عطریانفر گفت: آقای قالیباف آدم بیادبی نیست ولی خیلی بیادبی کرد. آدم خلاف گویی نبوده ولی خیلی خلافگویی کرد. آدم شانتاژگری نبود ولی خیلی شانتاژ کرد. آدمی نبود که بازی دیگران را بخورد ولی بازی دیگران را خورد. ایشان 24 بار در طول سه تا مناظره صحبت کرد و در همه این 24 بار که هرنامزدی صحبت کرد ترفند "4 درصد و 96 درصد "ساختگی خودش را مطرح کرد.
به گزارش سایت کارگزاران، محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در مصاحبه با «انتخاب» درباره رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم گفت. عطریانفر همچنین دلایل شکست اصولگرایان و نقش و جایگاه کاندیداهای اصولگرا در انتخابات 96 را تحلیل کرد. متن کامل این مصاحبه را در ادامه بخوانید:
شما چه زمانی فهمیدید که آقای روحانی، انتخابات را میبرد؟
یکسال قبل از انتخابات.
یعنی قبل از اینکه اصلا آرایش سیاسی به این شکل، شکل بگیرد؟
بله
چه مولفههایی برای این تحلیل تان داشتید؟
رقابتهای سیاسی در ایران متاسفانه حزبی نیست و احزاب با هم رقابت نمیکنند. اگرچه احزاب به مفهوم اسمی در دستگاه حقوقی وزارت کشور ثبت شده و رقابتهایی هم کم و بیش صورت میگیرد لکن این حجم از رقابتهای سیاسی که احزاب تامینکننده یا ادامهدهنده آن هستند، چندان قابل تسری به کل فضای سیاسی کشور بخصوص در حوزه طبقات متوسط شهری نیست. تجربه سیاسی ما بعد از 39 سال که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، رهیافتهایی را به ما نشان داده که از این رهگذر، به ما هوشیاری سیاسی تجربی میدهد. خوشبختانه برخی از نهادهای سنجش آرای عمومی در حد قابل اعتمادی میتوانند برآورد شرایط کنند اما انها تلاششان نوعا مقید به یکی، دو ماه قبل از برگزاری انتخابات است. اگر بخواهیم واقعبینانه اظهارنظر کنیم باید به پیشینهها رجوع کنیم و برآوردها از بستر عمومی تحولات سیاسی باشد.
آقای روحانی شخصیت اصولگرای محبوبی بود که برانگیخته شد. وی به دلیل رفتار افراطی برخی تندروها در جریان اصولگرا، مرزبندی خود را با آنها بروز داد. جریان اصلاحطلب و اصولگرا در عرصه رقابتهای سیاسی ایران از موقعیت برابر برخوردار نیستند. اصولگرایان با اعتماد کافی از اینکه نهادهای قدرت آنها را همراهی میکند، فعالیتهای سیاسی خود را دنبال میکنند اما جریان اصلاح طلب" خائفا یترّقب "برای تثبیت سیاستورزی خویش در جنگ و گریز است. جریانی که رهبران، چهرههای شاخص و نیروهای کلیدیاش، دچار تضییق جّدی است. اصلاحطلبان در روند سیاستورزی خود بیش از آنکه روی عنوان اصلاحطلبی اصرار کنند به مسّمای اصلاحطلبی توجه میکنند. مشخصههای عنصر اصلاح طلب و رفتار اصلاح طلبانه چیست؟ رویکرد اصلاح طلبی عبارت است از اینکه به اقتضای زمان، بنا به ضرورت و نیاز جامعه رویکردها را با روشهایی که تامینکننده منافع مردم باشد تطبیق میدهند. روشها باید مبتنی بر روند آرام باشد. روندهای ارام باید حتما از قانون تبعیت کند. حرکتها به سمت تامین منافع ملی باید تدریجی باشد. باید به سمت مصالحه کلی پیش رفت. باید با دنیای پیرامونی به یک توافق در حوزه عمل و نظر رسید. باید نگاه حداکثری داشت. باید نگاه فراگیر باشد. مواضع در حکومت ایدئولوژیک نباید به مفهوم دنیای جنگ سرد باشد. جامعه مشحون از انواع و اقسام اقوام است که در هویت ایرانی اشتراک و دوام دارد و این اشتراک هویتی است که باید مبنای عمل سیاستمداران باشد. اصلاحطلبان با این مبنا حرکت و سیره سیاسی خود را تعریف کردهاند. از جمله نتایج فوری این نگاه اینکه هر کس چنین سیرتی داشت، مورد اقبال قرار خواهد گرفت.
شما در مجلس میبینید شخصیتی مثل آقای مطهری با جنس اصولگرایی مورد توجه اصلاحطلبان است و به راحتی در لیست اصلاحطلبان قرار میگیرد حتی خط قرمز انها میشود. چون منطق حاکم بر رفتار سیاسی او همین سنخ است. این شخصیت، سال هاست مورد توجه و ارزیابی اصلاحات است. اجمالا اینکه اصلاحطلبان نبض جامعه را در حد بضاعت خود میشناسند. برآورد آنها از اقای روحانی این است که وی در عملکرد خود نسبتا موفق بوده است. وقتی سخن از نسبّیت میشود. چون سیاستورزی امری نسبی است. در امر سیاست نمیتوان مطلقطلب بود. مطلقگرایی ما را اسیر رفتارهای افراطی میکند. انسانها را به عناصر رادیکال چپ یا راست تبدیل میکند. نشان داده شد علیرغم محدودیتهایی که وجود داشته آقای روحانی با همان مبنا، لکن با منطق اصلاحطلبی و اعتدال حرکت رو به رشد داشته است. وقتی این موقعیت را با جامعه مخاطب بخصوص طبقه متوسط شهری که خاستگاه اندیشه اصلاحطلبان است میسنجید، در مییابید که آقای روحانی، پیروز دوره دوم هم هست. ما در پیشبینی پیروزی آقای روحانی دو جنبه را در نظر داشتیم؛ یکی جنبه ذاتی عملکرد ایشان، به این معنا که در عمل دولت دستاوردهای مهمی داشته است. در دیپلماسی خارجی دستاورد برجام را دارد و همه میدانند؛ دوست و دشمن، ایرانی و غیرایرانی، چپ و راست توافق دارند که دستاورد بزرگی است. کسانی که واقعبین نیستند و بیشتر تحت تاثیر عواطف ایدئولوژیک یا حسادتهای درونی خود هستند، به سادگی از کنار این دستاوردها میگذرند و متاسفانه برخی نهادها نیز از باب تحقیر، سخنانی میگویند که در شأن آنها نیست. در حوزه مباحث داخلی هم جامعه به یک نوع امنیت پایدار دست یافته و احساس آرامش میکند. بهخصوص بعد از تلاطمات و آشفتهبازاری که در دوره آقای احمدی نژاد بود این هم برای مردم دستاورد مهمی محسوب میشود. اینکه دولت موفق شده قدرت خرید مردم را در حد بضاعت ثابت نگه دارد، به این معنا که هر روز دچار دستانداز روحی و نگرانی نباشند که توان خریدشان 10 تا 20 درصد کاهش پیدا کند. یا اگر در جایی افزایش قیمتی بوده، پا به پای آن بخصوص نزد طبقات حقوق بگیر که اسیر این گرفتاری میشوند، به همان نسبت درآمدشان افزایش پیدا کرده کمااینکه طبقه متوسط کارمندی نیز در طول این 4 سال 101 درصد افزایش حقوق داشته است. طبقه کارگری بالای 120 درصد افزایش حقوق داشته. بیش از آن نسبتی که تورم زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده باشد، سرفصل درآمدشان هم تقویت شده است. احساسی که جامعه از این دولت دارد احساس همدلانه و همگرائی است. بخصوص اینکه آقای روحانی رقیب واجد اخلاق و دارای پرنسیب رقابتی منّزه در برابر خود نداشت.
جریان اصولگرای رقیب آقای روحانی از یک پراکندگی جدی رنج می برد و آن این بود که قدرت تجمیع آرا و افکار خود را نداشت. آنها دیرهنگام با اتحاد ناپایدار، پدیدهای به نام «جمنا» را شکل دادند، آن هم با روند کاملا ناپخته، شئوناتی را در کنار هم چیدند و یک بازی دموکراسی تصنعی را تدارک دیدند. اما از پیش مشخص بود نمیتوانند نیروهای تحت امر را نسبت به این دموکراسی آمرانه قانع کنند. اگرچه دوهزار و 500 نفر را از سراسر کشور گرد آوردند اما چون هدایت از بیرون بود ضعیف ظاهر شدند. اینها همه دلالت بر این داشت که آقای روحانی با یک رقیب گردن کلفت و مستّدلی روبه رو نیست. نتیجه این رقابت در ساحتی خود را نشان داد که چشمهای بصیر و بینای مردم بخصوص طبقات هوشیاری ناظر بودند. عرصهای که نخبگان سیاسی و دولتمردی از درون آن زاده میشوند، جامعه داوری میکند بازیها را میفهمد و واژهها را میداند و طرف مقابل را هم میشناسد. بدون اینکه در مقام تمثیل باشم ذهن معطوف به این فرمایش حضرت امیر در رقابت حق و باطل در عصر رسول خدا می شود. میفرماید: در رکاب پیامبرخدا(ص) با رقیب، با دشمن میجنگیدیم و زمانی دشمن از ما کشته میگرفت و زمانی هم ما دشمن را شکست میدادیم . اما وقتی خداوند صداقت و صحت عمل ما را دید پیروزی را بر ما نازل کرد.
« فمرّهَََ لنا من عدوّنا و مرّة لعدوّنا منا ، فلمّا رأى اللَّه صدقنا أنزل علينا النصر و لعدوّنا الكبت ... يكون العمل والجهاد كله في سبيل اللَّه، فالنصرهُ لا بد أن تكون للَّه»
بدون اینکه در مقام مقایسه باشیم اما برخی رقابتهای سیاسی مهم در این عرصه از این سنخ است. اما حماسه 96 حادثه عجیب و غریبی بود که در هاضمه و حافظه سیاسی مردم ما پیامد تجارب پیشین، مقرون به تحقق بود. ملت میدانست طرفین چه کردهاند این مردم در مقام داوری و صدور حکم، صداقت و صفا و رفتار صمیمانه اصلاحات را علیرغم همه محدودیتها احساس کردند و رای خود را تقدیم آقای روحانی کردند. بنده به عنوان کسی که یک نوع اشراف مختصر در فضای سیاسی دارد، به این جمعبندی رسیدم که پیروز سال 96 آقای روحانی است. مکرر در مصاحبههایم نیز اشاره میکردم که وی فراتر از رای دوره قبل خود ظاهرخواهد شد. هم از نظر درصد و هم از نظر کمیت. یک مقدار که جلوتر آمدیم و ترکیب معلوم شد، مشخص شد ارزیابی بنده با واقعیت منطبق بوده است. نه از زمانی که آقای رئیسی آمد بلکه قبل از اینکه ایشان مطرح شود، زمانی که چهرههای متعدد 10 نفره مطرح بودند، عرضم این بود که نامزد نهایی جریان اصولگرا آقای قالیباف است و کسی دیگر نخواهد بود. شش ماه قبل از برگزاری انتخابات قبل از اینکه آقای رئیسی را به صورت VIP از درِ تشریفات وارد جمنا کنند - نه به لحاظ فیزیکی- و به آقای قالیباف بگویند روی صندلی عقب بنشیند و ایشان را روی صندلی آقای قالیباف بنشانند، پیام این بود که آقای قالیباف از صحنه رقابتها بیرون میرود. با حضور آقای رئیسی، پیش بینی من این بود اگرچه حتی ممکن است در نظرسنجیها آقای قالیباف رای بالاتری از آقای رئیسی داشته باشد اما حتما به او تذکر خواهند داد که به نفع آقای رئیسی از صحنه بیرون برود و این اتفاق هم رخ داد. این نشحیص در کلیات، از یک سال قبل از برگزاری انتخابات و در جزئیات، شش ماه بعد ازآن بود. نکتهای هم نبود که خیلی دلالت بر هوش سیاسی من داشته باشد. هر کسی اگر یک مقدار به معادلات دقت میکرد، میتوانست به این جمعبندی برسد.
شما هیچ جایی از این رقابت منهای هفته آخر که اوضاع به نفع آقای روحانی شد، اصلا نگران نشدید؟
به هیچ عنوان.
اما برخی نظرسنجیها باتوجه به سیل حملات به اقای روحانی، حکایت از مقداری ریزش آرای او داشت.
نظرسنجی روی هنجارهای سیاسی و اجتماعی یک امر مهم و تخصصی است. به صرف اینکه گروهی یکبار نظرسنجی کند، کفایت نمیکند. نظرسنجی پایدار، جریانی راهگشا است. نظرسنجیای میتواند به صلاح رهنمون کند، که مستمر باشد و نه منقطع. کافی است به نوع نگرش در حوزه نظرسنجی که دوستمان آقای عباس عبدی به اتفاق اقای محسن گودرزی دارد توجه کنید. آنها بصورت حرفهای کارشان این است. هیچگاه ندیدیم تعابیر نگران کنندهای از ناحیه آقای عبدی ارائه و منتقل شود. با هم تقریبا همنظر بودیم. با یک تفاوت که من غیرعلمی و عمدتا شهودی به این جمعبندی رسیدم و او با نگاه جامعهشناختی و حرفهای. آقای عبدی فعالیت روزانهاش را به این موضوع اختصاص داده است و با برداشتهای اجتماعی و ارتباطاتی که دارد به چنین جمعبندی عالمانهای رسیده بودند. بدون اینکه هیچگاه در این زمینه با هم گفتگویی داشته باشیم.
درحال حاضر بحثی وجود دارد که میگویند اگر هر دو نامزد اصولگرا میماندند یعنی هم آقای قالیباف و هم آقای رئیسی احتمال داشت که انتخابات به مرحله دوم برود.
به هیچ وجه اینطور نیست. استدلالی که این نظریه را رد میکند این است که عرصه رقابت در سال 96 کاملا خط کشی شده بود. فضای مبهم، آشفته و نامشخصی نبود و دو جبهه کاملا از هم فارق و جدا بودند و رای اصلاح طلبی و اصولگرایی از هم جدا شده بود. اگر چنانچه رای اصولگرایی دوپاره میشد رای این دو نامزد انتخاباتی از درون ظرفی برداشت میشد که منحصر به اصولگرایی بود و هیچگاه از رای اصلاحطلب چیزی به طرف آنها منتقل نمیشد. اگر اینها دوپاره میماندند، حتی ممکن بود جمع آرای آقای رئیسی و آقای قالیباف به 15 میلیون هم نرسد. چراکه نه تنها از رای اصلاحطلبی چیزی به آنها منتقل نمیشد، بلکه رای خودشان هم ریزش میکرد. به این احتمال که جامعه اصولگرایان، احساسشان این میشد که دچار تفرقه هستند و دوپارهاند و چون دو پارهاند احتمال پیروزیشان ضعیف است. به دلیل همین احساس، خلع انگیزه میشدند. قبلا پیشنهاد کردم دوستان اصولگرا اگر عقل مدبّر داشته باشند و با مدیریت سیاسی درست عمل کنند حتما مصلحتشان این است که روی یک فرد توافق کنند تا تجمیع آرا را برایشان رقم زند. نفس این تجمیع، یک هم افزایی ایجاد میکند و این همافزایی میتواند رایشان را افزایش دهد. این اتفاق در آخرین لحظات برایشان رخ داد . آقای جهانگیری که خیلی خوب در رقابتها ظاهر شد یا آقای هاشمیطبا که نسبتا خوب صحبت کرد و برای خودش منطق داشت یا حتی آقای میرسلیم که دائم سوال میکرد و متعلق به آن جناح بود، چون از پیش، جامعه رای دهنده میدانست که آقای جهانگیری به نفع آقای روحانی کنار خواهد رفت. دوم اینکه مشخص بود آقای هاشمیطبا خودش از موضع دفاع از آقای روحانی ظاهر شده و تا روزهای آخر هم میگفت که خودم به آقای روحانی رای میدهم. سوم اینکه میدانستند آقای میرسلیم به عنوان یک زاپاس در گوشه میدان نشسته که اگر یک وقت توپ از میدان خارج میشد به نفع آقای رئیسی و قالیباف به میدان برمیگرداند. چون مردم باور داشتند اینها شخصیتهای مستقل در میدان نیستند، اگر چه در مناظرات هم خوب صحبت کردند و کم نداشتند اما میبینیم جامعه مستحضر و مطلع بود و برایش مشهود بود که قرارش نیست اصولگرایی به میرسلیم رای دهد یا رای اصلاحطلبی درسبد آقای جهانگیری یا آقای هاشمی طبا قرار گیرد. این مرزبندی کاملا تفکیک شده بود. پس رای آقای روحانی همین رای بود و رای اصولگراها همان بود. اگر رئیسی و قالیباف با هم در انتخابات میماندند، آقای رئیسی 6 میلیون و آقای قالیباف 4 میلیون رای میآورد و درواقع 5 میلیون این رای مازاد اثر هم افزایی و رزونانسی است که به دلیل وحدت و امید طرفداران برای نیل به مرحله دوم بود که ایجاد شد.
آیا این 5 میلیون به خاطر دادن وعدههای فریبنده نبود؟
وعدههای فریبنده در همان 6 میلیون و 4 میلیون ها لحاظ شده است. این افزایش ناشی از هم افزایی و به ضرب تشویق رهبرانشان برای کسب نصاب بالاتر و امید به اینده بهتر بود.
اصلا این 16 میلیون رای چیست؟ آیا ما می توانیم بگوییم اصولگرایان 16 میلیون رای دارند؟ آنها همیشه بیشتر از 8 میلیون رای نداشتند.
نه اصلاح طلبان 24 میلیون رای تشکیلانی دارند و نه اصولگرایان 16 میلیون رای، طرفین باید باورشان باشد که این رای، رای سازمانی و حزبی آنها نیست. بارها اعلام کردیم ظرفیت رای اصولگرایی در کشورحداکثر 15 الی 20 درصد است. رای اصلاح طلبی هم 25 الی 30 درصد است. اگر 40 میلیون رایدهنده باشد که بگوییم انتخابات خیلی پرشور است و نحله های سیاسی با حداکثر ظرفیت چسبندگی حزبی-سازمانی ایفای نقش کنند، رای اصلاح طلبی 16 میلیون و رای اصولگرایی حدود 10 میلیون خواهد بود. آنچه که مازاد این اتفاق رخ داده 14 میلیون رای صحیح خاکستری است که 5 میلیون ان تحت تاثیر همین عوامفریبی وامید آفرینیهای حضرات اصولگرا هدایت شد و باقی آن در سبد اصلاحات قرار گرفت. بارها این تجربه را داشتیم اگر آرای ملی از مرز50 درصد بالا زد، این مازاد آرای خاکستری است و نوعا به سمت اندیشه اصلاحات هدایت میشود. منطق رقابتهای ما در این دوره نیز باید چنین می شد که آقای روحانی 29 میلیون رای میآورد و آقای رئیسی 10 میلیون. یعنی یک به 3. چیزی که در آخرین براورد های آقای عبدی هم هست .(نسبت 1 به 3). بسیار مهم است آسیب شناسی کنیم چرا 5 میلیون از 14 میلیون ارای خاکستری که قهرا متعلق به آقای روحانی بوده کم شده و به رای اصولگرایی اضافه شده است؟ علتش ناشی از آثار ناخواسته وتحقق یافته عوامفریبی رقبای آقای روحانی و برخی از وعدههای خلاف آنهاست. وعدههای جذاب3 تا 5 برابر شدن یارانهها که تاثیراتش را در اقشار فرودست جستجو میکردند. یک بخشی هم تاثیر ناکامی های آقای روحانی بود که وی به همه منویات و خواسته های خود دست پیدا نکرد و انتقادهایی در حق ایشان وجود داشت. بخصوص که آثار زیانبار دوره گذشته بلافاصله بعد از پایان کار آقای احمدی نژاد نشان داده نشد و بعدها بروز کرد. فی الواقع بعضی از شعارهای جذاب غیر واقع بینانه و منحرف کننده از ناحیه رقیب و برخی از نقدهای واقع بینانه در حق آقای روحانی، باعث شد که جهت5 میلیون رای عوض شود و به سمت دیگری برود.
