محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
اصلاحطلبان در هیچ بازهای به اندازه امروز در مقابل سوال کلیدی «چه باید کرد» دچار حیرت نشدهاند و شاید هیچ زمانی هم به اندازه امروز نحوه و کیفیت پاسخ به این سوال برای آنها حیاتی نبوده است. میان پاسخهای گوناگون که چهرههای اصلاحطلب به این سوال میدهند راهبردهای اخیر بهزاد نبوی در خور اهمیت است.
او به درستی تاکید کرده است «صندوق رأی تنها راه شناختهشده ما برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب در چارچوب راهکارهای اصلاحطلبانه است» و خطاب به تحریمکنندگان انتخابات از سرخیرخواهی و تعهد، تذکر داده «اگر اصلاحطلبان صندوق رای را از دست بدهند، حرفی برای گفتن ندارند و عملا باید حداقل ۴ سال، در صحنه سیاسی کشور کمتاثیر باشند.»
آنچه مهندس بهزاد نبوی بیان کرده است به باور من جمعبندی دقیق، حسابشده و گامی روبهجلوست. اگر منزلت سیاسی، تبار تاریخی و حجم سنگین هزینههایی که وی در جوانی و میانسالی برای ادای تکلیف ملی و اعتقادیاش پرداخت کرده را در این تحلیل دخالت دهیم نکته دقیق و قانعکنندهای استناج میشود؛ و آن اینکه او به عنوان یکی از رجال سیاسی و مفاخر دلسوز کشور در آستانه 80 سالگی، هیچ روحیه محافظهکاری، یا ترس از موقعیت شخصی و یا فاصله گرفتن از پا یبندی به دیدگاه اصلاحطلبانه در او مشاهده نمیشود. بهخصوص که این چهره مبارز و مقاوم دهههای اخیر نهضت، فصل مشترکی میان همه دوایر اصلاحطلبی است که ذیل جبهه اصلاحات جمع شدهاند. چه احزاب محوری اصلاحطلب و چه احزاب کوچکتری که به صورت اقماری در این جبهه حضور دارند. از این جهت به نظر من روی محورهایی که ایشان در مصاحبه هفته پیش خود تاکید کرده باید به دقت تأمل کرد و آن را مبدأ راهگشا و گامی رو به جلو دانست.
اصلاحطلبان در روزگار فعلی از منظر مخاط بشناسی و امر بهبودخواهی با جامعهای بهشدت همگرا و همسو طرفاند بهطوریکه بیش از دوسوم شهروندان را شامل میشود. آنها عمدتا طبقه متوسط شهری را تشکیل میدهند که رکن مؤثر در تاسیس حکومتهای مردمی هستند و دموکراسی و عدالتخواهی متکی بر تکالیف این طبقه است.
با چنین موقعیت بالقوهای برای اصلاحطلبان در جامعه، هیچ عنصر اصلاحطلبی مجاز به انفعال یا شورش نیست و باید در قاعدهای واقعبینانه، امر بهبودخواهی شهروندان را با حرکتی تدریجی، قانونمند و غیرخشن دنبال کند و پاسخگوی مطالبات مردم باشد. اصلاحطلب نمیتواند خود را از تلاش همهجانبه و خدمت به جامعه مخاطب معاف کند. اصلاحطلبی که دچار انفعال سیاسی و راحتطلبی شود از جرگه اصلاحات خارج است و با فرار از رنج مشقتها از مسئولیت شانه خالی میکند. توفیق سیاسی آینده و دوام حیات اصلاحطلبان در گرو حل سه چالشی است که به آنها اشاره میکنم.
1 اولین چالش، ضرورت اعتمادسازی اصلاحطلبان و نخبگان با نظام سیاسی و بهطور مشخص شخص رهبری است. از سال ۷۶ تا به امروز اصلاحطلبان بهواسطه برخی افراط و تفریطها موجب ایجاد دره عمیقی از گسستگی و گرفتار سوءتفاهم با نهادهای غیرانتخابی در کشور شدهاند که در رأس آن انقطاع روابط مستمر و کارآمد با رهبری است. اگر قرار اصلاحطلبان، بر مشارکت سیاسی در اداره نظام و حضور در قدرت باشد، آنها باید بتوانند مانع بزرگ عدم اعتماد و موانع گفتوگوی سازنده میان اصلاحطلبان و نظام سیاسی و مشخصا شخص رهبری را از میان بردارند و بهطور کلی مرتفع سازند.
تکیه بنده بر این نکته است که مگر میشود در رأس هرم سیاسی و اقتدار ملی و مذهبی نظام، رهبری و ول یفقیه باشد و گروهی که قصد فعالیت سیاسی معطوف به قدرت در این نظام دارند نتوانند رابطه وثیق، پیمان مستحکم و همدلی کلی در روند تامین منافع ملی را با رهبری داشته باشند؟ این چالش مهمی است که باید فکری برای آن شود.
2 چالش دوم به ضرورت اجماعسازی درونتشکیلاتی احزاب، نخبگان سیاسی و فعالان حزبی اصلاحات برمیگردد. جبهه اصلاحات به درستی یا به خطا هماکنون بالغ بر ۳۰ گروه سیاسی مدعی اصلاحطلبی را درون خود جا داده است. گرچه این 30 گروه در دستهبندیهای محدودتری ذیل سه عنوان کلی قابل دستهبندیاند اما به دلیل اینکه در محک وزنگذاری و راستیآزمایی کافی قرار نگرفتهاند، چه بسیار پیش آمده که گروهی با اندک بهانه و ناسازگاری میان اعضا به دوپاره تقسیم شدهاند. امروز اصلاحات با مجموعهای از گروههایی مواجه است که از هر یک صدایی مغایر و تدبیری متفاوت و عمدتا فاقد استدلال شنیده میشود. از این حیث نمیتوان کار سیاسی موفق کرد درحالیکه در جبهه فراگیر نیروها و نخبگان سیاسی صداهای متکثر، متنوع و متعارض به گوش برسد. تشتت و اختلاف از منظر مخالف، بهترین فرصت برای حذف رقیب است و عارضهای فراهم میکند که منشأ سوءاستفاده رقبا آن هم بهمدد واگرایی اصلاحطلبان است. برای حفظ وجهه اصلاحطلبی الزاما باید صداهای متکثر و جدا از هم به سمت یکپارچگی و همگرایی سوق پیدا کند.
اجماعسازی نخبگان هم به لحاظ تاریخی ضرورت است و هم به لحاظ سیاستورزی آینده، باید از این گام مهم در رابطه با اعتماد و جذب جامعه مخاطب بهره گرفت.
خصوصا بهحسب صعوبتی که امروز اصلاحطلبان در مواجهه و توجیه شهروندان نسبت به عملکرد دولت و ناکارآمدیهای آن دارند، که عمدتا ریشه و عوامل آن خارج از دولت است، اما مردم رضایتناپذیرند، منطق حکم میکند، جامعه صدای شوم اختلاف و چنددستگی از اردوگاه اصلاحات نشنود. اگر اتحاد و یکپارچگی اهرم گفتوگو برای اقناع مردم شود بیتردید موفق خواهیم شد. امروز ناکامیهای اقتصادی دولت ناخواسته در به هم زدن همدلی و واگرایی اصلاحطلبان موثر بوده است،باید هوشیار بود و عوارض و مصائب را به دست خود دوچندان نکنیم. باید همفکران حزبی و جبههای خود را هدایت کنیم به اینکه چشمانشان را به افق آینده بدوزند و بدانند آینده، نیازمند توافق ذهنی، سیاسی و عملیاتی اصلاحطلبان است. اجماعسازی ضرورت بقای ماست و هر چالشی که آحاد اصلاحطلبان را از اجماع دور کند، سمّ مهلک است.
3 چالش سوم معطوف به آینده و نسبت همراهی مردم با اصلاحطلبان بهعنوان ضرورت در فعلیت سیاسی و ضلع سوم درمان سیاسی است. اگر حضور اصلاحطلبان برای بقا در عرصه خدمت ضرورت باشد و اگر آنها نیازمند اعتمادسازی با نظام سیاسی و اجماعسازی با نیروهای همسو باشند، لاجرم برای پیشبرد اهدافشان نیازمند همراهسازی بدنه همفکر و طرفداران نیز هستند. پیروزی در رقابتهای انتخاباتی نیازمند کسب رأی مثبت مردم و مستلزم غالبسازی گفتمان مدیریتی اصلاحی است. جامعه مخاطب امروز ما با وجود سرخوردگیها و عدم دستیابی به منافع معیشتی و اقتصادی و زندگی آرام (که همه را از چشم دولت میبیند) و با وجود دلخوری سنگینی که از نخبگان برگزیده خود دارد و درک این نکته که آنها وظیفه خود را در حق ملت به کمال و در حد انتظار به انجام نرساندهاند.
