محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
موضوع انتخابات همان موضوع اصلی حاکمیت مردم بر مردم است. دموکراسی شکل نمیگیرد مگر به حضور قاطع مردم در تعیین سرنوشت خود و تعیین سرنوشت ملت هم تنها به واسطه حضور در انتخابات و اتفاق نظر بر یک نظریه سیاسی محقق خواهد شد که جنبه خارجی ان در یک نامزد بروز و ظهور پیدا میکند. در طول تاریخ سیاسی ۴۰ ساله بعد از انقلاب که نظام جمهوری اسلامی متکی بر رای مردم تشکیل شده، بارها دراستانه هر انتخاباتی بر این نظریه هم در قواعد و هم در متن میثاق ملی یعنی قانون اساسی و هم در گفتمان عرفی امام خمینی تاکید شده و موضوع اهمیت مشارکت مردم در نظریات حاکم و اسناد بالادستی موج میزند.
در تاریخ ۴دهه بعد ازانقلاب که دو جریان عمده چپ و راست یا همان اصلاحطلب و اصولگرا در حال رقابت با یکدیگر بودهاند همواره مشاهده شده است که اکثریت مردم درامر انتخابات ریاست جمهوری گفتمان اصلاحطلبی را انتخاب کردهاند.
مردم نوعا چشمشان به افقهای دوردست است و به دنبال این هستند تا شرایط زندگیشان بهبود پیدا کند. آنها این بهبودخواهی در معیشت، مدیریت و در تامین نیازهای نسلهای آتی را در گفتمان چپ سیاسی ایران بیشتر از سایر جریانها دیده و تجربه کردهاند. به همین دلیل جامعه مخاطب ایرانی این طبقه برگزیده و این قشر از سیاستمداران را بیشتر از اصولگرایان باور کردهاند. به همین نسبت رقبای آنها که جریان اصولگرایند از اقبال کمتری برخوردار بوده و مردم به اندازه اصلاحطلبان آنان را باور نکردهاند.
این مدعا بر اساس تجربه پیشرو از ابتدای پیروزی انقلاب و تشکیل دولت مهندس موسوی تا به امروز اثبات شده است. بر اساس تحلیل و برآورد من هیچ گاه مردم از این تعلق و همبستگی و مطالبه عقب ننشستهاند. اگرچه ممکن است در مقاطعی نسبت به آنها برخی گلایهها را داشتهاند اما نوعا این باور، باور پایدار مردم و علقه قلبی آنان بوده است. ممکن است عدهای بگویند روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد خلاف این مدعاست. باید یادآوری شود که روی کار آمدن آقای احمدینژاد و نتیجه پیروزی ایشان ناشی از وزن غالب آن دیدگاه و استقبال مردم از او نبود بلکه نتیجه گسست و تفرقه سیاسی میان اصلاحطلبان بود. در آن مقطع اندیشه اصلاحطلبی بالغ بر 16 میلیون رای متفرق شده در سه نامزد راکسب کرد و اصولگرایی 10 میلیون رای.
لذا معتقدم اگر برخی اصلاحطلبان از جمله دوستان فعال در جبهه مشارکت و دیگر همپیمانانشان در آن دوره اختلاف نمیکردند و حاضر به توافق بر یک شخص میشدند نتیجه دیگری رقم میخورد. به هرحال همان اختلافنظر هم نشان میداد که اندیشه اصلاحطلبی در گفتمان مدیریتی کشور گفتمان فائقی بود اما به دلیل خطای خودمان آن فرصت را از دست دادیم.
به هر روی من معتقدم رجحان اصلاحطلبان به اصولگرایان همچنان جریان مستحکم و قابل دفاعی است؛ مگر آنکه به دو صورت تغییر کند.
یکی اینکه اصلاحطلبان از اعتماد به نفس و روحیه خدمتگزاری به مردم و بهبودخواهی دست بکشند و دوم اینکه جریان رقیب رفتار خود را اصلاح کرده و باور کند که میتواند در این مسیر تغییر گفتمان بدهد. کمااینکه آقای روحانی که برخاسته از متن اصولگرایی بود، درپی همراهی اصلاحطلبان با او و تغییر گفتمان توانست پیروز وسربلند باقی بماند و دوره اول مدیریتی خود را دراوج، موفق پشت سر بگذارد؛ اگرچه دوره دوم دولت ایشان بیشتر نه به خاطر عملکرد دولت بلکه به خاطر مسائل پیرامونی، کشور آسیبهایی دید.
به هر تقدیر امروز در یک مقطع تاریخی قرار گرفتیم که به خاطر فشارهای بینالمللی مردم گلایههای زیادی از نظام سیاسی دارند. نظام سیاسی معمولا نام مستعاری است که مردم نمود و تبلور آن را درست یا غلط در سیمای دولت میبینند. درحالیکه دولت بخش کوچکی از منظومه سیاسی ایران است هرچند باید پاسخگوی مشکلات مردم باشد و رئیسجمهور هم تا اینجا در این مورد وظایف خود را فروگذار نکرده است.
نکته اینجاست در شرایطی که مردم گلایهمندند و ممکن است دچار نوعی انفعال هم باشند جریان رقیب اصلاحطلبان امید زیادی بسته است که اگر چنانچه انتخابات حداقلی صورت بگیرد و افراد همفکر وهمراه جریان اصلاحطلب ودر واقع پایگاه اصلی رای آنان در انتخابات شرکت نکنند اصولگرایان میتوانند با رای حداقلی سازمانیافته نیروی خود را به کرسی نشانند و قدرت اجرایی را به دست گیرند. بارها به آنها گوشزد شده است این منافعی که در تعقیب آن هستند منافع گروهی است در حالی که انتخابات در ایران به خصوص انتخابات ریاستجمهوری یک اراده و خواست و مطالبه ملی است و بیش از آنکه به دنبال منافع گروهی باشند باید ابتدا در مقام تامین منافع ملی بود. در ایران اگر گروههای سیاسی پیش از آنکه در جستوجو و مطالبه منافع جناحی خود باشند به دنبال تامین منافع ملی بروند پایدار خواهند شد. چرا که تامین منافع جناحی و گروهی در سایه تامین منافع ملی محقق خواهد شد.
اصولگرایان از آنجا که میدانند موفقیت آنها در انتخابات به این سادگیها به دست نخواهد آمد به سمت انتخابات حداقلی رفتهاند. بارها در اظهارات رهبری بر مشارکت حداکثری تاکید شده اما آنها همچنان بر اسب تندروی خود میتازند که باید به سمت انتخابات حداقلی بروند. مهمترین ابزار آنها برای تحقق چنین رویایی، تیز و تندتر شدن نظارت استصوابی است. به همین دلیل در آستانه هر انتخابات آنها سعی در تشویق شورای نگهبان برای به کار گرفتن سازوکاری هر چه سختگیرانهتر ابزار نظارت علیه اصلاحطلبان مینمایند و تلاش میکنند تا به دستاندرکاران آن بهخلاف حق و حقیقت بقبولانند که اصلاحطلبان به دنبال از بین بردن منافع ملی هستند. هرچند اگر نه برای همه اما دست کم برای دلسوزان نظام مشخص بوده و هست که دروغ پردازند و افترا میزنند و روشن است چه هدفی را دنبال میکنند.
سوال این است اصولگرایانی که تا این اندازه خود را تابع و مطیع رهبری میدانند و ادعای دلبستگی به ایشان و آهنگ معظم له را دارند و خود را نزدیکترین حلقه به رهبری تصور میکنند چطور بعد از 30 سال به مشی و ممشای ایشان پی نبردهاند. رهبری همواره روی انتخابات حساسیت ویژه داشته و بر این تاکید دارند که انتخابات حداکثری- «اهم تکالیف» گروههای سیاسی است و بارها روی این «اهم» تاکید کردند و مهمترین تکلیف گروههای سیاسی را دعوت به مشارکت حداکثری در انتخابات بیان کردهاند. اما چرا اصولگرایان این نکته با اهمیت را درک نمیکنند؟! اصولگرایان همچنان براین طبل توخالی انتخابات حداقلی میکوبیدند تا اینکه رهبری اخیرا در یک پیام روشنگرانه دوباره بر این کلیدی رمز اعتماد متقابل مردم ونظام تاکید کردند که وظیفه اصلی ما مشارکت حداکثری است، و البته در این مسیر یک نیروی پخته و لایق و با درک روشن انتخاب شود که این هم امر «مهمی» است.
من فکر میکنم اکنون فرصت غنیمتی برای اصلاحطلبان پیش آمده است. با توجه به تاکید رهبری اگر اصلاحطلبان از این انفعال و گوشهنشینی خارج شوند میتوانند اتفاقات مهمی را رقم بزنند.
اصلاحطلبان باید از این موضع فرسوده و بیعملی خارج شوند و این که نمیتوانند پاسخگوی جامعه در رابطه با عملکرد دولت روحانی باشند در حالی که اتفاقا میتوان و باید با جامعه سخن گفت و مطرح کرد که چرا روحانی در دولت دوم خود موفقیت چندانی نتوانست به دست آورد و ریشههای این عدم موفقیت چه بود. میتوان به گفتوگو با جامعه پرداخت و ان را قانع کرد. به این ترتیب میتوانیم انتخاباتی پررونقی را رقم بزنیم.
اصلاحطلبان در نتیجه چنین انتخاباتی به دنبال روی کار آوردن یک نیروی متشخص هستند که واجد سه ویژگی باشد. اول، قدرت اعتمادسازی با شخصتهای برجسته و دیگر ارکاننظام و در رأس آن رهبری را داشته باشد. دوم، نخبگان سیاسی روی او اجماع کنند و سوم اینکه، جامعه نسبت به او شناخت مثبت و عطف عنایتی داشته باشد. اگر بتوان متکی بر این سه اصل در عرصه انتخابات، فردی را معرفی کنیم، چه بسا با اعتماد بهنفس کافی پیروز شویم. ما نباید پیشاپیش به استقبال باخت برویم. به طور قطع با رعایت این نکات پیروزی از آن اصلاحطلبان خواهد بود.
منبع: روزنامه سازندگی