظر دربرابر خودخواهیها و فزونطلبیهای آمریکا ایستاد. باید تلاش کنیم سختیهایی که به دلیل بدعهدیهای آمریکا بر سر راه اقتصاد و کشور و دولت به وجود آمده را کاهش دهیم.
طی دهههای گذشته و در زمان همه دولتها شاهد شکاف و اختلاف بین دوجریان عمده سیاسی در کشور بودهایم و در عین حال همواره بر ضرورت حفظ اتحاد و انسجام ملی تاکید شده است، به نظر شما خروج آمریکا از برجام چقدر با هدف ایجاد شکاف در کشور انجام شده است؟ و اگر اینطور باشد تلاش برای حفظ انسجام ملی را در شرایط فعلی چقدر ضروری میدانید؟
برخی از رفتارهای دشمن علنی و برخی مرموزانه و پیچیده و سری است. دشمنان ایران علاوه بر دشمنیهای مستقیم که با ملت ایران دارند تلاشها و خباثتها و دشمنیهایی غیرمستقیم را هم از خود بروز میدهند. براندازی، نفوذ، دخالت و کارشکنیهایی که در مجامع بینالمللی دارند از این دست دشمنیهای غیرمستقیم است. یکی از سرفصلهایی که دشمن با روشهای خباثت آمیز و مرموز ایجاد میکند شکاف در درون اتحاد ملی در یک جامعه است.
ما بارها دیدهایم دشمنان و مشخصا آمریکاییها علاقهمندند با دوپاره کردن جامعه، مردم، نخبگان، سیاستمداران و احزاب، صدایی دوگانه را ایجاد کنند. این حرکت به صورت طبیعی ممکن است شکل بگیرد اما در شرایطی که احساس کنیم جریانی قصد دارد فراتر از اختلافات طبیعی، منافع ملی ما را نشانه بگیرد، گروههایی که اختلاف سلیقه دارند اختلافات خود را کنار گذاشته و با اتحاد نظر در دفاع از منافع ملی تلاش میکنند.
شما فکر میکنید خروج آمریکا از برجام عاملی برای نزدیکتر شدن این دو جریان عمده سیاسی در کشور بشود؟
پیشبینی ما این است این اتفاق خواهد افتاد. هر ملتی دارای طبقات و اقشار مختلف و با دیدگاههایی متفاوت است که در ظرفیتهایی، اختلاف سلیقه خود را دنبال میکنند که تا مرز منافع ملی بیشتر تجاوز نخواهد کرد. اگر چنانچه منافع ملی و عمومی و منافع کلی نظام به خطر افتد و این اختلاف نظرها بخواهد آن خطر را بزرگتر و خطرناکتر کند باید واکنش سیاسی جامعه و گروههای سیاسی ما این باشد که از آن اختلافات به راحتی عبور کنند که نمونه بارز آن در دوران دفاع مقدس، رحلت حضرت امام و جایگزینی رهبری به جای ایشان و یا برخی حوادث دیگر مشهود است.
دو یا چند جریان سیاسی که با هم رقابت میکنند، هدف مشترکی برای دشمن هستند و دشمن وقتی قصد اختلافافکنی داشته باشد هدفش ایجاد شکاف برای رسیدن به منافع خودش است و وقتی بخواهد به منافعاش برسد احزاب را زیر دست و پای خود پایمال میکند.
با توجه به اینکه خبرها از مجلس حاکی از تشکیل کارگروه گفتوگوی ملی در فراکسیون امید است، فکر میکنید گفتوگوی ملی و آغاز آن از مجلس شورای اسلامی چه نقشی را در ایجاد انسجام ملی ما ایفا کند؟
مجلس نهادی است که نظریات، عقاید و سلیقههای مختلفی را در درون خود جای داده است و نمایندگان در سراسر کشور وقتی انتخاب میشوند هیچگاه یکدست نبودهاند. مجلس اقلیت، اکثریت، چند اقلیتی، اکثریت مطلق نیرومند، اکثریت نسبی و انواع و اقسام دستهبندیها را داراست. پارلمان میتواند نهاد مهمی برای موضوع گفتوگوی ملی باشد اما من میخواهم فراتر از جنبه شکلی به نکتهای مهمتر اشاره کنم.
وقتی سخن از گفتوگوی ملی میشود الزاما به این معنا نیست که متخاصمین، دو یا چند گروه مختلفالعقیده دور یک میز بنشینند و گفتو گو کنند. برخی گفتوگوها در عالم واقع اتفاق میافتد ولی پشت میزی هم صورت نمیگیرد. گفتوگو طریقت است، موضوعیت نیست. گفتوگو مسیری برای رسیدن به یک هدف است. وقتی هدفی حاصل شود آن گفتوگو شکل گرفته و آن راه پیموده شده است.
شما گفتید گفتوگو مسیر است و هدف نیست، آیا اختلافنظرها در موضوعات مختلف پیمودن مسیر را با چالش مواجه نمیکند؟ اگر گفتوگو با اختلافنظرهای جدی روبرو شد، پیمودن آن مسیر برای دستیابی به منافع ملی چگونه میسر خواهد شد؟
به عنوان مثال در موضوع هستهای گروههای اصولگرا و اصلاحطلب در برخی از موضوعات اختلاف سلیقه دارند، میخواهند در کنار هم نشسته و گفتوگوها را به یک توافق و تفاهم برسانند اما میبینید این اتفاق هم صورت نگرفته است. گذر زمان، پیموده شدن مسیر سیاست و توجه به واقعیتهای پیرامونی، باعث میشود ردههای سیاسی به دلیل حساسیتهایی که نسبت به سرنوشت ملی شان دارند خود به خود نگاهها را واقع بینانه کنند و به دیدگاه واحد برسند. این رویکرد معمولا ارزش و اعتبارش از آنچه که ما اسمش را نتیجه گفتوگوی ملی میگذاریم بیشتر است چون در برابر وجدان، نفس و باور ملت و منافع ملی به یک توافق رسیده اند. ما در این مسیر برای حصول آن نتایج و منافع ملی از خود خواهی و تکروی و رفتارهای انحصارطلبی حزبی عبور میکنیم و از آن دست میکشیم تا به یک رویکردی منطقیتر برسیم.
این درست است که همواره منافع ملی مقدم بر سایر منافع است. اما این رفتارهایی که شما در حوزه سیاسی از آن یاد میکنید چه رفتارهایی هستند که باعث میشود احزاب از منافع حزبی خود دست بکشند؟ آیا احزاب همواره باید برای دستیابی به منافع ملی از منافع حزبی خود دست بکشند؟
این رفتار معمولا در نوع نگاههایی که در حوزه سیاست تحت عنوان موازنه منفی از آن یاد میکنند حاصل میشود. موازنه منفی به معنای تقابل نیست. این موازنه منفی را در دوره مشروطه در زمان نهضت ملی نفت در دوره مصدق هم شاهد بودیم. تقابلی که بین هابیل و قابیل صورت میگیرد، قابیل میخواهد هابیل را بکشد و منطق موازنه مثبت میگوید هابیل هم باید مقابله به مثل کند، اما هابیل مسیری را میرود که حاضر میشود کشته شود ولی هدفش از بین نرود و نامش ماندگار شود و قابیل شکست بخورد. این اولین موازنه منفی تاریخ است.
آیا ما تا به حال در عرصه سیاسی کشورمان از موازنه منفی استفاده کردهایم؟
در حوادث سال ۸۸، جریان دوم خرداد یا جریان اصلاحطلب تحت اتهام قرار گرفت. اتهام واقعا واهی بود. هیچکدام از نیروهای دوم خردادی قصد براندازی نداشتند ولی یک عقب نشینی منطقی به نفع نظام کردند و گفتند اگرچه ما برانداز نبودیم اما از اینکه جامعه دچار یک تنش و خشونت شده عقب نشینی میکنیم، نتیجه این واگذاری و کوتاه آمدن سال ۹۲ ظاهر شد. موازنه منفی بسیاری از اوقات در معادلات سیاسی ثمربخشی بیشتری نسبت به موازنه مثبت دارد.
شما قبل از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم درباره عملکرد چهارساله آقای روحانی گفتید اگر از بالا و کلان به دولت نگاه کنیم توفیقاتی داشته و اگر بخواهیم به صورت موردی ارزیابی کنیم موارد قابل اشکالی هم وجود داشته است. شما در آن زمان گفتید که باید توفیقات دولت را در افقی دور دست مورد توجه قرار داد. امروز که ما در دوره چهارساله دوم دولت تدبیر و امید قرار داریم آیا شما همچنان عملکرد کلان دولت را تایید میکنید و اشکالات عمدهای را بر دولت وارد نمیدانید؟
املای نانوشته غلط ندارد. در این دنیا هیچ کسی نیست که مسئولیت و ماموریتی داشته باشد و بتواند ادعا کند که نتیجه اقداماتش صد در صد منطبق بر خاستگاه و حقیقت بوده است. هر امری برای تحققش دو جنبه فاعلیت و قابلیت نیاز دارد. آتش سوزاننده است و سوزانندگی فاعلیت آتش است و چوب قابلیت سوزانده شدن دارد، این دو اگر بر هم تابانده شوند سنتزی رخ میدهد که سوختن است و یک امر محقق میشود. اگر یکی از این دو یعنی فاعلیت یا قابلیت وجود نداشته باشد آن امر محقق نخواهد شد.
در امر سیاست و فعالیتهای مدیریتی و اجتماعی هم همین طور است. شما به عنوان یک مدیر ماموریتها و توانمندیهایی دارید که به شما فاعلیت میدهد. قابلیت هم در عرصه سیاسی این است که شرایط باید به گونهای باشد که امکان تحقق امر در آن وجود داشته باشد.
نمونه آن همین برجام است، در دوره ریاست جمهوری اوباما بستر جهانی برای تحقق برجام مقرر شد و فاعلیت ما هم جواب داد. از درون آن فاعلیت و قابلیت سیاسی، برجام درآمد. زمان گذشت و شرایط تغییر کرد و آقای ترامپ آمد. شرایط را به هم زد و آن التزام را به دولت پیشین و منافع آمریکا از دست داد. برخلاف منافع ملی، منافع حزبی را در پیش گرفت و تحت عنوان حفظ منافع اسراییل، معادلات را بر هم زد. این باعث میشود که نتیجه مورد نظر ما دستخوش حادثه شود. از این جهت وقتی یک ماموریت را که باید نتیجه بخش میبوده ارزیابی میکنیم باید بررسی کنیم که توفیق و یا عدم توفیق در آن ماموریت ناشی از چیست؟ منشا کارآمدی و موفقیت یا منشا ناکارآمدی و عدم موفقیت را باید درست بررسی کنیم.
آیا به صرف اینکه توفیق به طور کامل حاصل نشده است، میتوانیم تنها یقه آقای رییس جمهور را بگیریم؟
اگر امروز در برخی اهداف و منویات اقتصادی موفق نبودیم، باید ارزیابی دقیقی داشته باشیم که آیا رییس جمهور تکالیف خود را درست انجام داده یا اینکه ضعف داشته است؟ اگر ضعف داشته باید پاسخگو باشد و اگر کارش را درست انجام داده و همچنان ناکارآمدی وجود دارد باید علت و ریشه آن را پیدا کرد؛ که آیا ریشه بین المللی دارد یا اینکه در برخی دخالتهای فراتر از دولت ریشه دارد و یا ریشه آن در دولت گذشته است.
بارها و بارها به این نکته اشاره شده که دولتها در کشورها دست به دست میشوند. آقای روحانی کشور را با خزانه خالی از آقای احمدینژاد تحویل گرفت. در زمان آقای احمدینژاد پانصد میلیارد دلار از هفتصد میلیارد دلار درآمد سرشار و وافر ملت ایران صرف هزینههای غیر زیرساختی شد و از بین رفت. یک دولت متورم بزرگ تحویل شد. دولت هشت ساله آقای احمدینژاد که باید در یک دوره هشت ساله شش میلیون فرصت شغلی ایجاد میکرد تنها چهارده هزار فرصت شغلی ایجاد کرد. بار این عقب ماندگی به دوش دولت آقای روحانی افتاد. نزدیک به چهار میلیون بشکه نفت تولید میکردیم و نصف آن را مصرف و نصف دیگر را صادر میکردیم اما به خاطر سیاستهای غلطی که ما را به سمت تحریم برد درآمدهای نفتی ما به ۸۰۰ هزار بشکه رسید.