اگر جامعه منفعل بخواهد همراه شود، بالضروره چهرههای مهم اصلاحات باید نشان دهند، ید واحده هستند و احزاب اصلاحطلب یکدل و یکزباناند و قرارشان این است که در ملک مشاع سیاست و ظرف مشترکی، سیاستورزی کنند که رقبای دیگر هم وجود دارند.
تا این صمیمیت برای اصلاح این واقعیت تلخ را به مردم بروز ندهیم طبیعی است که این واگرایی در جامعه همچنان نقطه شکننده و آسیب خواهد بود؛ تمام قدرت و توان و اقتدار سیاسی اصلاحطلبان متکی به رأی مردم است. آنها در حوزه قدرت غیرانتخابی شانسی برای ارتقاء و فربهگی ندارند. لذا ابتدا باید میان اصلاحطلبان روی این سه چالش بزرگ توافقی با حداکثر ظرفیت جمعی صورت گیرد. «اعتمادسازی با رهبری»، « اجماعسازی با نخبگان همسو» و«همراهسازی بدنه جامعه».
آنچه که بنده در این نوشتار بدان اشاره کردم، در مقام روایت است و به صرف اینکه درد دلی بکنم، آسیبها مرتفع و مشکلات حل نخواهد شد. این جزو ضرورتهای اولیه و کلیدی فعالیت اصلاحطلبان است.
ابتدا باید وضعیت موجود را آسیبشناسی کرد و بعد از اینکه روی واقعیت این آسیب، نظر مشترک و موافقی پیدا شد، باید گام موثر و عملی برای رفع آن بردارند. در این رابطه نیازمند اقدام در همین فرصت اندک هستیم. فاصله زمانی زیادی تا انتخابات نداریم. برای رفع چالشهای مورد اشاره هشت ماه، زمان طولانی نیست. باید گام عملی برداشت و افراد دلسوز و مسئولیتپذیر تلاش خود را وقف مهمترین تکلیف سیاسی خود کنند.
این تلاش از کجا آغاز میشود؟ در وضعیت فعلی با کمال تاسف از فقدان حضور سرنوشتساز و نقشآفرین و بیبدیل آیتالله هاشمی و حمایتهای سیاسی وی. با رحلت ایشان سرمایه بزرگی از کف اصلاحطلبان رفت.
اعتمادسازی با نظام سیاسی از جمله توانمندیهای بینظیر این مرد بزرگ بود که امروز در فراق او کاممان تلخ و قلبمان محزون و چشممان هنوز گریان است. امروز در فراق آن یار وفادار و دلسوز مردم، تمامی صلاحیت و تکلیف و انتظار بر عهده بزرگمردی به نام سیدمحمد خاتمی است.
با وجود همه فشارها و تحمیلها که علیه ایشان از ناحیه برخی قدرناشناسان صورت گرفته اما باز قدرت کارآمد و ظرفیت اخلاقی و انسانی خاتمی رافع مشکلات و جامع تفرقهاست. اجابت این انتظار در انحصار اوست که با تعهد مردانه و با نگاهی به سوی آینده و با این باور که برای آینده باید قدمی برداشت، به اهتمام و پایمردی او محقق خواهد شد. با اعتمادبهنفس و اراده محکم میتوان دوباره ثبات اندیشه اصلاحطلبی را در جامعه به بار نشاند و رابطه مردم را با نظام و نخبگان تقویت کرد.
البته به صرف بیان این انتظار، بار سیاسی مثبتی برای اصلاحطلبان بسته نمیشود. ابتدا باید نیروهای موثر حقیقی جریان اصلاحطلب گفتوگویی را با ایشان شروع کنند و بر سر این آرمان با ایشان بیعت کنند و برای عبور از این سه چالش مهم همقسم شوند و گامهای عملی سیاسی اجتماعی را بردارند.
پیامد این اقدام باید از ناحیه آقای خاتمی یک یا چند نفر از نیروهای برگزیده اصلاحطلب، به صفت حقیقی مامور راهبری تشکیلاتی جامع و مانع شوند تا مقدمات و برنامههای اجرایی مقصدهای سهگانه پیش رود.
منبع: روزنامه سازندگی