احمد نقیبزاده، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
بعد از انقلاب اسلامی دانشگاهها در آغاز کار درگیر نوعی تغییرات داخلی شدند. در آن زمان، حکومت نوپای جمهوری اسلامی که درصدد استقرار بود و دانشگاه را دستخوش تغییراتی قرار داد تا دانشگاهیان افرادی مورد تأیید و وفادار به سیستم باشند. در واقع انقلاب فرهنگی اینگونه رقم خورد. البته در این برهه سختگیریهای زیادی صورت نگرفت به این معنی که معیارهای اولیه برای یک استاد را مدرک تحصیلی و سابقه کار در نظر میگرفتند، در نتیجه تا جای ممکن اساتید را به دانشگاه برگرداندند. اگرچه برخی از آنها در ابتدای امر اخراج شده بودند اما برخی از آنها دوباره دعوت شدند و پای برگه اخراج این اساتید چهار امضا از پنج امضا درج کردند تا بهانهای برای بازگشت آنها وجود داشته باشد این نخستین مرحله از سلسله اعمال نفوذ در دانشگاه بود. بعد از این ایام در دولتهای آقایان هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی یک گشایشهایی حاصل شد و دانشگاه رونق گرفت. در همه دانشگاهها دعوت از اساتید خارجی، برگزاری سمینارها، برگزاری گروههای مطالعاتی و ... انجام شد. همزمان با این رخدادها هیاتهای خارجی به دفتر مطالعاتی وزارت امور خارجه میآمدند و اوضاع در حال عادی شدن بود. اساتید جدید هم جذب شدند که البته این امر به صورت نسبی و به صورت عادیسازی انجام میگرفت. البته باید گفت در همین برهه، ناگهان عده زیادی استاد دانشگاه از دانشگاه تربیت مدرس وارد دانشگاههای کشور شدند که این خود ضربه سختی بر پیکر دانشگاهها بود! ما در مقام منتقدان این تصمیم تاکید کردیم این اشتباه است. البته به کارگیری دانشجویانی که هنوز فوق لیسانس خود را اخذ نکرده و به کار گرفته میشدند را متوجه خود این دانشجویان نمیدانستیم چرا که به آنها نیز ظلم شده بود. آنها باید هم درس میخواندند، هم درس میدادند ولی به واسطه حضورشان در دانشگاهها سالها از رشد بازماندند. در هر صورت این گروه از اساتید نیز به تدریج جذب دانشگاهها شدند.
اما تکرویهای واقعی از زمانی آغاز شد که دولت محمود احمدینژاد بر سر کار آمد. با به قدرت رسیدن ایشان دانشگاه به معنی واقعی کلمه از هم گسیخت. عده زیادی دانشجوی بورسیه بدون داشتن شرایط اولیه وارد دانشگاه شدند؛ عده زیادی از اساتید با بهانههای مختلف کنار گذاشته شدند یا عرصه بر عده دیگری به اندازهای تنگ شد که خود از معلمی در دانشگاه کنارهگیری کردند. همزمان دولت وقت با این اقدامات، شروع به جذب اساتید جدید کردند. اساتیدی که مثل همان دانشجویان تربیت مدرس در ابتدای کار بودند و همه این مسائل برای این بود که دانشگاه برای آنها محل امنی باشد و خیال یک جریان سیاسی ذینفوذ از دانشگاه راحت باشد که در دانشگاهها هیچ ضدیتی شکل نمیگیرد. البته این روند در برخی عرصههای دیگر هم صورت گرفت. به واقع در دوران دولت احمدینژاد ضربه جدیدی بر پیکر نهادهای آموزشی کشور وارد شد طبعاً عمل به این خاطر بود که مجموعه جناح راست از جانب نیروهای اصلاحطلب و قدرت بسیج آنها در جامعه احساس خطر کرد و میخواست که برای همیشه آنها را کنار بگذارد.
این فرآیند زمانبر بود و طول کشید و به زمان کنونی رسید که امروزه همه این تصمیمات از سوی یک جریان دنبال میشود تا نهایتاً منجر به بسته شدن فضای سیاسی و اجتماعی شود. جامعه نیازمند و نوآوری است. اما میبینیم که این یکدست کردن در همه زمینهها بدون هیچ دلیل و معیاری در نهایت به جذب نیروهای سطحی انجامیده که در نهایت به ضرر کشور است.
فراموش نکنید که همین افراد فردا خودشان معترض میشوند. کمااینکه این رویه همیشه حتی در رژیم گذشته نیز در دانشگاه حاکم بود. حتی دانشجویان تربیت مدرس که در سالهای قبل جذب دانشگاهها شدند امروز عموماً جز معترضان هستند و میتوان گفت که ۸۰ درصد آنها در گروههای منتقد قرار گرفتهاند پس کسانی هم که این روزها و روزهای بعد با شاخصهایی غیر از علمی سنجیده و وارد دانشگاه شوند ممکن است بعدها به صفوف معترضان خواهند پیوست. این خاصیت دانشگاه است. دانشگاه را نمیتوان تکصدایی کرد و نمیتوان انتظار علم بدون فکر از آن داشت. خاستگاه دانشگاه با تفکر عجین است. وظیفه دانشگاه تولید فکر و جهت دادن به آن تفکر است. در هر صورت این اقدامات نتیجه و حاصل و دستاوردی برای دولت و جریان همسو با آن نخواهد داشت. این دست از سیاستها و تصمیمات نشان میدهد که بنیان مرصوصی در این اندیشههای فکری وجود ندارد که پاسخگوی نیازهای اجتماعی و فکری در کشور باشد. این رویه و تداوم آن در نهایت منجر به صدمه زدن بیش از گذشته به نهاد دانشگاه خواهد شد. بنابراین اصرار بر آن اشتباه است و این مسئله باید مورد توجه طراحان و مجریان آن باشد.
منبع: روزنامه سازندگی