یادداشت

تمامیت خواهی حزبی

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

سیدحسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران

مسئله اختلافات درون حزبی و درون جناحی در ایران بعد از انقلاب چندبار تجربه شده است. شاید مهمترین انشقاق میان احزاب مربوط به دوران بعد از استقرار خط امام و پایان مجلس اول، و بعد از حوادث خونین سال 60 و برکناری آقای بنی‌صدر از ریاست جمهوری باشد. حوادثی که منجر به حاکمیت حزب جمهوری اسلامی بر کشور شد. در واقع در درون دولت اول آقای مهندس موسوی و مجلس دوم و حزب جمهوری اسلامی اولین جدایی‌ها اتفاق افتاد که در واقع طی آن گروه‌های راست و چپ شکل گرفتند. درون حزب جمهوری اسلامی این اختلافات آنقدر زیاد بود که منجر به توقف فعالیت‌های حزب شد و بزرگترین و موفق‌ترین حزب بعد از استقرار جمهوری اسلامی که بزرگان انقلاب از جمله آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله هاشمی، شهید باهنر، آیت‌الله موسوی اردبیلی و... در آن حضور داشتند هم در اثر این اختلافات در عمل نتوانست به فعالیت‌های خود ادامه دهد.

دومین اختلاف در مجلس چهارم رخ داد. مجلس چهارم که شکل‌گیری آن با شعار اطاعت از رهبری حمایت از هاشمی شکل گرفته بود بعد از استقرار دچار نوعی انشقاق شد. به گونه‌ای که کسانی که موافق آقای هاشمی بودند به مخالفان ایشان تبدیل شدند. یعنی انشقاقی بین آقای هاشمی و مجلس چهارم ایجاد شد که آثار خاص خودش را در سیاست ایران داشت.

سومین تجربه را در جبهه پیروز دوم خرداد باید جست‌وجو کرد. جبهه‌ای که در دوم خرداد منجربه پیروزی آقای خاتمی شده و در ادامه آن هم پیروزی‌های بعدی را در عرصه سیاسی به نفع نیروهای چپ یا اصلاح‌طلبان رقم زد، خیلی سریع به اختلاف و انشقاق رسید. دوستان چپ ما در انتخابات مجلس ششم از کارگزاران و آقای هاشمی فاصله گرفتند و صحنه انتخابات مجلس ششم صحنه تخریب‌های وسیع جریان چپ علیه آقای هاشمی رفسنجانی شد. در اواخر مجلس ششم هم لیست پیروز تهران به انشقاقی رسید که یک طرف آن آقای کروبی و جمعی از دوستان و یک طرف هم آقای نبوی و آقای رضا خاتمی و جمعی دیگر از دوستان روبروی هم قرار گرفتند.

واقعیت این است که همه این انشقاق‌ها منجر به حذف هر دو طرف در صحنه سیاسی شد. یعنی انشقاق‌هایی که در دولت آقای مهندس موسوی به وجود آمد در نهایت منجر به این شد که پست نخست‌وزیری از اساس حذف شود. انشقاق‌هایی که در مجلس دوم به وجود آمد روحانیت مبارز را به مجمع روحانیون و جامعه روحانیت تقسیم کرد که در عمل امروز دیگر نه جامعه روحانیت مبارز تهران و نه مجمع روحانیون مبارز تعیین‌کننده عرصه سیاسی کشور نیستند و هر دو به حاشیه رفته‌اند. حزب جمهوری اسلامی هم که بعد آن اختلافات برای همیشه فعالیت‌هایش متوقف شد و چند دهه است که دیگر اثری از این حزب بزرگ در عرصه سیاسی ایران وجود ندارد. اختلافات بین دوستان جریان چپ با آقای هاشمی و کارگزاران هم در عمل منجر به تشکیل مجلس هفتم با اکثریت قاطع اصولگرایان و حذف کامل جریان دوم خرداد از مجلس و در نهایت قدرت گرفتن نیروهای ناشناخته مثل آقایان احمدی‌نژاد و مشایی و بقایی شد. همه ما نتایج بسیار زیانبار دوره قدرت گرفتن این جریان را در کشور به یاد داریم.

اما آنچه تا اینجا بیان شد خروجی این اختلافات و جدایی‌ها بوده است. مهم‌تر این است که بدانیم علت پیدایش این اختلافات چه بوده است؟ من معتقدم مهم‌ترین دلیل این انشقاق‌ها این بود که همه کسانی که اکثریت را برای دوره‌ای به دست آوردند حاضر نشدند به اقلیت به عنوان رقیب خودشان احترام بگذارند و آن را بپذیرند. یعنی هرکس که اکثریت را در کشور داشته تمامیت‌خواهی کرده و حاضر نشده حقوق رقیب خودش را و حتی در برخی موارد حقوق متحدان خودش را رعایت کند.

از نظر من این سیری که تا به اینجا طی شده سیر خسارت‌باری برای کشور بوده است. یعنی جریان‌های سیاسی به صورت دوره‌ای شخصیت‌هایی را به مردم معرفی کرده و آنها مورد اعتماد مردم قرار گرفته و ساخته شدند اما بعد مدتی کوتاه آنها ستاره‌ای بودند که خیلی سریع غروب کردند. اگر به نفرات اول لیست انتخاباتی تهران در ادوار مختلف نگاه کنید می‌بینید به عنوان مثال آقای فخرالدین حجازی در دوره‌ای نفر اول تهران بوده ولی خیلی سریع افول کرده و به عنوان یک شخصیت پایدار در عرصه سیاسی ایران باقی نماند. همینطور در دور های آقای حسینی (اخلاق در خانواده ) چهره مورد قبول جامعه می‌شود اما سریع ستاره او افول می‌کند. یا در دوره‌ای دیگر خانم فائزه هاشمی در صدر منتخبان تهران قرار می‌گیرد اما در دور بعد اصلا به مجلس راه پیدا نمی‌کند. هیمنطور آقای رضا خاتمی در دوره‌ای نفر اول تهران می‌شود اما بعد از یک دوره جایگاه خودش را در سیاست از دست می‌دهد. چرا باید این اتفاقات رخ دهد و چرا باید جریانات سیاسی در کشور ما تا این اندازه ناپایدار باشند و زودهنگام افول کرده و عرصه سیاست را ترک کنند.

من فکر می‌کنم مهمترین عامل پیدایش این وضعیت خسارت‌بار به رسمیت نشناختن رقیب و تمامیت‌خواهی هر گروهی است که حاکم می‌شود.

مثلا اگر بعد از بحران سال 60 و جنگ مسلحانه و ناجوانمردانه سازمان مجاهدین خلق علیه نیروهای انقاب و مردم و حاکمیت نیروهای خط امامی، نهضت آزادی به عنوان یک رقیب نجیب به رسمیت شناخته می‌شد و مهندس بازرگان و آقای سحابی از سوی این نیروها تحمل می‌شدند و اجازه پیدا می‌کردند تا آنها هم در عرصه سیاسی ایران بخشی از میدان سیاست را تشکیل بدهند، امروز به اینجا نمی‌رسیدیم. حتما اگر نهضت آزادی در صحنه سیاسی ایران حضور داشت و در مجلس دوم فعال بود نیروهای خط امامی حاکم بر آن مجلس (نمایندگان منتخب حزب جمهوری اسلامی که اکثریت قاطع را داشتند)  تقسیم بر دو نمی‌شدند و حتما حزب جمهوری اسلامی چنین سرنوشتی پیدا نمی‌کرد.

همچنان که دولت مهندس موسوی هم دچار آن سرنوشت نمی‌شود. اگر در مجلس چهارم چپ‌های خط امامی حذف نشده بودند حتما رقابت بین چپ و راست شرایط را برای سیاست کشور بهتر رقم می‌زد و سیاست‌های چندجانبه‌ای در کشور حاکم می‌شد.

همچنین اگر بعد از پیروزی آقای خاتمی در دوم خرداد دوستان ما که دولت را تشکیل دادند یا در مجلس ششم حاضر شدند آقای ناطق نوری و هواداران ایشان را به عنوان یک جناح رقیب قابل احترام و پایبند به قانون به رسمیت شناخته بودند و با تمام توان به این سمت پیش نرفته بودند که رقیب خودشان رابرای همیشه از صحنه سیاست خارج کنند شرایط دیگری رقم می‌خورد. امروز اگر آقای ناطق نوری در صحنه سیاسی ایران نقش‌آفرینی می‌کرد حتما شرایط سیاسی متفاوتی داشتیم.

امروز تمام این مسیر گذشته به نقطه‌ای رسیده است که اصولگرایان انقلابی (به تعبیری که خودشان دارند و البته برای ما روشن نیست که منظورشان این است که بقیه نیروهای سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب از انقلاب فاصله گرفته‌اند یا اینکه اینها انقلاب جدیدی را رقم زده‌اند که ما هنوز نمی‌دانیم کدام انقلاب بوده و شعارهای آن چه بوده و چه کسی آن را رهبری کرده است) به همان نقطه‌ای رسیده‌اند که جریانات حاکم در این چند دوره رسیده‌اند. اینها هم در نبود رقیب در مجلس حتما دچار انشقاقی می‌شوند که قطعا نتیجه آن به نفع کشور نخواهد بود.

در نهایت معتقدم ما باید خویشتن‌داری را تمرین کنیم. باید در سیاست جریان رقیب را به رسمیت شناخت. کشور با رقابت سالم قوی خواهد شد. ما زمانی قوی خواهیم بود که رقیب قوی داشته باشیم و زمانی از بین می‌رویم که رقیب نداشته باشیم. البته بخشی از موضوع هم به قوانین انتخاباتی ما در کشور باز می‌گردد. قوانین انتخاباتی چه در انتخابات شوراها و چه در مجلس حقوق اقلیت را مراعات نمی‌کند. در قوانین انتخاباتی پیشرفته دنیا اکثریت هیچ‌وقت به طور مطلق نمی‌تواند کنترل کشور را در دست بگیرد.

اقلیت همیشه در کنار اکثریت در صحنه اداره کشور حاضر است. در سیستم‌های پیشرفته انتخاباتی دنیا باید همیشه کرسی‌های مجلس بر اساس میزان آراء کلی احزاب و جبهه‌های رقیب تقسیم شود. یک جبهه اکثریت را به دست می‌گیرد و دولت را تشکیل می‌دهد و یک جبهه هم اقلیت می‌شود و در صحنه باقی می‌ماند و دولت سایه تشکیل می‌دهد. اما قوانین ما از این مدل پشتیبانی نمی‌کند. چرا که این قوانین عقب‌مانده است و متاسفانه همه تغییراتی که در قوانین ما انجام می‌شود آن را در جهت ترقی و تعالی هدایت نمی‌کند بلکه به سمت محدود کردن انتخابات و به سمت محدود کردن جریانات رقیب پیش می‌برد تا به واسطه آن به دست و پای رقیب زنجیر و قفل بزنند.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی