فرزانه ترکان، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
در روزهای اخیر خبر مربوط به رای دیوان عدالت درباره موتورسواری زنان فضای بحثها و نقدها را درباره محدودیتهای اجتماعی اعمالشده درباره زنان داغ کرد. محدودیتهایی که اکثریت قریب به اتفاق آنها از دیدگاههای شخصی – و نه احکام و مستندات فرهنگی و شرعی – گرفته شده است، غافل از اینکه در جامعه مترقی و پیشرفته و جامعهای که سطح عمومی تحصیلات نسبت به دهههای گذشته افزایش داشته و سطح دانش و معلومات زنان جامعه رو به رشد باشد، نمیتوان با ابزارهای زور و اجبار زنان و مردان را به رویکردهای خاص فرهنگی واداشت.
فرهنگ عمومی جامعه مبنی بر فرهنگ ایرانی – اسلامی حقوق زنان را در شرایط برابر با حقوق مردان میشناسد و برای زنان احترامی قائل است که باید زنان در جمع کارهای فرهنگی دیده شده و حق انتخاب داشته باشند. علاوهبراین در این دیدگاه تاکید میشود که زنان باید به اختیار به مقولات فرهنگی جذب شوند و آنها را بپذیرند. با این شرایط میبینیم که سیاست فعالیتهای بهظاهر فرهنگی که در چهار دهه گذشته انجام شده، سیاست درستی نبوده است یا مواضعی که در مورد شرایط عمومی جامعه از نظر فرهنگی مثل بحث حجاب اتخاذ شده نتیجه عکس داده است؛ چراکه ما هنوز نمیخواهیم قبول کنیم که حجابدار کردن زنان جامعه به وسیله پلیس امکانپذیر نیست.
برای این کار فرهنگی نیاز به یک بررسی عمیق زیرساختی از سنین کودکی است و بهطور قطع مسئله پذیرش حجاب کامل هم باید در اختیار خود زنان جامعه باشد و نمیتوان به اجبار جامعه را باحجاب کرد. اگر قیاسی بین شرایط امروز و شرایط 20 سال قبل انجام دهیم، میبینیم که
هر چه محدودیتها و پلیسبازیهای بحث حجاب بیشتر شده است، حجاب جامعه از نظر کیفی و مفهومی تنزل یافته و بدحجابیها روزبهروز شرایط و شکل بدتری را به خود گرفته است.
من فکر میکنم به جای اینکه نیروی انتظامی ملزم به این باشد که جریمه و برخورد و ضبط کند یا نیروی انتظامی ملزم به پلمپ مغازههای مانتوفروشی به خاطر فروش مانتو جلوباز باشد، باید فکرهای اساسیتر و درستتری را پیشبینی و پایهریزی کرد. تفکری که نیروی انتظامی را ملزم میکند مانتوفروشی که مانتوی جلوباز میفروشد را پلمپ کند تا زنان به این مانتوها دسترسی نداشته باشند. واقعا تصور نمیکنند که مردم به راحتی میتوانند مانتو جلوبسته را باز کنند و دکمههای آن را بردارند؟! این رویه تحمیل دیدگاه تا کجا قرار است ادامه یابد؟! تا چه زمانی قرار است در این گمراهی باشیم که با تحمیل میتوانیم مردم را به رویکردهای فرهنگی واداریم؟! مسیر را اشتباه رفتهایم. ما درباره فرزندان خود هم نمیتوانیم با تحمیل و اجبار چیزی را به آنها بقبولانیم، چه رسد به کل یک جامعه. اگر وارد خانوادههای کسانی بشویم که میخواهند تصمیمات را به صورت چکشی اعمال کنند، بعضا فرزندانی دارند که به هیچ وجه از نظر تیپ و شخصیت و طرز تفکر با والدین خود همخوانی ندارند و آنها سالهای سال است که نتوانستهاند چیزی را به اجبار به فرزندانشان بقبولانند.
مسیر چکشی و پلیسی هرگز پاسخ نداده است. اگر قبول داریم که این مقولات موضوعاتی با ماهیت فرهنگی است، باید مسیر و هدف ازپیشترسیمشده داشته باشیم و نتایج آن را ارزیابی کنیم. در یک ارزیابی کاملا شفاف و روشن میبینیم که هرچقدر حلقه این رفتارها را تنگتر کردیم، نتایج معکوستری گرفتیم. الزام پلیس به بستن مانتوفروشی که مانتو جلوباز میفروشد، الزام پلیس برای دستگیری ضربتی و ده ساعته هر شهروندی که برای یک خبرنگار خارجی فیلم میفرستد و افتخار کردن به این کار چندان رفتار سنجیدهای نیست. برای حل شدن مشکلاتی که با آن درگیر هستیم باید مباحث فرهنگی و کارکردمان در این حوزه را مورد بازنگری قرار دهیم. به خصوص زنان ایرانی طی تاریخ اثبات کردهاند که هیچچیز را به اجبار نپذیرفتهاند. اگر به ریشههای تاریخی که شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» مطرح میکند، رجوع کنیم پذیرش اسلام بهوسیله ایرانیان و زنان ایرانی با شناخت و اختیار خود زنان بوده است و این پیشینه تاریخی ثابت میکند که در حال حاضر نیز باید همین مسیر را ادامه دهیم و با اختیار افراد را جذب مسائل فرهنگی کنیم. این موضوع در مورد بحثهای دیگر اجتماع نیز وجود دارد.
از کسانی که از موتورسواری خانمها ممانعت به عمل میآورند و مخالف دادن گواهینامه راندن موتور به خانمها هستند، یک سوال ساده میپرسم. اگر خانمی ترک موتور یک آقا بنشیند اشکال شرعی ندارد اما اگر خود به تنهایی موتور را براند اشکال شرعی دارد؟! آیا در هر دو حالت این خانم در اجتماع دیده نمیشود؟! اگر مسئله پوشش و حجاب و مسائل ظاهری است میتوان درمورد خانمهایی که ترک موتور نیز مینشینند صادق باشد درحالیکه تنها مسئله رانندگی موتور توسط خانمها به دغدغه تبدیل شده است.
متاسفانه برخی افراد متخصص ایجاد بحران هستند مثل قضیه ورود زنان به ورزشگاهها و استادیومهای ورزشی در زمان برگزاری مسابقات که بیدلیل به یک بحران تبدیل شده است. عدهای بیجهت هزینهتراشی کرده و این موضوع را به بحرانی برای جامعه تبدیل کردند. اگر ما در این خصوص حساسیتهای بیش از حد نشان نمیدادیم، امروز تا این حد درگیر فشار داخلی و خارجی در اینباره نبودیم و تا این اندازه محرومیتهای بینالمللی بر ما تحمیل نمیشد. اینکه قسمتی از ورزشگاهها را به خانمها اختصاص دهیم و خانمها بتوانند به استادیومها بروند و مسابقات ورزشی را تماشا کنند، چه ایراد و اشکال شرعی میتواند داشته باشد؟ مگر این اتفاق در سینماها و تئاترها و کنسرتها رخ نمیدهد مگر زن و مرد در کنار هم فیلم نگاه نمیکنند؟!
اگر بخواهیم دیدگاههای اسلامی را درست بررسی کنیم، متوجه میشویم که بسیاری از محدودیتهایی که خود ما آنها را به بحرانهای اجتماعی تبدیل کردهایم، محدودیتهایی است که تفسیر به رای شده است. همین موضوع درباره دوچرخهسواری و موتورسواری نیز صادق است. اگر دخترخانمی بتواند با رعایت حجاب موتورسواری کند، چه ایراد شرعی میتواند بر آن غالب و صادق باشد. مگر در زمان صدر اسلام زنان سوارکار نداشتهایم، زنانی که در جنگها لباس رزم میپوشیدند و وارد میدان میشدند و سوار بر اسب در کنار مردان زندگی میکردهاند. علاوهبر اینکه سوار شدن بر اسب سختیهای بیشتری نسبت به سوار شدن بر یک موتور حرکتی دارد. من تصور میکنم 4 دهه پس از انقلاب متولیان صاحب حوزه فرهنگی باید دست از تعصبهای بیدلیل بردارند و بازبینی جدی در حوزه فرهنگ انجام دهند. در این مسیر میتوانند از مشورتها و نظرات صاحبان اندیشه برای بازتعریف مسیر فعلی استفاده کنند. در شرایط فعلی با تعریف غلط مسیر نهتنها از هدف فاصله گرفتهایم؛ بلکه بخشی از جامعه را نیز به لجبازی واداشتهایم. بخشی از جامعه که نمود آن را بین رفتارهای زنان و دختران جوان نیز میبینیم که از سر ناآگاهی موازین اسلامی را رعایت نمیکنند. نتیجهای که حاصل مسیر اشتباهی است که اصرار به ادامه آن داریم. آن هم با چکشی که برای مراقبت بالای سر نگه داشتهایم.
منبع: روزنامه سازندگی