بیشتر روستایی بودند یا شهری؟
ارای روستایی و طبقات محروم و فرودست در شهرهای دورافتادهای که تحت تاثیر شعارهای فریبنده بودند. بخشی به خاطر همین شعارهای جذاب انحرافی و بخشی که به سبد آقای روحانی نرفت ناشی از انتقادهایی بود به ناکامی دولت. ضمن اینکه طبقات محروم پیامد تخریب های افراطیون انتظار داشتند با تحقق برجام اتفاقات شگرفی در زندگیشان رخ دهد و نداد. به بیان دیگر تقسیم 14 میلیون رای (5 میلیون به نفع جریان راست و مابقی به نفع جریان آقای روحانی) ناشی از فضای دوقطبی بود که بارها رهبری به ایجاداش هشدار میدادند.
آیت الله موحدی کرمانی گفته بودند که آقای رئیسی 16 میلیون رای حلال دارد و رای آقای روحانی مبتنی بر تخلف است. سوال این است که اصلا مبنای اینکه 16 میلیون رای حلال باشد اینکه رای آقای روحانی مبتنی بر رای خلاف است یا صندوقها را بستند و نگذاشتند طرف مقابل رای بدهد، دیر شروع کردند درحالی که از کجا معلوم آنها که پشت در مانده بودند به آقای رئیسی رای می دادند!
اولا توصیه ای که به صفت ارادتمندی کوچک به حضرات دارم این است که چرا حیثیت و هویت روحانی واعتقادی خود را به خاطر سیاست و قدرت اینطور مخدوش می کنند ؟ سخن از رای حلال و حرام چیست ؟ این ایا یک نوع بازی با الفاظ و مقدسات مردم نیست؟ اگر اینچنین باشد میخواهید چه پیامی برسانید؟ آیا پیام این است که دیگرانی که به آقای روحانی رای دادند، ضدانقلاب بودند؟! کلیپی از برخی چهرههای درجه سه آنها مطرح شده که برخلاف تاکیدات رهبری است و میگوید معنی ندارد اجازه دهیم اکثریت قاطع در انتخابات حضور یابند، اگر اکثریت بیایند، ما رای نمیآوریم و باید مدیریت کنیم، چون با حضور حداقلی است که پیروز میشویم. پیام این است که هرکس به رقیب ما رای دهد، ضدانقلاب است و این برخلاف دکترین نظام سیاسی است که امام تحت عنوان مردمسالاری و رای مردم در این کشور نهادینه کردهاند. به اتکای کدام قدرت برخی اجازه دارند خلاف نظر امام حرف بزنند؟ ما امروز به کُنه حقیقت فرمایشات آقای هاشمی رفسنجانی میرسیم که در رد صلاحیت سیدحسن اقای خمینی گفت شما مگر مشروعیتتان از چه کسی گرفتهاید که به خودتان اجازه میدهید برخلاف دیدگاه امام حرف بزنید و فرزند فرهیخته و عالم فاضل پاکدامن وهوشمند او را رد کنید؟! این آقایان دارند دینشان را به تاراج میدهند و تحت الشعاع مطامع قدرت کسانی قرار میدهند که نفعی هم برایشان ندارد. نمونه اش برخی صحبتهای خلاف واقع آقای قالیباف. آیا میخواهید دینتان را به خاطر این نوع خلافگویی ها مخدوش کنید؟! دوم اینکه اگر قرار بر این باشد به نتیجه آرا قلبا تمکین نکنید وشبهه ناک صحبت کنید ناخواسته برخلاف نظر خود موضعگیری اقای مهندس موسوی را تایید میکنید. مگر آقای مهندس موسوی که به انتخابات ایراد گرفت شما نگفتید چرا حرف خلاف قانون می زنی؟ همه بایدتمکین میکردیم که قانون از هر کسی مهمتر است و پذیرفتیم که به هر حال انتخابات صورت گرفته و نهادهای مسئول هم ان را تائید کردند پس دیگر حرفی نمی ماند. این سیاست دوگانه است و از نظر ما بازی است. موضوع آقای موحدی شاید تاحدی قابل فهم باشد چون ایشان به عنوان مسئول جامعه روحانیت مبارزکسی است که این داستان حول محوریت ایشان مدیریت شده و میخواهد از برگزیده خود دفاع کند ولی اصلا نمیفهمیم چرا دیگران این صحبتها را می کنند؟ جناب اقای جنتی این شخصیت محترم و معّمرکه خود مسئول شورای نگهبان اند. اگر تخلفی شده و آنرا به این پررنگی وغلظت مطرح می کنند پس چرا انتخابات را تائید می کنند؟ نظارت، وظیفه شماست و قانون به شما اقتدار داده که تصمیم بگیرید. اگر حرف شما درست است پس فرمایشات مقام معظم رهبری چیست که اعلام کردند انتخابات خوب، آرام و با حضور حداکثری بود و تائید حضور مردم را مطرح فرمودند. حرفهای بی حساب و کتابی که از ناحیه برخی حضرات مطرح می شود حداقل با مبانی خودشان سازگار نیست. اینها همه بازی و ناشی از یک نوع غفلت یا تعمدی است که نمیفهمند چه چیزی را دارند تخریب میکنند. چه بنیانهایی را تخریب میکنند. مگر اینها مجبورند اینطور صحبت کنند تا سندی برای ادعای دیگری شود؟ اینطور که ما احساس میکنیم انشاءالله بناست حضرت آقای جنتی تا سال ها به عنوان مسئول برگزاری انتخابات حضور داشته باشند، حال فردا که انتخابات دیگری رخ دهد، آیا همین فرمایشات، سندی علیه خودتان نخواهد بود؟! به حساب اینکه برای آینده هوشیار شویم باید به گونهای صحبت کرد که مبانی تضعیف نشود.
پروژه تخلف سازی از همان روز انتخابات شروع شد. این با چه هدفی بوده است؟
اگر بخواهیم در مقام احصاء و استخراج تخلف باشیم و نه تقلب، عمده تخلف از ناحیه طرفداران رقیب صورت گرفت. برخی نهادهای روحانی در این کشور، تریبون های نمازجمعه، حوزههای دینی، اعضای محترم جامعه مدرسین قم، اعضای جامعه روحانیت تهران که شیخوخیت و شخصیت فراگروهی باید داشته باشند، آقای یزدی که عضو شورای نگهبان اند، صداوسیما و....کم لطفی کردند. ما در طول سالهایی که شاهد برگزاری نماز جمعه بودیم، در آستانه انتخابات میدیدیم امام جمعه محترم میگوید ان شاءالله انتخاباتی برگزارشود که مرضی رضایت حضرت صاحب الامر امام زمان(عج) باشد. اولین دوره است که میبینیم حضرت آقای کاظم صدیقی میآید و میگوید ان شاءالله انتخاباتی برگزاری شودکه مرضی رضایت امام زمان(عج) و امام رضا(ع) باشد! آیا در انتخابات پیشین رضایت امام رضا شرط نبود؟! خب، همه میفهمند که هدف شما از این نوع صحبت کردن چیست. اگر قرار بر این باشد پرونده تخلفی را باز کنیم، دولتی که دست غیر اصولگراها بوده و همیشه تحت شرایط جنگ و گریز میخواسته زنده بماند و از ریسمان سیاه و سفید هم میترسیده. همیشه دقت میکند مبادا به خاطر یک تخلف جزئی یا قصور مچ شان را بگیرند. طرف مسئول بوده و زود استعفاء داده و از امکانات استفاده نکرده که مبادا چیزی به او بچسبد. این حرفها شوخی و بازی با افکار عمومی است که بدون استدلال و با هوچیگری دولت را مورد هجوم قرار می دهند.
آقای قالیباف از اول که آمد تا آخر که رفت خیلی انتحاری به خط زد. آقای قالیباف را چطور تحلیل می کنید؟ برخی معتقدند که اصلا آمدنش خطای سیاسی بود و برخی دیگر می گویند که اصلا وظیفهاش همین بود و در واقع تخریبچی بوده است.
برادرمان آقای قالیباف واقعا یک شخصیت سیاسی نیست. یک سیاستمرد و سیاستمدار نیست. چرا نیست؟ به دلیل همین عملکرد توهم آمیز و پر از خطا، آدم به این واقعیت تلخ میرسد که این بنده خدا در قضیه انتخابات بازی خورده است. وقتی کسی دوبار در یک رقابت و آزمون سیاسی شکست میخورد، پیامش این است که ظرفیت رای او همین قدر و حداکثر 5 میلیون است. به چه دلیل خود را دوباره به افکار عمومی ارائه میکند که مجددا دچار آسیب شود؟ این حداقل اولین خبط سیاسی آقای قالیباف است. من پیش تر گفته بودم آقای قالیباف علی القاعده خودش نباید بیاید و اندک عقل سیاسی حکم میکند که وی از حضور سه باره پرهیز کند. به هر حال آقای قالیباف رزمنده قابل احترامی است. ما بچههای جنگ را دوست داریم. اینها آدمهایی بودند که در دفاع از این سرزمین زحمت کشیدند. خدمت محسن آقای رضایی هم توصیه داشتیم خود را آلوده به این فضاها نکد. اجازه دهد به عنوان نماد و سمبل جنگ بماند و این محبوبیت ملی را برای خود نگه دارد. دلیلی ندارد کسی بخواهد تا آخر عمر روی کله موج سیاست حضور داشته باشد. آنها موفق شدند سهم خود را در این انقلاب شیرین کنند و مردم به آنها علاقه داشته باشند. آنها سمبل بزرگواری و دفاع از این کشور هستند. اما وقتی در این دست انداز سیاسی می افتند، چهره مثبت گذشته شان را هم مخدوش می کنند. علی رغم اینکه آقای رضایی در مقاطعی به این توصیه عمل نکرد ولی این دوره معقول عمل کرد. پیش بینی ما این بود که آقای قالیباف هم نباید بیاید اما ایشان به سادگی بازی خورد.
بازی چه کسی را خورد؟
بازی جریان اصولگرا را.
یعنی از اول هم او را بازی دادند.
ابتدا قصدشان بازی نبود ولی بعد او را بازی دادند. تحلیل من این است آقای قالیباف با توجه به دوبار شکستی که در گذشته خورده بود، به هیچ عنوان زیر بار نمیرفت بیاید اما آنها یک مقدار درِ باغ سبز نشان دادند. او از این فرش قرمز پهن کردن ها خوشش آمد. پیامش به حضرات اصولگرا این بود به شرطی میآیم که هیچکس جز من درصحنه نباشد. اینها هم در ابتدا با همین جهت گیری بازی دموکراسی جمنا را شروع کردند. 10 نفر را گزینش کرده و در میانشان 5 نفر و بعد 3 نفر تا بعد به قالیباف برسد. از قبل هم بنا بود قالیباف گزینه آخر باشد. در مذاکره اولیه و حافظه قبلی اینطور بود اما خودِ کسانی که به عنوان عناصر دهگانه و پنجگانه مطرح بودند در این قضیه توجیه نشده بودند که حضورشان طریقیت دارد نه موضوعیت. به آنها نگفته بودند که موضوع بازی، اقای قالیباف است نه آنها . آنها فکر میکردند واقعا دموکراسی است. آقای ضرغامی در این قضیه وارد شد و دید که بازی است، رفت بیرون. آقای جلیلی هم همینطور، آقای فتاح مطرح بود، ولی از ابتدا گارد گرفت. آقای حاجی بابایی احساس جدیت کرد ولی بعد دید جایگاه اش بالا وپایین می شود. اگر آنها را از ابتدا توجیه کرده بودند چه بسا به نفع شان بود اما توجیه نشده بودند . خودِ آقای احمدی نژاد هم یک پدیده بود. بالاخره نمیتوان ایشان را غیراصولگرا بدانیم. ایشان هم از ابتدا مرزبندی اش مشخص بود. در دقیقه نود محمدرضا باهنر هوشمندانه از کنار این جمع کناره گیری کرد. طوریکه هیچکس هم نفهمید که نه مخالفت کند و نه حضور پیدا کند که بگوید من پشتیبانم. بلکه هوشمندانه خودش را کنار کشید و آخرین هم خود گروه جامعه روحانیت مبارز بود. جامعه روحانیت احساس کرد آن برنامه ای که هدف گیری کرده بود این نیست. آن وحدتی که تبلیغ میکردند هم شکل نگرفت. آنها یک حرکت جدایی طلبانهای را شروع و آقای رئیسی را وارد کردند. کسی که در برنامه اولیه آنها نبود. ایشان را وارد کردند و مجبور شدند در حق آقای قالیباف کم لطفی و اجحاف کنند و علیرغم صداقت اولیه که با آقای قالیباف در میان گذاشته بودند، از ان عدول کردند. در این رابطه آقای قالیباف دچار ناراحتی شد. بخشی از عصبانیت آقای قالیباف ناشی از همین رفتار بود. آقای قالیباف اساسا آدم تندمزاجی نیست. من برایشان احترام قائلم ولی واقعا برخلاف چهره گذشته اش ظاهر شد.
یعنی بیشتر عصبانیتاش از اصولگراها بود؟
70 درصد عصبانیتی که دیدید، ناشی از دغدغه و ناراحتی از دست دوستان و 30 درصد هم برای رقابت با آقای روحانی بود. آقای قالیباف آدم بیادبی نیست ولی خیلی بی ادبی کرد. آدم خلاف گویی نبوده ولی خیلی خلاف گویی کرد. آدم شانتاژگری نبود ولی خیلی شانتاژ کرد. آدمی نبود که بازی دیگران را بخورد ولی بازی دیگران را خورد. ایشان 24 بار در طول سه تا مناظره صحبت کرد و در همه این 24 بار که هرنامزدی صحبت کرد ترفند "4 درصد و 96 درصد "ساختگی خودش را مطرح کرد. کسی به او گفته بود این بازی 1 درصد و 99 درصد دوره اوباما را شعار کن، می گیرد! درحالی که نباید بازی میخورد. مگر هر چیزی در دنیای غرب شکل می گیرد- که آنهم جعلی بود- اینجا کاربرد دارد؟! مردم می فهمیدند که این 4 درصد حرف باطلی است. دهک های اقتصادی در بحث فقر و غنا مطرح است. 3 دهک آدم فقیر داریم و 6 دهک طبقات متوسط و متوسط قوی داریم و یک دهک هم ثروتمند داریم که ضریب جینی راهنما و بین اینها حاکم است. این 96 و 4 درصد یک امر جعلی بود که وقتی زیاد تکرار شد به ضد خودش تبدیل می شود. تکرار بیش از حد یک امر باطل، تاثیرات منفی دارد.
آیا قالیباف سعی نداشت با این کار خود را کاندیدای اصلی اصولگرایان جلوه دهد؟
پیام قالیباف به جریان خودی این بود که شما وقتی یک رقیب در درون جریان اصولگرایی برای من می تراشید، متوجه باشید من بهتر از او برای شما هستم. اول اینکه خوب می توانم با رقیب دوئل کنم درحالی که آقای رییسی نمی تواند. دوم اینکه تاثیر آن را در جامعه ببینید که در نظرسنجی ها بالاتر از رئیسی می نشینم. سوم اینکه شما در حق من ظلم کردید که ایشان را شریک کردید. لذا در همین مرحله تصمیم بگیرید که ایشان به نفع من کناره گیری کند. تحلیلم این است که رفتار ایشان ناشی از چنین پیش درآمد ذهنی و فکری بود که پشت ذهن خود داشت تا شاید چیزی برایش حاصل شود. این گرفتاری را در تحلیل ها وتهاجمات آقای قالیباف به راحتی می دیدیم.
آقای رئیسی را از عکس انداختن با فقرا قبل از نامزدی تا آخرین روز عکس انداختن با آقای تتلو را تحلیل کنید. این اتفاق در مورد آقای قالیباف در 92 هم اتفاق افتاد. آقای قالیباف هم از جت اسکی شروع کرد و به هلالی در میدان فلسطین رسید. آقای رئیسی برعکس آمد از فقرا شروع کرد و به تتلو رسید.
حرکت تبلیغانی اول آقای رئیسی، وجه ذاتی ایشان بود و به نظر من کار خلاف عرفی هم نبود. جریان اصولگرا، پایگاه رای خودش را پایگاه سنت، مذهب و طبقات محروم می دانست. همان نگاهی که آقای احمدی نژاد دارد. آقای رئیسی میخواست نشان دهد که ما همه چیزمان را با فقرا تقسیم میکنیم. درواقع آن عدالت توزیعی که از آن نام می بریم و آنها نماد و سمبلش بودند یا این که بدانیم با رفتارهای سوسیالیستی که امروز درجامعه جواب نمی دهد می خواهیم اینها را نمایندگی کنیم. این جنبه، وجه ذاتی تبلیغات آقای رئیسی است. بدیهی است در این روند هم از بعضی کارهای خلاف اخلاق انتخاباتی هم استفاده کردند. همین کاری که اشاره می کنید عکس با فقرا. آیا مگر نیازی هست که با فقرا عکس بگیرید؟ همان نکته ای که آقای روحانی یا آقای جهانگیری اشاره کردند؟ مگر شما اجازه دارید که چهره هر آدم فقیری را برای رسیدن به مطامع سیاسی تان در رسانه های عمومی نشان دهید؟ این که خلاف مروت و جوانمردی است. آبروی فقیری که می خواهد صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد و نشان ندهد را می برید. این که ازخلافکاری های تبلیغاتی است که البته چندان مهم نیست. اما موضوع تتلو را به عنوان یک امر عارضی نام می برم. به این معنا که حتما شخص آقای رئیسی تعلق خاطری به تتلو نداشته است. من اصلا نمی توانم بپذیریم آدم متدینی که چهره روحانی دارد، سید اهل مسجد و محراب این کار را کرده باشد. حتما در این قضیه بازی خورده است. اما بازی چطوری بوده است؟ اینکه یک توهم سیاسی در ابتدا برایشان ایجاد کردند که وضعیت خوب شده و آرایت در حال بالارفتن است. با این تفتین و با این بازی گول زننده و فریبنده آقای رئیسی را به جایی رساندند که از ظرفیتهای غیرجبهه ای و غیر خاستگاه طبقاتی خود استفاده کند. گقتندکجا برویم؟ آنجایی که رایش متعلق به ما نیست. برویم سراغ مرجعیت های اجتماعی که بیشتر جوان های غیرمذهبی هم می توانند در این قضیه رایی برای ما تامین کنند، آنها از یک چنین مکانیزمی که اصل آن عارضی است، بهره گرفتند ولی غلط بود. بدنام ترین را اتنخاب کردند!
آیا بعد از انتخابات آقای رئیسی یک شخصیت تمام شده سیاسی است یا اینکه انتخابات اخیر میتواند یک شروع باشد؟
برخلاف نظری که دوستمان آقای ابطحی یا آقای زیباکلام یا برخی دیگران اشاره کردهاند، باور نمی کنم برای آقای رئیسی یک راه جدید یا «آغازی» شکل گرفته باشد. آقای رئیسی قبل از اینکه در چنین زمینه ای ظاهر شود، شخصیتی در میان 30 نفر اول که در مظان مسئولیت پذیری عالی در کشور باشند، نبود و هیچگاه از ایشان نام برده نمی شد. آقای رئیسی قبل از آنی که این حضور انتخابانی را شروع کند، اگر می گفتیم جامعه سیاسی ایران 30 نفر را لیست کند 15نفر اصولگرا و 15 نفر اصلاح طلب، آقای رییسی جزو آنها به حساب نمیآمد. اما در یک اتفاق نادر، یکباره یک اتصال کوتاهی صورت گرفت و آقای رئیسی را مثل بازی مار پله به پله آخرین دروازه سیاست، یعنی ریاست جمهوری بالا آوردند. ظاهر قضیه این است که ایشان جزو 5 نفر اول بالا آمده است. کسی که جزو 30 نفر نبوده یکباره جزو 5 نفر اول آمده ولی نقش پذیری ایشان در قامت 5 نفر اول بروز و ظهور پیدا نکرد. در مناظره ها اگرچه تا حدودی اخلاق انتخاباتی و رقابتی را رعایت و با آرامش صحبت کرد اما در حاشیه این مناظرات، سفر ها، کلیپ هایی که از ایشان می بینیم، رویکرد ها خوب نیست و حرفهای خلاف می زند.
اما در جلسات آخر مناظره هم ...
در آخر اینطوری شد اما 60 درصد اینطور نبود. کلی گویی ها یا خلاف گویی ها یکباره این عزت و منزلت و شان 5 نفره اول را درذهن همه از جمله خود اصولگرایان پایین آورد. از این جهت اگرچه 5/15 میلیون رای در سبدی به نام اقای رئیسی ریخته شد ولی متعلق به ایشان نیست. متعلق به نماینده ای است که امروز نامش رئیسی است. آقای ابطحی پیشنهاد کرد که ایشان این جایگاه را برای خود محفوظ نگه دارد ولی من این ظرفیت را در جناب آقای رئیسی با همه احترامی که برای ایشان قایلم، نمی بینم.
یعنی شما زندگی سیاسی ایشان را تمام شده می بینید.
آقای رئیسی به معنای مصطلح، زندگی سیاسی نداشته اند. کسی زندگی سیاسی دارد که در فراز و فرود فعالیتهای سیاسی حداقل از دوره میانسالی و قبل از ان یک نقش پررنگی داشته باشد. برادرمان آقای رئیسی در دستگاه قضا همیشه پرسشگر بوده و هیچوقت پاسخگو نبوده است. سیاستمردی و سیاست ورزی پاسخگویی است و نه پرسشگری. آقای رئیسی از ابتدای خدمت تا به امروز همیشه در جایگاهی بوده که کسی در برابرش پاسخ می داده، حالا می خواهد در موقعیتی ظاهر شود که پاسخگو باشد. آنهم به آحاد ملت، آنهم به امام زمان، آنهم به رهبری، آنهم به مجلس، آنهم به جامعه جوان و در برابر جهان پر از هوشیاری وفتانت وپیچیدگی. حداقل امروز چنین ظرفیتی را در جناب آقای ابراهیم رئیسی سراغ نداریم.
یعنی از این به بعد تمام شد؟
از ابتدا انتخاب مناسب و صوابی نبود.
آقای قالیباف هم تمام شد.
آقای قالیباف دوره قبل تمام بود. باید تلاش کرد رفتار ایشان اصلاح و این ظرفیت منشاء دوام خدمت باشد.
اصولگرایان یک جایی آقای ناطق و همفکران ایشان را از قطارشان پیاده کردند. فکر نمی کنید همانجا مبنای شکست اصولگرایی است؟ یعنی از آنجا این جریان ضربه می خورد؟ آقای ناطق شکست می خورد اما صبح همان روز به رقیب خود تبریک می گوید. اما آقای رئیسی تبریک نمیگوید. اینها نشان می دهد که یک جریان ریشه دار اصولگرایی که اصلا شیخوخیت اصلی آنجا بود، حالا دیگر نیست و صاحب ندارد. این را چقدر موثر می دانید؟
نتیجه خارجی همین است که اشاره می کنید. اما در مقام تعّین و آسیب شناسی باید صحبت کنیم. اصلاح طلب و اصولگرا دو نظریه سیاسی است که می گویند رویکرد ما در اداره کشور در برخی مسائل تفاوتهایی را با هم دارد. اما چرا اصلاح طلبان نسبتا موفق نرند و اصولگراها معمولا شکست خورده اند؟ ریشه اش در یک بیماری بزرگی است که عارض شده و به تاریخ برمی گردد. در قرآن بارها مذمت می شود که یک قوم برگزیده خدا به نام یهود، برای خودش حساب ویژه ای باز می کند. یهودیان می گفتند «نحن ابناء الله» بنی اسرائیل می خواست به بنی بشری که اطراف خودش بود، نشان دهد که حساب من از شما جداست. من یک جنس دیگری هستم. من قوم و خویش و العیاذ بالله پسرخانه خدا هستم! من برگزیده ام. برگزیده ای هستم که نمی خواهم با عملم اثبات کنم بلکه با نژادم می خواهم این را طلب کنم. این بیماری دامنگیر برخی اصولگرایان افراطی کشور ماست. اینها مدام خودشان را به این و آن آویزان کرده و می چسبانند و از این وابستگی و چسبندگی قصد دارند برای خود جاودانگی بسازند. پشتیبان درست می کنند و بر سر رقیب می زنند. این بیماری دامنگیر آنها شده است. وقتی این بیماری دامنگیر شد، مغز فسیل میشود و کم می آورد. تدابیر کُند می شود. اگر چه عنصر وفاداری تقویت می شود، اما عنصر عقلانیت را کاهش می دهد. دائم بزرگان را به نفع خود مصادره میکنند. همواره می گویند همانگونه که جامعه روحانیت مبارز فرمود، همانگونه که اسلام میگوید، همانگونه که امام زمان(عج) راضی است. همانگونه که مرضی رضایت ولی عصر است. همانگونه که در خواب به ما الهام شد، همانگونه که رضایت امام رضا(ع) بر این است و در واقع حریم مقدسات ملی و مذهبی مردم را رعایت نمی کنند و این چسبندگی را برای خودشان تقویت می کنند وبه غلط به جامعه القاء می کنند رقیب اعتقادی به بزرگان ویا مقدسات ندارد. در حالیکه مخاطب از نزدیک می بیند که اینطور نیست. جامعه مخاطب مذهبی را تخریب میکنند. این بیماری است که گرفتارش شده اند. آنوقت در این رابطه هر آدمی که سرش به تنش بیارزد و نخواهد که عقل خود را تعطیل کند، نمی تواند با اینها کار کند. شیخ حسن روحانی به همین دلیل از این قطار پیاده شد. آقای ناطق نوری به همین دلیل پیاده شد. آقای رحمت الله حافظی به همین دلیل پیاده شد. آقای علی مطهری، اقای علی لاریجانی و آقای ولایتی هم به همین دلیل. آنوقت هرچه آدمی که سرش به تنش می ارزد و می تواند برای انها منشاء اثر و مرجعیت داشته باشد را از دست می دهند و در آخر چهره روحانی اصولگرایان می شود رسایی و پیشکسوت سیاسی شان کوچک زاده ، یا امثال جوان نوباوه ای بنام بذرپاش شاخص های آنها می شوند! چرا به محمدرضا باهنر نمی چسبیپند؟ اینطوری که دائم ریزش می کنیدپن و فردا صبح بلند می شوین و می بینند که خودشان مانده اند با اندک افراد ناپخته وتند مزاج.
برخی معتقدند اتفاقات این روزهای جربان اصولگرا به خاطر مدیریت آقای مصباح و تاثیر ایشان بر تصمیمات این جناح در این چند سال است.
حضرت آقای مصباح یک شخصیت فیلسوف قابل احترام است و گذشته از وزن علمی وفلسفی اش، از سال 1348 درِ سیاست را بسته و به حوزه پرداخته اند. خدا خیرتان دهد! حالا چه شده که یکباره سیاسی می شوید؟ بگذارید شما در حوزه بزرگ و فیلسوف بمانید. بگذارید حرمت شما رعایت شود. چرا در حوزه با شخصیت مراجع ما بازی می شود؟ چرا آنها را در بازی های بیمقدار می کشانند؟ چرا به گونه ای از آنها تائیدیه هایی می گیرند و حیثیت یک مرجع با 80 سال عمر را پشت سر کسانی می آورند که مایه خسران است. من اصلا کاری به آقای پناهیان ندارم اما لباسش که مقدس است. از توبه تتلو صحبت می کند در حالی که روز انتخابات دخترهای مردم را در حوزه انتخابیه به آغوش گرفته؟! گفته: «من هم بغل، من هم بغل، من هم بغل». یعنی تائب کسی است که مرتکب گناه نمی شود. آخر این بشر، آدم شد؟ شما سر هیچی برای اینکه آقای شجریان یک نقد به ظلم و ستمها داشته، طرد می کنید! اما یک آدمی که از بنیان فاقد هویت وحرمت است را بزرگ می کنید و میخواهید او را حقنه کنید؟ آنوقت همه را پایین می کشید. مردم باهوشند و می بینند که شما حیثیت یک مرجع دینی را در قم به پای چنین امور ارزانی میکنید. بسیار خوب، میخواهید رای تتلو را بگیرید. چرا با او عکس می گیرید؟ چرا دست به سر و گوش او می کشید؟ چرا قربان صدقه اش می روید؟ چرا پخش می کنید؟ این بیماری ناشی از یک آشفتگی است. می توانند در خفا به او بگویند که به نفعشان تبلیغ کند و فلان رقم را بگیرد. آقای محمد خاتمی یک شخصیت هنرمند، فرهیخته، اندیشمند، اندیش ورز، متفکر است. در سال 88 آقایان هنرمندان، روشنفکران، فیلسوفان و همه شخصیتهای هنری از این دست و سینماگران و روزنامه نگاران با احتیاط به آقای خاتمی نزدیک شدند و یکباره هم نیامدند. اما برای رئیس جمهور روحانی که آدم دیپلماتیک بوده است، جامعه هنری با شوق می آید. آنچنان کماً و کیفاً می آیند که اعجاب آور است. پیوند روحی هنرمندان اگرچه با سیدمحمد خاتمی قلبی و عاطفی است، ولی تعلق هنرمندان و روشنفکران و فیلسوفان و سینماگران و حوزه اندیشه و ادب و هنر و جامعه امروز با حسن روحانی، عقلانی است. پیوند عقل سیاسی است. جامعه اینطوری درک میکند. شجریان که جز برای خدا برای احدی حساب باز نمی کند. آقای شجریان که احدی را درزمین و آسمان به عنوان خواننده و هنرمند به رسمیت نمی شناسد. شجریانی که این گونه است بدون هر گونه پیشینه می آید واز آقای روحانی دفاع می کند. این یک تحول بزرگی است که در جامعه ما رخ داده. این ناشی از مطالبات مردم و حقیقتا دست تقدیر خداوند است. بعد به چه چیزهایی متوسل می شوند. اگر میخواهید پیوند بزنید با دریا پیوند بزنید، چرا با منجلاب پیوند میخورید؟ میخواهید با حوزه هنر پیوند بزنید آنقدر آدم شایسته پیدا می شود. برو محمد اصفهانی را بچسب، برو به حاتمی کیا بچسب. این بندگان خدا هم که آماده اند و اصلا دنبال سیاست نیستند. مهم این است که یک سیاستمرد با اینها یک حس مثبتی نشان دهد.