اخبار

فائزه هاشمی: در سوء‌مدیریت فرقی میان اصلاح‌طلب و اصولگرا نیست

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

فائزه هاشمی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران، معتقد است وقتی در قانون اساسی که تظاهرات آزاد است دلیلی برای پرونده سازی و درس عبرت کردن وجود ندارد. این در حالی است که چهارنسل از انقلاب ما گذشته و خیلی تفکرات عوض شده است ما در دین هم داریم که اجتهاد خارج از زمان و مکان نیست بنابراین وقتی مجتهد می‌تواند  فهم خود از اسلام را بر اساس مصلحت به روز کند آیا ما قانون و سیاستمان را نمی‌توانیم عوض کنیم؟ حتما می‌توانیم.

 

به گزارش سایت کارگزاران، گفت وگوی فائزه هاشمی به شرح زیر است:

 

اولین سوالم درباره احزاب است که چرا هرگز سعی نمی‌کنند مدیران خود را پس از به قدرت رسیدن، به بدنه سازمان مربوطه تزریق کنند؟  مثلا کارگزاران...

رئیس‌جمهور یا شهردار را کارگزاران به‌‌تنهایی به قدرت نرسانده است بلکه کار مشترک تمام اصلاح‌طلبان و مردم بود، آقای دکتر نجفی زمانی عضو کارگزاران بود. اما مدت‌هاست که  عضو نیستند.

نه فقط شهردار بلکه در دولت نیز مثلا ‌نمی‌بینیم که اعضای یک حزب دست بالا را داشته باشند، درحالی‌که حزب تلاش می‌کند قدرت را به دست بگیرد تا برنامه‌های خودش را پیش ببرد، اما بعد از به‌دست‌گرفتن قدرت، یک‌مرتبه فرد حزبی می‌گوید من مستقل هستم و به‌گونه‌ای دیگر رفتار می‌کند. چرا این اتفاق می‌افتد؟

اینکه آدم‌ها اگر سمت بگیرند دیگر نباید حزبی باشند بعضا در کارگزاران به یک فرهنگ تبدیل شده. حزبی بودن برایشان نقطه ضعف محسوب می‌شود. گاهی فشارهای سیاسی باعث می‌شود که اعلام کنند مستقل هستند  و حزبی عمل نمی‌کنیم، درحالی که حزبی بودن و حزبی عمل کردن یکی از نشانه‌ها و شاخص‌های دموکراسی و توسعه است. باید هرجا قرار می‌گیریم با افتخار بگوییم ما حزبی هستیم و برنامه‌های حزب را دنبال کنیم.  برنامه‌ریزی کنیم تا افراد حزبمان در مدیریت‌ها قرار گیرند تا بتوانند برنامه‌های خود را عملی کنند. البته مثلا اعضای حزب اعتدال و توسعه که در دولت هستند در سفرهایی که می‌روند با افراد حزبشان جلسه می‌گذارند، آنها را جمع می‌کنند و حزبی عمل می‌کنند یا احزاب دیگر. درستش هم همین است. متاسفانه این ضعف در کارگزاران است که حزبی نیروهایش را حمایت نمی‌کند.

 

این ضعف از کجا  نشئت می‌گیرد؟ از همین فشارهایی که گفتید؟

بخشی از فشارها از طرف اصولگرایان است تا هم نیروهای خود را حفظ کنند و در عمل نفوذ خودشان را داشته باشند و هم اصلاح‌طلبان را منفعل کنند تا نتوانند عمل کنند و در عملکردشان موفق باشند، تا در مقابل مردم و دوره آینده ضعف داشته باشند، مردم به آنها رای ندهند . این یک ترفند است که نیروی‌های اصلاح‌طلب را از محتوایشان خالی کنند. بخشی نیز انفعال خود اصلاح‌طلبان یا احزاب است و بخشی نیز رقابت‌های بین اصلاح‌طلبان است، یعنی احزاب فعال‌تر در گرفتن مدیریت‌ها، موفق‌تر عمل کرده‌اند.

