ناصر غضنفری
اگر روزنامه همشهری را یک اتفاق در روزنامهنگاری کشور بدانیم محمدعطریانفر حتما یکی از ارکان رقم خوردن این اتفاق است.عطریانفر تقریبا از ماههای نخست انتشار روزنامه همشهری تا تبدیل آن به یک غول رسانهای و تداوم این حضور بیش از یازده سال تقریبا در صدر روزنامه نزدیک به شهرداری تهران نشسته بود.
به گفته خود ابتدا قرار بود فقط دو ماه در این روزنامه حضور داشته باشد تا کار راه بیفتد اما اتفاقی افتاد که این مدت را دهها برابر کرد.
روایت محمدعطریانفر از پی ریزی و قوام روزنامه همشهری خواندنی است.چرایی آمدن غلامحسین کرباسچی به شهرداری تهران، مخالفت با ایده تاسیس همشهری، قرار گرفتن روزنامه نوپا در یک قدمی تعطیلی؛ عمده مواردی است که در بخش نخست گفتوگوی آقای عطریانفر با «پروژه تاریخ شفاهی ایرنا» به آن پرداخته میشود.
ایده تاسیس روزنامه همشهری چطور شکل گرفت؟
جریان توسعه شهری و توسعه فضاهای سیاسی و اجتماعی تحت عنوان نوسازی سیاسی و اجتماعی کشور در دهه اول انقلاب عمدتا بنا به شرایط جنگ متوقف بود.اما وقتی جنگ پایان یافت و آقای هاشمی رئیس جمهور شد؛ ایشان ایدههای روشن و توسعهگرایانهای را در ذهن خود میپروراند و چشمانداز دقیق و روشن و معناداری از توسعه را پیش روی کسانی که میخواستند همکار ایشان شوند قرار میداد.
من مدت چهار سال همکار آقای محتشمیپور وزیر کشور دولت آقای مهندس موسوی نخست وزیر بودم.در این دوره از چهرههای موثر در حوزه مسائل سیاسی و انتظامی و در بحث انتخاب استانداران، شهرداران، فرمانداران، بخشداران و پیگیری برنامهها و نظارت برعملکردشان چهره موثری بودم.سازمان حفاظت اطلاعات نیروهای انتظامی را در بدو امر راهاندازی کردم.البته در آن مقطع این سازمان بیشتر ماهیت غیرنظامی داشت و یک شخصی مثل من میتوانست عهدهدار مسئولیت آن باشد.
در دولت اول آقای هاشمی که آقای عبدالله نوری وزارت کشور را بر عهده گرفت.به اعتبار دوستی و همفکری که با هم داشتیم در تدوین برنامهها و استقرار ایشان واجد نقش بودم.به رغم این که تمایلی هم به داشتن مسئولیت کلیدی نداشتم با اصرار آقای نوری معاونت سیاسی وزارت کشور بر عهده اینجانب قرار داده شد.
آقای نوری درصدد انتخاب شهردار تهران بود.آن موقع آقای مهندس غلامحسین کرباسچی استانداراصفهان بود.به آقای نوری پیشنهاد کردم که میتوان از ظرفیت آقای کرباسچی برای شهرداری تهران بهره برد.اما ایشان ابتدا توجهی به این پیشنهاد نکرد ولی دو ماه بعد از من خواست استدلالهای خود برای سپردن سکان پایتخت به آقای کرباسچی را بیان کنم.
گفتم تهران نیازمند یک تحول است.آقای کرباسچی هم مدیر موفقی در حوزه مدیریت شهری اصفهان بوده است.حدود هشت سال هم استاندار اصفهان بوده و احتمالا از این کار خسته شده است و میتواند در نقش بزرگتری قرار گیرد.
این را هم بگویم آقای ملک مدنی را در ابتدای ماموریت آقای کرباسچی به عنوان شهردار اصفهان به ایشان معرفی کرده بودم و آقای ملک مدنی با حمایت و پشتبانی کرباسچی در کار مدیریت شهری بسیار موفق ظاهر شد و خود برای دیگر شهرها ملاک و استانداردی در مدیریت شهری به حساب آمد.
آقای نوری این کار را به من سپرد و خواست آقای کرباسچی را به تهران دعوت کنم تا مسئولیت شهرداری را بپذیرد.همین کار را کردم و آقای کرباسچی دیداری با آقای هاشمی رفسنجانی داشت و در حقیقت مسئولیت نوسازی شهر تهران به ایشان واگذار شد.
قرار شد در پیشبرد این مسئولیت بنده نیز در حد بضاعت به ایشان کمک کنم.چون هم در وزارت کشور مسئول بودم و هم دوستی نزدیکی با ایشان داشتم.
در فرآیند پوستاندازی مدیریت شهری روشن بود که شهرداری تهران تاکنون فقط یک نهاد خدماتی بود اما باید ارتقا پیدا میکرد و به یک نهاد اجتماعی تبدیل میشد؛ یعنی نهاد اجتماعی که کار خدماتی هم انجام میدهد.
برای این کار نیازمند برقراری ارتباط خوب با شهروندان بودیم.قرار شد در گام اول این نقش را یک روزنامه به مثابه پل ارتباطی بر دوش بگیرد، یعنی روزنامهای که صاحب امتیازش خود شهرداری تهران باشد.
آقای کرباسچی در جلسه شورای معاونین وزارت کشور قصد خود برای انتشار این روزنامه را بیان کرد.برخی اعضا چون از این کار شناخت نداشتند نظری ندادند بعضی هم موافق بودند.تنها عضو آن جمع که مخالف بود من بودم.ولی مخالفت من به جایی نرسید و روزنامه همشهری پس از مدتی آغاز به کار کرد.
تاریخ شروع به کار همشهری کی بود؟ مدیر مسئول آن که بود؟
24 آذرماه 1371 اولین شماره آن منتشر شد.محور اجرایی روزنامه بر عهده آقای مهدی کرباسچی پسرعموی شهردار بود.اما این روزنامه کمتر از دو ماه دچار چالش شد و قرار بود دوام نیاورد.یعنی پس از انتشار 51 شماره از سوی رهبری تذکر معناداری که حتی احتمال توقف انتشار داشت گرفت.
چرا؟
ایشان به محتوای روزنامه انتقاد داشتند.بعضی مطالبی که چاپ میشد با منویات ارزشی و ایدئولوژیک نظام سازگار نبود.رهبری هم چون حساسیت ویژهای را درباره رسانهها داشتند این موضوع را به شهردار تذکر دادند.
رهبری به چه مواردی به طور مشخص انتقاد داشتند؟
مقالاتی در همشهری چاپ شده بود که با ارزشهای اسلامی و مواضع سیاسی نظام تعارض داشت.حرفهایی مانند اینکه برخی مسائل متعلق به 1400 سال قبل است و در این روزگار باید تغییر کند.
این ادبیات بالطبع تناسبی با شرایط ما نداشت.دو سه مقاله به طور مشخص چنین مواضعی را مطرح کرده بود.
نتیجه چه شد؟
با توجه به اینکه آقای کرباسچی شهردار وقت رابطه خوبی با رهبری داشت و رهبری هم از انتخاب ایشان برای شهرداری تهران راضی بودند قرار شد مدیریت و تحریریه آنجا تغییر کند ولی روزنامه توقیف نشود.
تیم آقای مهدی کرباسچی چه اشخاصی بودند؟
آقای احمد ستاری، آقای ماشاءالله شمس الواعظین و چهرههای دیگر.البته آنها همه دوستان ما بودند.
چه تغییراتی صورت گرفت؟
پیامد این توصیه رهبری آقای کرباسچی به من زنگ زد و گفت میخواهم شما را ببنیم.گفتم مانعی ندارد من به دفتر شما میآیم.یادم هست یک پنجشنبه روزی بود که با ایشان سوار اتومبیل شدیم.آقای کرباسچی میخواست از یک پروژه فضای سبز در منطقه 22 شهر تهران بازدید کند.گفت یادت هست در جلسه شورای معاونین مخالف انتشار همشهری بودی؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: انتشار روزنامه به احترام نظر رهبری متوقف است.نظرشان هم این است که به شرط تغییر مدیریت فرهنگی آن میتواند دوباره فعالیت کند.حالا بگو چرا آن روز در جلسه شورای معاونین مخالف بودی؟
گفتم: من با اصل وجود روزنامه همشهری مخالف نبودم و داشتن روزنامه یکی از خواستههای خود من هم هست.ولی روزنامهنگاری کاری سهل و ممتنع است.به نظر آسان میآید ولی مشکل است.چون زیر و بمهای خاصی دارد که باید رعایت شود.به راحتی میشود با افکار عمومی در آن بازی کرد و به آن جهت داد.
آقای کرباسچی گفت: من از سوی رهبری مامور به اصلاح آن شده ام.شما بیا و مسئولیت آن جا را بر عهده بگیر.
من ابتدا مقاومت کردم و گفتم به خاطر مسئولیتم در وزارت کشور وقت این کار را ندارم.ولی با اصرار آقای کرباسچی با گذاشتن سه شرط با پیشنهاد ایشان موافقت کردم.نخست اینکه چون رهبری گفتهاند که همشهری اصلاح شود و ایشان از بنده شناخت اجمالی دارند بنابراین شرط اول این که ایشان با حضور من در همشهری مخالفتی نداشته باشند.شرط دوم موقت بودن این پست است.یعنی من برای راهاندازی آن میتوانم مدتی در خدمتتان باشم.سوم اینکه رییس مستقیم من در وزارت کشور شخص آقای نوری است و من معاون سیاسی ایشان هستم.ایشان هم باید موافق باشد.
آقای کرباسچی گفت: شما عصر به روزنامه میآیی و به کار وزارتخانه لطمهای وارد نمیشود.
گفتم: با این وجود باید آقای وزیر کشور موافق باشد.
ایشان هر سه مورد را پیگیری کرد و با آنها موافقت شد.به این معنی که رهبری مخالفتی با تصدی من نداشتند.آقای نوری هم گفت به شرط موقت بودن اشکالی ندارد آقای عطریانفر عصرها به روزنامه برود.این طور بود که اواخر بهمن 1371 به همشهری وارد شدم.وقتی که تیراژ آن حدودا ده هزار نسخه بود.
قرار بود چند وقت آنجا بمانید؟
دو ماه و بعد کار را به فرد دیگری واگذار کنم.
همکارانتان چه کسانی بودند؟
از تیم قبلی فقط مرحوم آقای دریایی و آقای جمالی که مدیرکل روابط عمومی شهرداری تهران بود، باقی ماندند و آقای ستاری و 5 تن از همکاران اصلی ایشان رفتند.متقابلا آقای مهندس معزی و سپس آقای مبلغ به ما ملحق شدند.
قبلا کار روزنامهنگاری هم کرده بودید؟
اعتبار روزنامه نگاری من به دورهای برمی گشت که دستیار آقای سیدمحمدخاتمی در روزنامه کیهان بودم؛ در سالهای 1360 تا 62.آن سالها عضو شورای سردبیری کیهان بودم.توسط آقای خاتمی هم به آنجا دعوت شده بودم.
مدتی هم در واحد پخش صدا و سیما فعالیت میکردید؟
بله.به اعتبار کار در کیهان و بخش خبر صدا و سیما و آشنایی با حوزه خبر، آقای کرباسچی علاقهمند به کار با بنده بود.به هر حال دوره جدید فعالیت همشهری با انتشار پنجاه و یکمین شماره شروع شد.مدیرمسئول همچنان بر عهده آقای مهدی کرباسچی ماند.بعد از چند ماه اما قرار شد در دولت دوم آقای هاشمی، آقای نوری وزیر کشور نباشد.آقای نوری از وزارت کشور رفت و من هم با ایشان بیرون آمدم.
از آن به بعد دیگر وقتم آزاد و به طور تمام وقت در همشهری ماندم.چون طی این مدت به کار روزنامهنگاری هم علاقه بیشتری پیدا کرده بودم.به این ترتیب همکاری من با این روزنامه که قرار بود بعد از دو ماه خاتمه یابد به یک همکاری یازده و نیم ساله تبدیل شد.
نمیتوانستید با آقای محمدعلی بشارتی وزیر جدید کار کنید؟
اگر چه با ایشان هم رفاقت داشته و دارم ولی جمعبندی سیاسی این بود که تیم سیاسی قبلی باید آزاد شوند.ما هم از آقای بشارتی خداحافظی کردیم.
منظورتان از آزاد شدن؛ بیرون رفتن از وزارت کشور است؟
بله.با اینکه من کارمند وزارت کشور بودم و میتوانستم در آنجا مسئولیت دیگری بگیرم، نگرفتم.
چه کسی در وزارت کشور جای شما آمد؟
آقای علی تابش.ایشان از برادرانی بود که در زمان معاونت سیاسی برای استانداری گیلان و با نظر وزیر دعوت به کار کرده بودم.آقای بشارتی نظرش روی ایشان بود.از من هم سوال کرد پاسخ دادم انتخاب خوبی است.
ورود آقای احمدینژاد به وزارت کشور از جمله انتخابهای ایشان برای استانداری اردبیل بود.
به چه ترتیب؟
زمانی که آقای تابش در کردستان خدمت میکرد با آقای احمدینژاد آشنا شده بود.همین کانال ارتباطی شد تا استانداری استان تازهتاسیس اردبیل را به ایشان بسپارند.بعد هم آقای احمدینژاد تبدیل به ماجرایی شد که هنوز با عوارض آن مواجه هستیم.
در مجموع چقدر در همشهری ماندید؟
126 ماه.از بهمن 71 تا تیرماه 82.
سمت دقیقتان در همشهری چه بود؟
من درطول ١١سال سه موقعیت متفاوت در روزنامه همشهری داشتم.در مقطع 2 ماهه آغاز کار عضو شورای سردبیری چند نفره بودم.اما چون وقت بیشتری آنجا میگذاشتم عملا رییس شورا حساب میشدم.ازجمله افراد دیگر آقای معزی بود که پیشتر نماینده اصفهان در مجلس و بعدها معاون وزیر ارشاد و رییس سازمان گردشگری شده بود.الان هم ایشان معاون مناطق آزاد و از مدیران موفق وشخصیتهای فهیم اجتماعی است.
بعد از دوره دوماهه عملا تبدیل به سردبیر روزنامه شدم.مدتی بعد آقای مهدی کرباسچی به دلایلی از مدیرعاملی خداحافظی کرد و آقای مرتضی حاجی را به عنوان مدیرعامل دعوت به کار کردیم.پس از مدتی آقای حاجی در دولت آقای خاتمی وزیر آموزش و پرورش شد.هیات مدیره پس از شور و بررسی به این جمع بندی رسید که مدیرعاملی موسسه کار سنگینی نیست و سردبیر میتواند آن را عهده دار شود.بنابراین با حفظ سمت سردبیری مدیرعاملی مؤسسه را نیز عهده دار شدم.
تا سال 80 مدیرمسوول روزنامه، شهردار تهران بود.در آخرین سال سردبیری ام که آقای ملک مدنی شهردار تهران بود و آقای محسنی اژه ای در هیات نظارت برمطبوعات حضور داشت یک روز ایشان جلسه سه نفره ای با حضور من و آقای ملک مدنی برگزار کرد.ایشان از ما دلخور بود.یک بسته روزنامه همشهری هم همراه خود آورده بود.خلاصه گفت که آقای عطریانفر! این روزنامه شما پر از مشکل است.
گفتم: کجای آن مشکل دارد؟
گفت: به جزئیات آن نمیتوان گیر داد اما فرهنگ حاکم برکلیاتش مشکل دارد.
به شوخی گفتم: ظاهراً تجزیه اش خوب است اما مرده شور ترکیبش!؟
گفت: بله همین طور است.
صحبت آقای اژه ای این بود که: نمیتوان هر روز شهردار تهران را به عنوان مدیرمسوول به دادگاه احضار کنیم آقای ملک مدنی هم توجهی به تذکرات نمیکند.مدیرمسوول روزنامه باید شما باشی تا اگر موردی پیش آمد بتوانیم احضارت کنیم.
ایشان گفت: من اینجا آمده ام تا تکلیف کنم مدیرمسوول این نشریه نباید شهردار تهران باشد و باید شما باشی.
گفتم: من مخالفتی ندارم، اما شما تاییدیه لازم برای این کار را نمیدهید.
گفت: شما درخواست بنویس تاییدیهاش را میدهیم.
من هم درخواست تغییر مدیرمسئول را نوشتم.ده روز هم طول نکشید مدیرمسوولی از شهردار تهران به من منتقل شد.
تعداد شکایات چقدر بود؟
طی هفت هشت ماهی که مدیر مسوولی همشهری را عهده دار بودم حدود 50 شکایت از روزنامه شد که به اتفاق وکیل روزنامه در مرحله بازپرسی تبرئه شدیم.
در واقع عمده مسوولیت من در همشهری سردبیری بود.بعد هم مدیرعاملی به آن اضافه شد که در رشد و بالندگی کمی و کیفی روزنامه موثر بود.مدیرمسوولی هم عنوان نقد و مهمی نبود، کما اینکه هنوز هم نیست.
همشهری اولین روزنامه ای بود که قیمت روی جلد آن پنج تومان بود.آن موقع روزنامهها دو تومان بها داشتند.دلیل انتخاب این نرخ 5 تومانی چه بود؟
دقیق خاطرم نیست.ولی روزنامه همشهری هم مبدع بود هم مبدا.هم امر بدیع وابتکاری را در عرصه روزنامه نگاری عرضه کرد و هم آغازگر یک جریان مهم ژورنالیستی بود.
روزنامه همشهری قطع متفاوت با روزنامههای دیگرداشت.ثانیا اولین روزنامه رنگی کشور بود.ثالثا وقتی اکثر روزنامهها عصر منتشر میشدند این رسانه صبح روی دکه میرفت.از همه مهم تر این که همشهری در دوره ای که روزنامهها برای خود هویت سیاسی تعریف کرده بودند این نشریه هویت خود را بیشتر اجتماعی و فرهنگی برشمرد.این روزنامه میخواست نیمه پر لیوان را بیشتر ببیند و فقط دولت و جامعه و نظام را نقد نکند بلکه اگر نکات مثبتی هم در وجود دارد آنها را نیز بیان نماید.
همشهری به صرافت افتاد که بیشتر به زندگی متعارف مردم بپردازد.در زمانه ای که روزنامهها متعلق به قشر نخبه جامعه بود همشهری هویت خود را حضور بر سر سفره مردم تعریف کرد.به خاطر همین رویکرد متفاوت بود که همشهری دیده شد و یک مرتبه جهش پیدا کرد.آن زمان تیراژ روزنامهها اندک بود.فکر کنم بیشترین تیراژ مربوط به روزنامه کیهان با حدود 220 هزار نسخه در روز بود.روزنامه اطلاعات هم 120 هزار نسخه تیراژ داشت.
اینکه کسی بیاید روزنامه ای منتشر کند که بیشتر جبنههای اثباتی را ببیند و سرسفره مردم متوسط وعرف جامعه شهری باشد نه لزوما سرسفره نخبگان طبعاً کار متفاوتی بود.
یادم هست اولین تابلوهای تبلیغاتی که دوستان در تبلیغ روزنامه همشهری عرضه کردند تصویر روزنامه لوله شده همشهری بر سر میزصبحانه بود.هدف، القای این نکته بود که مردم عادت به خواندن روزنامه کنند.
در مورد قیمت هم فکر نمیکنم قیمت ما بیشتر از بقیه روزنامهها بود.
آن موقع روزنامهها دوتومان قیمت داشت.
احتمالا به زودی قیمت بقیه روزنامهها هم پنج تومان شد.چون همشهری همیشه با بهای پایین عرضه میشد.
البته بعدها برای مدتی طولانی تحت فشار سایر روزنامهها بودیم که چرا قیمتتان را افزایش نمیدهید تا دیگران دستشان برای بالابردن بها آزاد باشد.ولی ما خیلی دیر به دیر این کار را میکردیم.چون هدف این بود که عموم مردم بتوانند روزنامه را بخرند.اعتقاد داشتیم باید هزینه روزنامه را از جای دیگری تامین کنیم و آن چیزی نبود جز آگهی بازرگانی.
شایع بود که شهرداری آگهی هایش را فقط به همشهری میدهد؟
بله. اما مطلب ناروایی بود که به همشهری نسبت داده شد.آن موقع با عدد و رقم در روزنامه نشان دادیم که تنها سه درصد از حجم آگهیهای همشهری به آگهیهای شهرداری تهران اختصاص دارد.
روزنامه ما چون به سرعت، تیراژش افزایش یافت مخاطبان و صاحبان آگهی رابه فراست انداخت تا با ما همکاری کنند چون بیشتر دیده میشدند.
از سویی اطلاعات اقتصادی خود را از طریق رسانه ای متکثر دریافت میکردند.نظام مدیریتی هوشمندی را برای جذب آگهی تدارک دیدیم.
بسیاری تصورشان این بود که همشهری منابع مالی خود را از شهرداری تامین میکند در حالیکه این طور نبود.روزنامه همشهری با کمک مالی شهرداری آغاز به کار کرد.حد فاصل ماه نخست تا پانزدهمین ماه انتشار روزنامه جمعاً سه میلیاردتومان از شهرداری حمایت نقدی و غیرنقدی دریافت کرد.بخشی از این کمک ساختمان و تجهیزات و ادوات بود.مقداری از آن کاغذ بود.در این مقطع 15 ماهه آگهی هم داشتیم که هزینههای جانبی ما را تامین میکرد.
اما از ابتدای سال 73 دیگر نیازمالی ما به شهرداری برطرف شد و روزنامه به سمت سودآوری رفت.تصویب کردیم سه میلیارد تومانی که از شهرداری دریافت کرده ایم را کمک بلاعوض ندانیم و به شهرداری پس دهیم.لذا 3 میلیارد وام را با بهره ٣٠درصد قلمداد کردیم.اوایل سال 75؛ پنج میلیارد و دویست میلیون تومان به شهرداری پول دادیم .یعنی دو میلیارد و دویست میلیون تومان هم علاوه بر اصل پول به عنوان بهره وام به شهرداری پس دادیم.
شهرداری طی آن مدت دنبال استرداد قرضش به همشهری بود؟
خیر. شهرداری دنبال استرداد پول سرمایه گذاری نبود.بنا به تشخیص خود شرافتمندانه تصمیم گرفتیم کمک مالی و بهره آن را به سازمانهای سرمایه گذار وابسته به شهرداری برگردانیم.اما در عین حال سهام روزنامه متعلق به شهرداری باقی ماند.
این نوع نگاه اقتصادی به رسانه باعث شد به سمت کسب درآمد بیشتر برویم.جهت گیری کلی این بود با انتشار اخبار ناب و نوآوری میتوان مخاطب زیادی داشته باشیم.البته صرفا به تک فروشی بسنده نمیکردیم بلکه میدانستیم وقتی روزنامه جذاب شد خواننده هایش بیشتر میشود و نهادهای اقتصادی هم متمایل به ارائه آگهی به آن میشوند.برای همین سازمان آگهی مؤثری به وجود آوردیم.به مدیرانی هم که برای دفاتر شعب جذب آگهی دعوت کرده بودیم گفتیم هر کس آگهی بیشتری جذب کند درصد بیشتری از مبلغ کل آگهی دریافت خواهد کرد.
مدیرلایقی به نام آقای نورهاشمی انتخاب کردیم که شخصیت والا، ممتاز و معتبری بود.ایشان قبل از انقلاب در روزنامه اطلاعات کار میکرد.
ایشان سیاستگذاری و مدیریت سازمان آگهی همشهری را برعهده داشت.روز به روز بر حجم آگهی ودرآمد روزنامه افزوده میشد.
این نوع جذب آگهیها جدای از ضمیمه نیازمندی هاست.ما این روند را ادامه دادیم و طبیعی بود که انگیزههای مالی برای کسانی که جذب آگهی میکردند مطرح بود.
همشهری از بدو تولد آگهی داشت؟
خیر.
تا چند وقت آگهی نداشت؟
حداکثر یکی دو ماه.اوج بالندگی روزنامه آن جایی بود که همکاران بخش آگهی درخواست اختصاص حجم بیشتری از صفحات روزنامه را برای درج آگهی بازرگانی داشتند.ما پاسخ میدادیم که حداکثر 35 درصد از حجم صفحات روزنامه میتواند به آگهی اختصاص یابد چرا که هویت فرهنگی روزنامه باید حفظ میشد.
شما در کشمکش بین تحریریه و سازمان آگهیها طرف که را میگرفتید؟
من در میانه میدان میایستادم.چون قبلا تجربه کار در روزنامه کیهان را داشتم.با این تجربه پیشین در همشهری قراری گذاشته بودیم که حجم آگهیها بیشتر از 35 درصد حجم صفحات نشود.
البته وقتی حجم آگهیها زیادتر میشد تصمیم میگرفتیم علاوه بر 35 درصد حجم صفحات عادی چهار صفحه دیگر به تعداد صفحات روزنامه اضافه کنیم و آنها را به درج اگهی اختصاص میدادیم.
هزینه چاپ یک نیم تای آگهی در صفحه اول روزنامه همشهری چقدر بود؟
ملاک ما باکس پایه بود.باکسهای سه و نیم در هفت و هشت دهم سانتی متر.یک صفحه کامل روزنامه 48 باکس حساب میشد.سالهای 76 و 77 یادم هست قیمت یک باکس صفحه اول سیصد هزار تومان بود.باکس صفحات رویی 120 هزار تومان و باکس صفحات لایی 70 هزار تومان.
اگر حجم یا تعداد روزهای یک آگهی بیشتر میشد هم تخفیفاتی را طبق دستورالعملی که داشتیم میدادیم .یک صفحه لایی کامل آگهی میشد حدود چهار و نیم میلیون تومان.
معروف است که انحصار روزنامه کیهان در جذب آگهی توسط همشهری شکسته شد و دیگر هم کیهان نتوانست آگهیهای از دست رفته را پس بگیرد؟
از سال 74 یا 75 پروژه ای مستمر یا مطالعات میدانی پایداری را باماهیت پژوهشی روی آگهیهای همه رسانههای مکتوب ایران شروع کردیم.به این معنا که تیم حرفه ای کل رسانههای مکتوب را موردبمورد بررسی میکرد.حجم و مبلغ آگهیهای روزنامهها را حساب میکردیم.ماه به ماه این کار انجام میشد و در پایان هر ماه یک مجموعه 200 صفحه ای در این باره تولید و برای اطلاع مسئولین ذیربط ارائه میشد.
نتیجه بررسیها نشان داد در ماههای اول این پژوهش درآمد کیهان بالاتر از دیگر روزنامهها از جمله ما بود.ما از دل این گزارش پژوهشی وضعیت فعلی جذب آگهی و آینده آن را در روزنامهها بررسی میکردیم.در این گزارشها به چشم خودمان سقوط کیهان را لحظه به لحظه به وضوح میدیدیم.
با راه اندازی ضمیمه نیازمندیهای روزنامه همشهری آگهیدهندگان روزنامه کیهان را به اصطلاح به سمت خود جذب کردیم. سال 82 وقتی من از همشهری استعفا دادم حجم ضمیمه نیازمندیها متوسط به 130 صفحه در روز رسیده بود.فقط درصد و هشت نقطه شهر تهران دفاتر اختصاصی برای جذب آگهی روزنامه همشهری وجود داشت.
همه این دفاتر متعلق به خود همشهری بود؟
خیر. تعداد اندکی از آن در مالکیت ما بود.اغلب دفاتر متعلق به افرادی بود که میآمدند با ما قرارداد میبستند و خودشان با هزینه شخصی دفاترشان را راه میانداختند و در ازای جذب آگهی برای همشهری از ما درصد میگرفتند.
آنها به صورت تمام وقت برای ما کار میکردند. کار طوری شد که سازمان نیازمندیهای همشهری به قدری قدرتمند شد که تنه به تنه خود روزنامه میزد.
برای توفیق تمام عیار و غریزی، یک ترفند مدیریتی به کار برده بودیم.این طور نبود که یک مدیر بالای سر سازمان نیازمندیها بگذاریم و بگوییم برای ما کار کن و حقوق بگیر.بلکه شرکتی تشکیل دادیم که 26 درصد سهام آن متعلق به بخش خصوصی از جمله آقایان علی زارع زاده و قهاری بود.74 درصد هم سهم خود همشهری.گفتیم هر چه سازمان نیازمندیها جذب میکند 74 درصدش مال همشهری است و بقیه اش متعلق به بخش خصوصی.
بنابراین این افراد با همین سهم 24 درصدی شروع به تلاش و جذب آگهی کردند.خودشان تیم داشتند و به دفاتر جذب اگهی شان سرکشی هم میکردند.در واقع هم آنها درآمد خوبی به دست میآوردند ،هم ما.
در یک مرحله ای که دیگر آنها قدرتمند شدند.به طرز شرافتمندانه ای دبه کردیم.گفتیم درست است که شما بخش خصوصی هستید و ما سهامدار اصلی روزنامه.اما اسم این ضمیمه «راهنمای نیازمندیهای همشهری» است و همراه روزنامه پخش میشود.بنابراین باید درصدی تحت عنوان رویالیتی به روزنامه بدهید.وگرنه خودتان بروید و این ضمیمه را به طور مستقل توزیع کنید.که از پیش معلوم بود امری محال و ناممکن بود.
با این رویکرد موفق شدیم 15 درصد از درآمد ناخالص نیازمندیها را تحت عنوان حق توزیع بگیریم.وقتی این 15 درصد را ضربدر 74 درصد سهم خود میکردیم چیزی حدود11 درصد میشد.این 11درصد به اضافه آن 74 درصد میشد 85 درصد.یعنی ما 85 درصد از درآمد آگهیها را به خود اختصاص میدادیم و 15 درصد مابقی هم سهم بخش خصوصی میشد.
اما متاسفانه در دوره مدیریت آقای حسین انتظامی بر روزنامه همشهری این مجموعه را از حالت شرکت مستقل و وابسته خارج و به موسسه همشهری ملحق کردند.برای همین مجبور شدند سهم 24 درصدی آنها را بخرند.فکر کنم برای این کار 17 یا 18 میلیارد تومان پول به بخش خصوصی دادند.
منبع: خبرگزاری ایرنا