شاید یک بخش را که به آقای روحانی ایراد میگیرند این است که از دولت آقای احمدینژاد نقد کردید اما شفاف نقد نکردید، از دستهای پنهان در اقتصاد و دولت موازی صحبت کردهاید اما شفاف صحبت نکردهاید. خود شما یادم هست در یکی از مصاحبههایتان بیان کردید که ما پس از انقلاب در بین شخصیتهای سیاسی کشورمان شخصی همچون حسن روحانی نداریم که بتواند چنین قدرت پاسخگویی و جواب دادن در مقابل تخریبگران را داشته باشد اما به خاطر مردم سکوت میکند. اما ما امروز میبینیم که این سکوت به دولت آقای روحانی هم تسری پیدا کرده و خود آقای روحانی را هم به انتقاد واداشته است. آیا این سکوت از اشکالات عمده دولت نیست که حتی خود رئیس دولت را هم به انتقاد واداشته است؟
نقدتان وارد است بنده هم تایید میکنم. یکی دو سال است که در حوزه سخنگویی و توجیه افکار عمومی، دولت را قاصر و مقصر میدانم. دولت نه فقط به مفهوم کابینه بلکه به معنای همه ظرفیت اجرایی کشور که زیر کلید ریاست جمهوری است تکالیف خودش را در توجیه و اقناع افکار عمومی انجام نداده است.
اتفاقا در این میان رییس جمهور از همه مظلومتر است. آقای روحانی بیش از همه نقش خود را ایفا کرده اما کابینه ایشان در این مسایل عقب مانده است. در لایه های پایینتر از وزرا هم در دستگاههای اجرایی این اشکالات هست. آن اراده و ایمانی که در خود آقای روحانی است، متاسفانه درصد کمتری از آن در ردههای پایینتر وجود دارد.
جامعه و مردم نهایتا یکسال به دولتهای مستقر اجازه میدهند که بگویند گذشته خراب بوده است بیش از آن مردم آمادگی ندارند که نق زدنها را بشنوند. دولت مستقر، طولانی مدت نمیتواند نق بزند. مردم انتظار دارند دولت عملکرد و مشکلات پیش روی خود را بگوید و استعداد ملی خود را مطرح کند. آنچه که برخی از رسانهها به دنبالش میگردند این است که چرا آقای روحانی نقد بر گذشته را ادامه نمیدهد که به نظر من هم ادامه نقد منطق و دلیل ندارد.
ما باید بگوییم چرا تورم به اینگونه است. ما باید بگوییم که چرا مشکل نفت و بانک و فرصتهای شغلی ما اینگونه است. لازم نیست بگوییم زیر سر احمدینژاد است بلکه باید بگوییم دولتهای ما در گذشته فرصتهایی را از دست داده اند که نتیجه اش این است. ما باید به سمت برنامه پیش برویم و پیشنهاد دهیم که برای رفع مشکلات چکار باید بکنیم.
بالاخره این ملت وقتی احمدینژاد را انتخاب کرد، مرتکب خطا شد. وقتی هم سخن میگوییم منظورمان تمام ملت نیست بلکه منظورمان آن اکثریتی است که یک فرد نا کارآمد و ناموفق را به یک کار بزرگ گماشتند.
اما آیا رویکرد مواجهه با هرناکارآمدی استفاده از همان منطق موازنه منفی است؟ شما ناکارآمدیهای احتمالی دولت را ناشی از چه عواملی میدانید؟
من دولت را تحت عنوان ضرورت پاسخگویی و توجیه و اقناع افکار عمومی مقصر میدانم. دولت با همه توانش، بهترینها را به کار گرفته که کشور را مدیریت کند و به پیش ببرد، اما در مقام ایجاد یک پل اعتماد آمیز و نیرومند با ملت توفیق چندانی نداشته است. امام همیشه میگفتند کارهاتان را به مردم بگویید.
متاسفانه صدا و سیما نهاد تبلیغاتی و اطلاع رسانی کشور، وقتی دولتی اعتدال گرا و اصلاحطلب برسرکار باشد در نقطه مقابل او به صورت کارشکن ظاهر میشود و نه تنها کمک نمیکند بلکه پایشان را هم میبندد این از مصائب ماست و دولت هم بیش از یک مقدار نمیتواند فشار وارد آورد. نوعا ما در این رابطه دچار مشکل هستیم. شما ببینید در زمان آقای احمدینژاد این بنگاه خبرپراکنی چقدر به احمدینژاد بدون اینکه خاصیتی داشته باشد سرویس ویژه داد و این موجود ناموفق و ناکارآمد را برای طولانی مدت بر سر این ملت سوار کرد.
صدا و سیما در رابطه با عدم سرویسدهی بیش از حد که وظیفه خود را در حق مردم و دولت انجام نمیدهد مقصر است. کوچکترین بهانهای که پیدا کنند شروع به بزرگنمایی میکنند و به دست آوردهای بزرگ محل نمیدهند این از مصائب ماست. صدا و سیما باید هماهنگ سه قوه باشد.
در رسانههای مکتوب هم دولت همواره مورد محاکمه است و اینقدر که صداهای مخالف علیه دولت بلند است و امکانات در اختیار دارند دولت دستش بسته است. با کوچکترین بهانهای هم با سخن گویانی که از دولت حمایت میکنند برخورد میشود. این مشکلات بر سر راه دولت است.
ابتدای سال ۹۶ شاهد آن بودیم که مردم به پای صندوقهای رای آمدند و حضور پررنگی در انتخابات داشتند اما در اواخر همان سال شاهد اعتراضات گروههای مختلف از جمله کارگران و زنان و دیگر اقشار جامعه بودیم. ابتدای سال ۹۷ هم شاهد افزایش نرخ ارز بودیم و چند روز پیش هم که آمریکا از برجام خارج شد. به نظر شما این وضعیت زنگ خطری برای دولت و کشور نخواهد بود؟
زنگ خطر هست اما این زنگ خطر قبل از اینکه برای دولت باشد برای نظام است، برای مردم و ملت است. شورش گری و به هم خوردن نظم مستقر همیشه خطرناک است و دودش هم اول به چشم مردم و سپس به چشم نظام و سپس دولت خواهد رفت. ما میخواهیم بگوییم شما به عنوان کسانی که، در دولت و خارج از دولت و در قوای سه گانه و فراتر از قوای سه گانه و دیگر بخشها از جمله نیروهای مسلح و دیگر نیروهای صاحب نفوذ کلمه و تاثیر از برجستگان ملت هستید، مسئولیت دارید. تا زمانی که ملت حضور نداشته باشند هیچ کدام ارزشی ندارد.
از عالیترین موقعیت نظام تا کوچکترین رده مسئولیت در کشور مشروعیت و مقبولیت خود را از مردم میگیرند. اگر مردم را از دست بدهیم عملا شکست خوردهایم و دستمان بسته میشود. همه نیروهایی که واجد قدرت هستند و بسط ید و اختیار دارند همواره قله را نباید فراموش کنند قله هم منافع مردم است.
در اعتراضات دی ماه سال گذشته گروههایی از مردم شعارهایی مبنی بر اینکه از اصلاحطلب و اصولگرا گذشته اند سر میدادند. به نظر شما آیا جریان سومی در راه است؟ اگر اینطور باشد آیا آن جریان سوم به دلیل پیشینه کم به جریانی شبیه به احمدینژاد ختم نخواهد شد؟
این شعارها شعارهایی فراگیر نیست کانونهای خاصی دارد که دامن میزند. تجربه تاریخی ما در عصر حاضر و حداقل در صد سال گذشتهای که از فلسفه مدرن سیاست نام میبریم و آن را مبنای حرکت مدیریت خودمان قرار داده ایم، نشان میدهد معمولا دو جریان اصلی با هم رقابت میکنند. بعضی اوقات در بعضی کشورها جریان سوم هم به وجود میآید و جامعه هم تابع این هاست. در کشور ما جریان مکمل وجود ندارد ما تنها دو جریان داریم که با هم رقابت میکنند .
یادمان باشد وقتی صحبت از دسته بندی سیاسی میکنیم به این معنا نیست که کل جامعه دو دسته اند. کل جامعه معمولا سه دسته هستند. یک دسته بزرگ ۷۰ درصدی هستند که اصلا جهت ندارند بلکه نگاه میکنند که چه حکومتی و چه دولتی منافعشان را بیشتر تامین میکند. ۳۰ درصد از جامعه ما در لایههای شهری هستند که میخواهند ظرفیت بیشتری عرضه کنند و جایگاههای مدیریتی را هم بدست آورند لذا در دسته بندیهای سیاسی ( چپ و راست ) قرار میگیرند. در جامعه ما به لحاظ سنتی معمولا وزن سیاسی چپ سنگینتر از راست است و برخی اوقات به دلیل برخی از دوپینگها تغییر میکند یعنی برخی از قدرتها را به پشتوانه میگیرند و معادلات را به هم میزنند، اما اگر رقبای سالمی در رقابتها وجود داشته باشد معمولا در ایران چپها قدری حرفشان بیشتر نفوذ دارد.
شما در یکی از گفتوگوهایتان اعلام کرده بودید که آقای احمدینژاد بر حسب اتفاقی غیرمترقبه رئیس جمهور شد. آن اتفاق غیرمترقبه چه بود؟
خبرگان ملت ابتدای انقلاب قانون اساسی را فارغ از هرگونه وابستگی تدوین کردند و به تنفیذ رهبری و رای مردم گذاشتند. قانون اساسی بسیار شفاف و گویا برای ما روشن میکند کسانی که خود را در معرض انتخاب ملی قرار میدهند و میخواهند جایگاه ریاست جمهوری را عهده دار شوند باید ویژگیهایی داشته باشند که مهمترین آن هم عبارت "رجل سیاسی و مدیر و مدبر بودن" است.
مشکلترین و بزرگترین مصیبت این بود که آقای احمدینژاد فاقد صلاحیتهای کافی تحت عنوان رجل سیاسی و مدیر و مدبر بود. وقتی میگوییم شخصی مدیر و مدبر و رجل سیاسی و چهرهای نام آشنا باشد مفهومش این است که وی در یک دوره حداقل ده ساله از خود چنان نشاط و مدیریتی را ارائه کرده باشد که جامعه ایشان را به صفت مدیریت جامع الاطراف شناخته باشد و این موفقیتها زبان زد جامعه شده باشد و با نگاه عرفی، رجل سیاسی بودن و مدیریت و مدبریت اش آوازه شده باشد.
مرجع حقوقی تعیین این عنوان عرفی شورای محترم نگهبان است، شورای نگهبان در این رابطه تطبیقش با واقعیت مطابق نبود، خسارتش را هم دیدیم. به خصوص که متاسفانه برخب اعضای شورای نگهبان در همان دوران کم و بیش جهتگیری خود را نسبت به همراهی با احمدینژاد اعلام کردند. آن مصیبتی که به ما وارد شد ناشی از همین خطای اول است. آقای احمدینژاد میگفت اقتصاد ما که مشکل ندارد اقتصاد ما تنها یک مشکل دارد و آن این است که تورمش بالاست! مشکلات اقتصادی غلظت و چکیده و عصاره اش میشود تورم. تورم یعنی مرگ اقتصاد. ایشان فهمشان در بحث اقتصاد اینقدر بود.
وقتی مسئولان در زمان مقرر ماموریت خود را درست انجام دهند طبیعی است که این اتفاق رخ نمیدهد. قانون اساسی برای ما مقرر و مقدر کرده که: شورای نگهبان در مقام صداقت ورزیدن به ملت باید این مسئولیت خود را خوب انجام دهد و ملت به شورای نگهبان میگوید که باید با توجه به شناخت جامع الاطرافی که داری فردی که خودش را مطرح میکند رجل سیاسی بودن و مدیر و مدبر بودن او را احراز و تایید کنید.
وقتی دربرخی مناسبات مبهم صلاحیتها غیر از این روش تایید شود به واسطه این که ملت هم اعتماد دارند اولین زیانش این میشود که بعد از اینکه ملت اعتمادش را به آن فرد منتخب از دست داد آنوقت اعتمادش به نهادی هم که او را تایید کرده از دست میدهد. ما نباید اجازه دهیم حرمت شورای نگهبان شکسته شود اولین کسانی که وظیفه دارند حرمت شورای نگهبان را حفظ کنند خود اعضای محترم شورای نگهبان هستند.
وقتی ظرفیتها در اختیار چنین فردی قرار میگیرد که قدرت تصرف داشته باشد و درآمدهای ملی را به هدر بدهد در نتیجه یک ملت را اسیر خودش میکند. این شخص در تاریخ تبدیل به شخصی میشود که آدمهای چیزفهم میفهمند این آدم خطرناکی است ولی عوام برخی مواقع متوجه نمیشوند. برخی از آن اقدامات عوام فریبانه در گذشته در ذهن عوام جذاب بوده و درنتیجه طرفدار میشوند. نمونه آن یارانهها است. آقای احمدینژاد با رفتارهای پوپولیستی پول درشتی قریب به ۵۰ هزار میلیارد تومان از بودجه را تقسیم کرد. وقتی این میزان پول بین آحاد ملت تقسیم میشود که نفعی برای آنها ندارد در نتیجه به کانون خطر تبدیل میشود.
بیش از یک سال از انتخابات شورای شهر میگذرد و هنوز موضوعات مهمی در شهرداری تهران بلاتکلیف باقی مانده است. آیا این بلاتکلیفیها پیامی غیرقابل قبول را به مردمی که اعضای شورای شهر را برگزیدند منتقل نمیکند؟ آیا مردم نخواهند گفت که اصلاحطلبان هنگامی که در انزوا هستند با هم متحد بوده و همین که به قدرت میرسند دچار اختلاف و انشقاق میشوند؟
آقای مهندس غرضی فرمایش حکیمانهای دارد، میگوید چپ نمیتواند دولت نگه دارد و راست نمیتواند ملت را نگه دارد. چپها معمولا با مردم زبان مشترک دارند و با مردم سازگارتر هستند و طرفداران بیشتری دارند اما وقتی که به قدرت میرسند به راحتی دولت را از دست میدهند و این ضعف است. باید به عنوان آسیب به این موضوع توجه و تمرکز کنیم که جریان اصلاحات که همان چپ قدیمی است باید یاد بگیرد که وقتی در قدرت قرار دارد برای صیانت از آن قدرت چه کارهایی باید انجام دهد. چرا اصلاحطلبان در مقام کسب قدرت واقع بینانه حرکت و برنامه ریزی میکنند و قدرت را هم به دست میآورند اما یادشان میرود که برای حفظ این قدرت اتفاقا باید دقیقتر از به چنگ آوردنش کار و تلاش کنند، اما این کار را نمیکنند.
آیا اصلاحطلبان بازخورد اعتماد مردم به خودشان را مورد سنجش قرار میدهند؟
این که اصلا رکن بقای سیاسی اصلاحطلبان است. همیشه باید بسنجند. البته وقتی خطایی میکنیم، عوارض آن خطا این است که نهادهای ناظر را نسبت به خودمان حساس میکنیم سپس در مقام کاندیداتوری نیروهای اصلی ما را حذف میکنند بعد با نیروهای رده دوم شرکت میکنیم که این نیروها ظرفیت تشخیص و قدرت حفظ مناسب ندارند و این میشود که معادلات به هم میریزد. باید هوشیار باشیم. یادم هست زمانی که انقلاب داشت پیروز میشد ما دانشجو بودیم و مبارزه میکردیم و تخریب میکردیم که از نظر مبارزه برای ما کار جالبی بود اما امام میگفت نباید این کارها را بکنید میگفت این کشور متعلق به شماست و باید بعدا خودتان این کشور را دست بگیرید. خودتان باید پاسخ این خسارتهایی که وارد کرده اید را بدهید چرا که خود زیان وارد کرده اید.
آیا شما یا دیگر اصلاحطلبان برای جریان اصلاحات نگرانی متصور هستید؟
آقای احمدینژاد از کدام سکو پرش کرد؟ این خطای ما اصلاحطلبان بود که احمدینژاد به قدرت رسید. دوستان ما در جریان اصلاحات باید بفهمند که افق دوردست را ببینید. ما باید استراتژی و تاکتیکمان را مناسب انتخاب کنیم. همان کاری که احمدینژاد انجام داد و استراتژی را رها کرد و به تاکتیک پرداخت ما هم در مقاطعی در اصلاحات این کار را کردیم و به لحظه چسبیدیم.
منبع: ایلنا