 

بنابراین می‌توانیم بگوییم در این دوره هم با اینکه دولت به نوعی دست اصلاح‌طلبان است و همچنین مجلس دهم و شهرداری اما بازهم اصولگرایان کار خودشان را می‌کنند؟

درست است که دولت  اصلاح‌طلب است یا سهم بالایی از مجلس یا شورای شهر و شهرداری تهران دارد، ولی ساختار قدرت به نحوی است که حدود 70 درصد آن معمولا در دست اصولگراهاست. مثلا مجلس هم اگر چیزی را تصویب کند باید به شورای نگهبان که موضعش مشخص است برود و اگر اختلافی هم بین این دو باشد پای مجمع تشخیص مصلحت نظام به میان می‌آید. می‌گویند وظیفه جدیدی که پس از فوت آقای هاشمی برای تشخیص مصلحت نظام در نظر گرفته‌اند این است که مصوباتشان با اجماع و با حضور کامل شورای نگهبان باشد، بنابراین آن نقش مجمع تشخیص که شناسایی و تشخیص مصلحت جامعه بوده و اینکه بتواند اختلاف شورای نگهبان و مجلس را حل کند به نظر می‌رسد به حاشیه رفته است؛ بنابراین می‌بینیم اگرچه بخش‌هایی از قدرت در اختیار اصلاح‌طلبان با رأی مردم قرار می‌گیرد باز در نهایت توسط آن 70 درصد قدرت اداره می‌شود یا بخش عمده‌ای از اقتصاد کشور دردست نهادهای موازی است که عملا در کار دولت اخلال ایجاد می‌کنند اینها همگی اخلال در اجرای وظایف نهادهای انتخاباتی است. مثلا در نظام‌های پارلمانی، حزبی که بالاترین رای را آورده ولی زیر 50 درصد است، نمی‌تواند کابینه تشکیل دهد زیرا در مجلس اکثریت را ندارد بنابراین با یک یا دو حزب دیگر ائتلاف می‌کند. ائتلاف یعنی با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند، کلنجار می‌روند که چند وزیر بگیریم و چند وزیر بدهیم و کدام وزیرها مال کدام حزب است و به طور مشخص براساس میزان آرایی که دارند، سهم یکدیگر را مشخص می‌کنند و اگر به چنین توافقی برسند یعنی با هم به ائتلاف رسیده‌اند.  این همان سهم‌خواهی است که در تمام دنیا وجود دارد. سهم‌خواهی چیز بدی نیست. اینکه ما می‌گوییم چرا کارگزاران یا اصلاح‌طلبان نقش پررنگی در بدنه قدرت ندارند یا تعداد کمی هستند، در واقع بی‌توجهی به سهم‌خواهی است. باید خجالت را کنار بگذاریم و سهم‌خواهی را به‌عنوان یک فرهنگ جدی جا بیندازیم، در آینده هم وقتی می‌خواهیم از کسی حمایت کنیم، قبل از ورود به انتخابات باید چنین مذاکراتی صورت بگیرد. که اگر انتخاب شدیم سهم گروه‌های فعال چگونه تعریف و تقسیم می‌شود. از قبل چنین حرف‌هایی را نمی‌زنیم  و حمایت می‌کنیم بعد گله می‌کنیم که کجای کاریم. بنابراین باید قبل از عمل، گفت‌وگوها انجام شود بعد اگر به توافق رسیدیم از یکدیگر حمایت کنیم. این روش شاید یک فایده دیگر نیز داشته باشد که جایگاه و وزن احزاب نیز می‌تواند مشخص شود.

 

این روش‌ها چطور اصلاح می‌شود؟

با عملکرد و فعالیت‌های احزاب.

 

ممکن است برخی در خود احزاب مخالف سهم‌خواهی باشند.

ما یاد نگرفته‌ایم و آموزش ندیده‌ایم که به عنوان حزب چه کنیم. این مواردی است که خود احزاب باید فرهنگ آن را با آموزش و تجربه گرفتن از دنیای توسعه یافته میان خودشان جا بیندازند.

