محسن هاشمی، رئیس شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
پس از انتخابات ریاستجمهوری افراد از احزاب و عقاید متفاوت نظرات متعدد و مختلفی درباره اینکه چرا جبهه اصلاحات در سه انتخابات پیشین شکست خورده ابراز کردهاند که در ابتدا به بعضی از آ نها اشاره میکنم؛ مثلا آقای حسین مرعشی، گفته که جبهه رقیب ما از 2،3 سال قبل از انتخابات میتواند کاندیدای خود را تعیین کند اما اصلاحطلبان تا تایید صلاحیتها نمیتوانند کاری انجام دهند.
همین طور گفته که در انتخابات سال 1392 سه سرمایه مهم داشتیم که به کمک ما آمد؛ اول سرخوردگیهای سال 1388 ، دیگری سرمایه مقابله با احمدینژاد و سومی اشتباه شورای نگهبان در ردصلاحیت آیتالله هاشمیرفسنجانی.
در واقع منظور آقای مرعشی این است که اصولگرایان چند سال برای سرمایهگذاری درباره یک کاندیدا فرصت دارند، درحالیکه این موضوع برای اصلاحطلبان صدق نمیکند و ما تا زمانی که شورای نگهبان نتایج تایید صلاحیتها را اعلام نکند، نمیتوانیم برنامهای برای کاندیدای خود داشته باشیم.
البته در جایی هم احمد زیدآبادی گفته که اگر اصلاحطلبان 4 سال پیش آن خطای تاریخی را نمیکردند امسال فرصتی برای چیدن میوههای آن عدم حمایت بود.
در واقع منظورش این است که اگر اصلاحطلبان 4 سال پیش از روحانی حمایت نمیکردند، حالا میتوانستند در جایگاه اپوزیسیون، کاندیدای مورد حمایت خود را رئیسجمهور آینده کنند.
یا آقای کرباسچی گفته که اشتباه کردیم که استراتژی تحریم انتخابات را دنبال کردیم و چون ما از صندوق رای کنار کشیدیم آنها از شعارهای ما استفاده کردند.
ایشان هم یکی از دلایل شکست اصلاحطلبان را تحریم انتخابات عنوان کردهاند.
اما اگر همه نظرات را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که اصولا مردم در انتخابات برای اینکه کسی را بپذیرند و به او رای دهند باید قدرت عملگرایی در آن فرد ببینند؛ مثلا سال 1376 جامعه محمد خاتمی، رئیسجمهور دوره اصلاحات را به پشتوانه آیتالله هاشمیرفسنجانی، انتخاب میکند زیرا این تفکر در مردم به وجود آمده بود که خاتمی با توجه به حمایتهای هاشمیرفسنجانی میتواند حرکتی جدی را آغاز کرده و نظرات مردم را به کرسی بنشاند.
یا در سال 1392 جامعه دچار مشکلاتی میشود که حس میکند آیتالله هاشمی، به شکل جدی به میدان آمده و توانایی انجام اقدامات اساسی را دارد؛ در نتیجه همین موضوع باعث حرکتی عملگرایانه شده و ایشان در انتخابات شرکت میکند.
اما در انتخاباتی که پشت سر گذاشتیم نتوانستیم این حس را به جامعه تزریق کنیم؛ چرا؟
چون وقتی در انتخاباتهای گذشته مردم به میدان آمدند و از اصلاحطلبان حمایت کردند و در نتیجه در مجلس و شورای شهر، جبهه اصلاحات پیروز انتخابات شد، افراد منتخب مردم نتوانستند بهرغم کارهای فراوانی که انجام دادند موفقیتی را به عنوان سنبل حضور خود به ثبت برسانند به گونهای که مردم آن را ببینند و برایشان نشان عملگرایی باشد.
به طور مثال اگر اصلاحطلبان در مدیریت شهری عملکرد موفقتری داشتند و با واقعگرایی یا عملگرایی کار میکردند، در انتخابات این دوره میتوانستند موفقتر باشند.
در واقع ما در 15 سال گذشته دچار فقدان عملگرایی و واقعگرایی شدهایم و راهبرد موثری نداریم در نتیجه جایگاه خود را در حکومت و عرصه سیاست از دست دادیم و با ریزش بدنه اجتماعی روبهرو شدیم.
اما یکی از نقدهای جدی که به اصلاحطلبان وارد میشود این است که وقتی خارج از قدرت هستند نقش اپوزیسیون را ایفا میکنند و وقتی هم که به قدرت میرسند از آن فضا خارج نشده و همان شعارهای ایدهآلگرایانه را میدهند در حالی که باید واقعگرا و عملگرا باشند.
اما با توجه به شکستهایی که در دو سه سال گذشته نصیب اصلاحطلبان شده اگر قرار بر بازسازی است باید به سمت عملگرایی و واقعگرایی برویم. با این حال هنوز هم بسیاری در جبهه اصلاحات به این موضوع توجه نمیکنند و به دنبال ساختارگرایی هستند؛ در صورتی که مساله مردم نسبت به کسی که در انتخابات پیروز میشود، در حال حاضر عمل کردن به وعدهها و دیدی واقعی نسبت به شرایط جامعه داشتن است.
در نتیجه باید اعتماد مردم را جلب کرد و حداقل باید در 2 یا 4 سال آینده این موضوع به آنها اثبات شود که فردی که به عنوان اصلاحطلب انتخاب میکنند قابل اعتماد است و کاندیدایی که به او رای دادهاند عملگرا است و مطالباتشان را پیگیری کرده و اثر رای خود را ببینند.
منبع: روزنامه سازندگی