اینکه ما با کاندیدای خودمان که ربطی هم به آن بخش حکومت ندارد وارد گفت‌وگو شویم و قبل از اعلام حمایت سهم خودمان را مشخص کنیم مانعی ندارد.

 

اما در عمل هم اینطور نبوده؟

نبوده. ما خودمان این کارها را نکردیم . همش تعارفات است . خیلی‌ها فکر می‌کنند این کارها خوب نیست ضد انقلابی بودن و خلاف اسلام است در صورتی که چنین کارهایی پایه کار است.

 

این روزها از عملکرد مدیریت شهری و آقای نجفی انتقادات زیادی می‌شود. شما به‌عنوان یک فعال زن سیاسی، مدیریت‌ها را چه در کابینه و چه در شهرداری چطور می‌بینید؟

سوءمدیریت موضوعی است که در دولت و شهرداری و در همه جا وجود دارد فرقی هم نمی‌کند اصلاح‌طلب و اصولگرا باشیم. یکی از مشکلاتی که در اداره کشور وجود دارد سوءمدیریت است. سوءمدیریت از انتخاب مدیران ناشی می‌شود . ما برای خودمان چند اصل داریم که من آن را تایید نمی‌کنم و آن خودی و غیرخودی است. یعنی با همین عنوان خودی و غیر خودی بسیاری از افراد شایسته را کنار گذاشتیم. بعد این شاخص‌هایی که ما برای انتخاب مدیرانمان داریم سبب شده که چرخش نخبگان و شایسته‌سالاری اتفاق نیفتد . درحالی که چرخش نخبگان و شایسته‌سالاری یکی از فاکتورهای یک حکمرانی خوب و یک جامعه توسعه یافته است که ما نداریم. چون ما قانونی داریم به اسم گزینش کشور. این قانون آیین‌نامه‌ای دارد که پایه آن گزینش سیاسی، عقیدتی، اخلاقی است گزینش اعتقادی یعنی تفتیش عقاید، بعدی گزینش سیاسی است که هرفردی چه گرایش سیاسی‌ای دارد و وابسته به چه حزبی و چه تفکری است و این دایره  آن قدر تنگ شده است که بسیاری از اصلاح‌طلبان نیز بیرون از این دایره افتاده‌اند و این نیز برخلاف اصول 24 و 26 قانون اساسی است که خیلی این دایره مدیریتی ما محدود شده است. از نگاه من گزینش اخلاقی تنها گزینشی است که باید باشد. البته آن هم با محدودیت‌ها و اصول اما وقتی می‌آییم گزینش سیاسی ـ عقیدتی را که برخلاف اصول حقوق بشری نیز است این طوری که برخی وزرای بعد از انقلاب هنوز وزیر هستند و افراد فقط جایشان عوض می‌شود، نه از شایسته‌سالاری خبری است و نه از چرخش نخبگان، یک دایره بسته و محدود است. مساله بعدی ارزیابی و نظارت است. اتفاقی که درانتخاب مدیرانمان افتاده این است که می‌بینم شخصی وزیر بوده، استاندار بوده، مدیر منطقه آزاد بوده، نماینده مجلس بوده و خیلی جاهای دیگر هم فعالیت داشته، اما  وقتی کارش را ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم که عملکرد مثبتی وجود ندارد. همین فرد دوباره می‌شود وزیر.  یعنی جایی وجود ندارد که نظارت و ارزیابی کند افرادی که در سطوح مختلف مدیر بودند موفقیت داشته‌اند یا نه. همین که اینها یک دوره وزیر بوده‌اند اسمشان همیشه در لیست است. تفاوت‌ها باید توسط بخش مستقل انجام گیرد که این را نیز نداریم.

 

این شاخص‌ها در دولت روحانی تغییری کرده است؟

در این موضوع فرقی بین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان نیست. طرف نمی‌تواند یک وزارتخانه را مدیریت کند.  از یک وزرات منتقل می‌شود به وزارتخانه دیگر یا اینکه معرفی می‌شود برای معاونت و استانداری. فقط جای او را عوض می‌کنیم. آن فرد اگر خوب بود که همان جای اولش باید خوب کار می‌کرد و اگر هم مناسب نبوده است چرا در جاهای دیگر از آن استفاده می‌کنیم. ارزیابی و نظارت بر مدیران یا وجود ندارد یا اگر هم وجود دارد شاخص‌هایش واقعی نیست و مستقل نیز نیست. متاسفانه سیستم مدیریتی کشور به سمت ناکارآمدی بیشتر می‌رود.

 

امیدی هست؟

به نظر نمی‌رسد که تفکر یا برنامه‌ای برای اصلاح این وضع و این نظارت وجود داشته باشد، حداقل شواهدی نمی‌بینیم. بعضی‌ها هم انگار سرقفلی این پست‌ها را خریده‌اند و روی پیشانی آنها خورده که همیشه باید به‌‌رغم موفق نبودن یا حتی خراب کردن در سمت‌های عالی باشند.

 

اخیرا اعتراضاتی در کشور به وقوع پیوست. ماجرا از مشهد شروع شد و بعد به شهرهای دیگر نیز رسید؛ به نظرتان منشأ اعتراضات از كجا بود؟

به نظر من از مشهد هم نبود بلکه قبل‌تر از آن بود . اعتراضات از صندوق‌های مالی ـ اعتباری شروع شد . تجمعاتی که به آنها اجازه داده می‌شد بیرون بیایند و علیه دولت و بانک مرکزی شعار بدهند و حرف بزنند. هرچند اعتراضات درست بود و چقدر هم خوب که به چنین تجمعاتی اجازه دادند اما چرا یکطرفه. طبق قانون اساسی تجمعات باید آزاد باشد و مجوز هم احتیاج ندارد ولی چرا دیگران نمی‌توانند اعتراض کنند و شعار دهند. فقط نسبت به دولت می‌شود اعتراض کرد و بقیه بخش‌های کشور هیچ ایرادی ندارد؟ برهمین اساس این ماجرا کمی مبهم  بود و به نظر می‌رسید که می‌خواستند دولت را در فشار و تنگنا قرار دهند و تخریب کنند. جالب این که صداو سیما هم به طور مرتب این اعتراضات را پوشش می‌داد. هنوز هم می‌گویم خوب بود ولی باید اجازه دهند مردم در همه زمینه‌ها اعتراضاتشان را بیان کنند. این ماجرا رسید به اعتراضات دی ماه. در اینجا شنیدیم برخی از اصولگرایان تذکر هم گرفتند چرا که برنامه مشهد را هدایت کرده بودند و بعد هم از دستشان دررفت. یعنی اینها برنامه‌ریزی کرده بودند که علیه دولت شروع کنند. گفته شد که تعدادی از نمایندگان هم در مجلس به دنبال استیضاح یا سؤال از رئیس‌جمهور بودند که این اعتراض‌ها مبنایی شود برای ادامه آن در مجلس اما موضوع از مدیریت آنها دررفت و دیگر فقط رئیس‌جمهور نبود بلکه خیلی از موضوعات و بخش‌های مختلف حاکمیت را در‌بر گرفت. این اعتراضات به‌هر‌حال نشانه مجموعه‌ای از مشکلات جدی بود.

 

برخی به دنبال مصادره اعتراضات بودند...

هدایت‌کننده نداشت. اتفاقا از حاشیه‌ها و شهرستان‌های کوچک شروع شد و این شاید از یک بعدی هم مهم‌تر باشد تا اینکه اعتراضاتی باشد که فقط طبقه متوسط یا روشنفکرها و افراد خاص را در بر بگیرد.  اعتراضات اخیر مردمی‌تر و واقعی‌تر بود ولی آن تخریب‌ها که اسمش را اغتشاشات گذاشتند، شک دارم که واقعی  و توسط مردم بوده باشد. چون این را همیشه دیده‌ایم که از این اتفاقات سوءاستفاده می‌شود. مثلا در انتخابات سال 76 آمدند کارناوال عاشورا را راه انداختند که با هدف تخریب آقای خاتمی و ستادهایش در سطح گسترده بود. بعد نیز از تلویزیون پخش شد. این ترفندی نخ‌نما شده غیراخلاقی و غیراسلامی است که همیشه تکرار شده.

 

تبعات این اعتراضات چیست؟

درحال‌حاضر اتفاق بدی که افتاده دستگیری‌هاست. وقتی در قانون اساسی که تظاهرات آزاد است معنی‌اش این نیست که برای آنها پرونده بسازیم تا در آینده هرکدام از اینها بخواهند درس بخوانند یا کار کنند یا دوباره اعتراض و انتقاد کنند این پرونده همیشه با آنها باشد و برای دیگران نیز درس عبرت شود که سرانجام اعتراض این است یعنی از دست دادن زندگی و آینده.

در کشورهای دیگر هم تظاهرات می‌شود حتی شیشه هم می‌شکنند و یکسری  هم دستگیر می‌شوند برای خواباندن آشوب، اما بدون هیچ پرونده‌ای بلافاصله آزاد می‌شوند. این روش‌های ما با دموکراسی و اصول حکمرانی خوب و حقوق بشری و به خصوص با قانون اساسی خودمان مغایرت دارد.

 

چه باید کرد؟ ما از اعتراضات سمت به قضیه حجاب رسیدیم؟

چهارنسل از انقلاب ما گذشته و خیلی تفکرات عوض شده است ما در دین هم داریم که اجتهاد خارج از زمان و مکان نیست بنابراین وقتی مجتهد می‌تواند  فهم خود از اسلام را بر اساس مصلحت به روز کند آیا ما قانون و سیاستمان را نمی‌توانیم عوض کنیم؟ حتما می‌توانیم. با وجود نسلی که الان دیگر با نسل اول انقلاب، تفاوت دارد باید سیاست‌های جمهوری اسلامی را آسیب‌شناسی کنیم. باید ببینیم آیا  قانون فعلی تاکنون در جامعه اثر مثبت داشته؟ یا بی‌حجابی  افزایش پیدا کرده؟ دین مردم آیا تقویت شده است؟ متاسفانه حتی بعضی از اصلاح‌طلبان استدلال می‌کنند که چون این حرکت،  برخلاف قانون است پس حرکت مدنی اصلاح‌طلبی محسوب نمی‌شود. در حالی که وقتی قانون مقبولیت خود را که یکی از ویژگی‌های آن است، از دست داد حتما بایستی با نظرات متخصصان و کارشناسان در همه زمینه‌ها مورد ارزیابی و آسیب‌شناسی قرار گیرد. ضمن آنکه حجاب از ضروریات دین است واین ارزیابی مغایر با لزوم رعایت ضرورت دین  نیست. ما نباید  یک قانون را با نظام یکی کنیم که بعد مجبور شویم روی این موضوع بدون منطق پافشاری کنیم و مردم ناراضی‌ شوند. الان حدود 58 کشور اسلامی داریم کدام‌یک از آنها به غیر از شهرهای مکه و مدینه  چنین قانونی دارند؟ آیا آنها چون حجاب ندارند اسلام ندارند و جزو کشورهای اسلامی محسوب نمی‌شوند؟ ما خودمان آیه قرآن داریم «لااکراه فی‌الدین»، بنابراین معنی‌اش این نیست که ما به مردم بگوییم حتما باید از این قانون پیروی کنند. البته فقط این سیاست نیست بلکه خیلی از سیاست‌هاست که باید مورد بازنگری قرار بگیرد.

 

خطای دیگر مغایر با اهداف انقلاب این است که برخلاف اصول قانون اساسی و برخی قوانین، آیین‌نامه‌هایی تدوین شده است که این اهداف را زیر سؤال برده است. آن زمان انقلابیون داغ انقلاب بودند، رنج و آسیب‌دیده بودند و لذا تقریبا اصول مذهبی را از قانون‌های اساسی قرار دارند ولی کم‌کم که قدرت مزه کرد، این اهداف فراموش شد.

ما اهداف انقلاب را فراموش کرده و انقلابی‌گری را حفظ کرده‌ایم در صورتی که هدف اولیه، به ثمر رسیدن اهداف انقلاب بود. باید شعارهای انقلاب را یک دور بازنگری کنیم که آیا ما در مسیر انقلاب حرکت می‌کنیم یا فقط ژست انقلابی داریم.

 

از این موضوع اگر بگذریم به روابط دولت و مجلس می‌رسیم. گویی بین این دو نهاد رابطه گرمی، خصوصاً پس از ارائه لایحه بودجه وجود ندارد.

همه می‌دانند که اقتصاد خیلی وضعیت نادرستی دارد و در دوران آقای احمدی‌نژاد به این شرایط افتادیم، بنابراین اقتصاد نیاز به جراحی درست و اساسی دارد. یکی از این جراحی‌ها همین قطع یارانه‌هاست. در این شرایط دولت آقای روحانی موفق شد فقط 800 هزارنفر یارانه‌بگیر را حذف کند. این یعنی همه کشور شده است کمیته امداد. قرار است مردم به رفاه برسند قرار نیست که همه به فقر برسند و به آنها یارانه پرداخت شود. دولت هم باید شهامت داشته باشد و یکسری تصمیمات اینگونه را بگیرد. دولت می‌توانست این کارها را با روش‌های بهتری انجام دهد. از همان اول که دولت را در دست گرفت هرسال کم‌کم و با برنامه‌ریزی تدریجی که به مردم هم فشار نیاورد. ضمن اینکه بتواند در مسیر یک اقتصاد درست هم حرکت کند، این کار را انجام می‌داد. همان اول دولت قطع یارانه‌ها را آغاز کردند اما متوقف شد و بدون اینکه برنامه‌ریزی درستی داشته باشند کار را رها کردند. اگر دولت با برنامه‌ریزی تدریجی این کار و سایر امور را در این سال‌ها انجام می‌داد دیگر این برداشت نمی‌شد که از مردم جدا شده چون دیگر به رأی آنها احتیاجی ندارد. این قطع یارانه‌ها یا گران شدن بنزین اینگونه برای جامعه جا افتاده که دولت برنامه‌ای ندارد. در کنار حذف یارانه‌ها و افزایش حامل‌های انرژی باید کارآفرینی و  اشتغالزایی و خیلی از این برنامه‌ها اجرایی شود. خیلی از قوانین مزاحم حذف شود؛ مجلس هم یکسری از مخالفت‌هایش تداعی ‌کننده این است که به‌دلیل اعتراضات، کمی دستپاچه شدند که این هم درست نیست چون ما باید مردم را متقاعد کنیم که این کار برای خود شما خوب است. گفت‌وگو کنیم و میزگرد بگذاریم برای مردم. صداوسیما با حضور منتقدین و کارشناسان بحث‌های عمومی راه بیندازد و نه اینکه فقط افراد مخالف دولت را بیاورد که علیه برنامه‌های دولت حرف بزنند. این نگاه خودی و غیر خودی را کنار بگذارد و با بحث کارشناسی به مردم نشان بدهد که بعضی مسائل به نفع آنهاست. اکنون به اشتباه تاحدودی این تفکر حاکم شده که چون آقای روحانی دیگر به رای مردم نیاز ندارد، کاری می‌کند که بعد از دوران ریاست جمهوری‌اش سرنوشتی مانند آقای خاتمی یا میرحسین را پیدا نکند و در حکومت باقی بماند. البته این تصور فقط براساس مسائل اقتصادی نیست و شامل همه محورها می‌شود و به‌خصوص آزادی‌ها، مسائل سیاسی و حقوق شهروندی. بنابراین به نظر من آقای روحانی باید نشان دهد که چنین چیزی نیست. آقای روحانی هم مثل دیگران خوب حرف می‌زند اما باید در عمل نشان دهد که مردم واقعا باور کنند که چنین چیزی واقعیت ندارد.

 

در راستای حرف‌های خودتان به نظر شما به چهره روحانی خدشه وارد شده است؟

به خاطر اعتراضات نه ولی از شروع دوره دوم آقای روحانی به نظر من کمی انتقادات به ایشان زیاد شده که ممکن است بعضی‌شان هم بحق باشد.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی