محمد قوچانی
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
تنها با سفر به سیستان و بلوچستان میتوان به عظمت فلات قارهی ایران پی برد و دریافت که چرا ایران نه فقط یک کشور که یک جهان است! وقتی فاصلهی هوایی مستقیم از تهران به چابهار یک ساعت و چهل و پنج دقیقه طول میکشد.
نخستین سفر حسن روحانی به استانهای ایران در دولت دوازدهم در دو روز شنبه و یکشنبه یازدهم و دوازدهم آذرماه 1396 به استان سیستان و بلوچستان صورت گرفت. در دولت قبل روحانی استان خوزستان را به عنوان نخستین مقصد سفرهای داخلی و ملی خود انتخاب کرده بود که در واقع به نوعی گرامیداشت خاطرهی جنگ تحمیلی ایران و عراق بود چنان که محمود احمدینژاد سفرهای استانی هیئت دولت خود را از خراسان آغاز کرد که تا پیش از دوران روحانی و رای بالای او و اصلاحطلبان در این استان؛ پایتخت اصولگرایان فرض میشد. با این اوصاف البته میتوان به پایگاه اجتماعی عمیق اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در استان سیستان و بلوچستان اشاره کرد. این استان در رای به روحانی در انتخابات بهار 96 استان اول شده است. 19/72 درصد معادل 694/875 نفر از جمعیت واجد رای در میان 327/534/2 شهروند سیستانی و بلوچستانی به دکتر حسن روحانی رای دادند. در جنوب بلوچستان روستاهایی وجود دارد که 100 درصد به روحانی رای دادند البته کردستان در برخی آمار و ارقام مدعی پیشی گرفتن از استان سیستان و بلوچستان است اما در نهایت به نظر میرسد هممیهنان اهل سنت رای بسیار بالایی به رئیسجمهور دادهاند. این مسئله به خصوص در استانی که رقیب اصلی حسن روحانی یعنی سیدابراهیم رئیسی (که خود متولد مشهد است) ریشهای زابلی دارد، محل توجه است.
با همهی این اوصاف انتخاب سیستان و بلوچستان به عنوان اولین مقصد سفر روحانی در دوره و دولت جدید، منطقی به نظر میرسید. سرزمینی پهناور و اسطورهای و تاریخی که محل همزیستی دو قوم تاریخی سیستانی و بلوچ است.
دکتر روحانی ساعت 15/8 صبح روز شنبه 11 آذرماه 96 به سوی زابل پرواز کرد و پس از یک ساعت و نیم در فرودگاه زابل بر زمین نشست. هیئت همراه رئیسجمهور (به جز تیم حفاظت) کوچک بود و از وزرای کشور، ارتباطات، علوم، رئیس سازمان میراث فرهنگی، معاون امور زنان و خانواده، معاون اقتصادی رئیسجمهور و رئیس دفتر رئیسجمهور و مشاوران و مدیران نهاد ریاستجمهوری تشکیل میشد هرچند که وزرای کشاورزی، راه و شهرسازی، نیرو، بهداشت و رئیس سازمان برنامه بعدا به تناسب جلسات به هیئت پیوستند. رئیسجمهور از فرودگاه زابل مستقیما راهی ورزشگاه این شهر شد تا با مردم زابل دیدار کند. زابل مرکز استان سیستان و بلوچستان نیست اما در اقلیم سیستان مرکزیت دارد. مذهب اکثریت مردم این شهر شیعه است و به همین علت نسبت به پیروان مذهب اهل سنت نوعی مرکزیت در میان پیروان مذهب اهل بیت را برای خود حفظ کرده است. در مسیر حرکت رئیسجمهور از فرودگاه به ورزشگاه زابل مردم برای استقبال حضور پیدا کرده بودند اما سازماندهی و بسیج نیروها به چشم نمیخورد. سیستانیها و بلوچها خود را «دیار عیاران و حافظان قرآن» معرفی کردهاند و این را بر پلاکاردها نوشتهاند. متاسفانه آثار محرومیت از حاشیههای شهر که در مسیر حرکت هیئت قرار داشت دیده میشد. بحران آب دامنگیر سیستان است و سبب شده که زیست کشاورزی و زراعتی مردم این منطقه با تهدید جدی مواجه شود و مهاجرتهای بسیاری به استانهای دیگر به خصوص خراسان صورت گیرد. شاید به همین علت رئیسجمهور در سفر پیشین خود به این استان وعده داده بود 46 هزار هکتار از زمینهای زراعی منطقه را زیر پوشش آبیاری لولهای قرار دهد.
روحانی در این سفر با یادآوری وعده سال 93 خود اعلام کرد که کارهای زیربنایی 10 هزار هکتار زمین آماده شده و به 1500 هکتار زمین در این ایام برقرسانی میشود؛ تا پایان سال 10 هزار هکتار زمین به بهرهبرداری میرسد و تا پایان سال 97 و اوایل سال 98 این تحول بزرگ در کشاورزی استان انجام خواهد شد.
روحانی برنامههای دیگری را هم برای توسعهی سیستان اعلام کرد از جمله ایجاد منطقهی آزاد سیستان که در کنار منطقه آزاد چابهار به رونق تجارت در این استان کمک کند. اما از همه جالبتر وعدهی لولهکشی گاز برای مردم زابل بود. جالب است که تا سال 93 مردم زاهدان به عنوان مرکز استان سیستان و بلوچستان فاقد سیستم لولهکشی گاز بودند که سرانجام در این دولت این اتفاق رخ داد و رئیسجمهور اکنون وعده داده است که سال آینده گاز از زاهدان به زابل خواهد رسید و این نشانگر عمق محرومیت مردم این استان است که در کشوری که دارای رتبهی دوم در ذخائر گاز جهان (بعد از روسیه) است در داخل خود با بحران گازرسانی مواجه باشد!
دکتر روحانی طبیعتا به پارهای از مسائل تاریخی و فرهنگی و مذهبی استان هم اشاره کرد. به نسب سیستانی آیتالله سیستانی اشاره کرد و یادآور شد که با وجود مشهدی بودن ایشان ریشههای خانوادهشان به این استان برمیگردد. (آیتالله سیستانی از سادات حسینی است که در عهد صفویه در سیستان زندگی میکردند و جد اعلای او سیدمحمد با حکم شاه سلطان حسین صفوی شیخالاسلام سیستان بود) رئیسجمهور از این یادآوری چنین استفاده کرد که آیتالله سیستانی در نجف اشرف مدافع حقوق همهی انسانها و مسلمانان از شیعه و سنی است و این باید برای استانی که در آن شیعه و سنی با هم زندگی میکنند الگو باشد. در عین حال به نظر میرسد که مهمترین راه برای همزیستی مذاهب تقویت و توسعه استانها باشد چنان که دکتر روحانی از ضرورت تقویت راه و خط آهن میان زاهدان و زابل و دیگر نقاط استان سخن گفت.
بلافاصله پس از سخنرانی دکتر روحانی – که از روز پنجشنبه گذشته حسابی سرما خورده بود و باد شدید فرودگاه زابل سرماخوردگیاش را تشدید کرده بود – به فرودگاه برگشت و راهی زاهدان شد. مسافت زمینی زاهدان – زابل 205 کیلومتر است که متاسفانه اتوبان نیست. رئیسجمهور پس از 40 دقیقه پرواز به زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان رسید. مردم زاهدان بیشتر بلوچاند. شهر به عنوان مرکز استان مدرنتر از زابل به نظر میرسد اما نکته جالب اینجاست که در زاهدان تنها دو سالن سینما وجود دارد. یک سینمای تازهتاسیس به نام سینما هلال که از سوی هلال احمر ساخته شده است و سینمایی دیگر به نام اشراق. عجیب است که شهری با ظاهری مدرن متاسفانه بهره چندانی از امکانات فرهنگی و هنری نبرده است. سینما اشراق در مجتمع فرهنگی و هنری زاهدان قرار دارد. در زابل نیز ظاهرا تنها سینمای شهر 15 سال تعطیل بوده است تا اینکه در سال 1394 چراغ سینما هامون با فیلم محمد رسولالله روشن شد و در چشم بر هم زدن همه صندلیها پر شد. به هر حال رئیسجمهور پس از استراحت کوتاهی ساعت سه بعدازظهر راهی جلسه با برگزیدگان استان سیستان و بلوچستان در همین محل سینما هلال شد. جلسهی برگزیدگان ترکیبی از مدیران، نمایندگان، دانشگاهیان و حوزویان استانهاست که معمولا در هر سفر استانی رئیسجمهور به شکل فشرده به دیدار با او دعوت میشوند و بنا به مدت زمان اقامت رئیسجمهور در یک یا چند جلسه حضور مییابند. در گذشته فعالان اقتصادی و صنعتی جداگانه و فعالان فرهنگی و سیاسی جداگانه دعوت میشدند اما در این سفر به علت فشردگی تنها یک جلسه با برگزیدگان برگزار شد. در صدر جلسه رئیسجمهور، رئیسدفتر رئیسجمهور و استاندار سیستان و بلوچستان قرار گرفتند و علیاصغر احمدی مسئول اجرایی سفر جلسه را آغاز کرد. بخشی از جلسه به افتتاح پروژههای عمرانی دولت در استان از طریق ویدئوکنفرانس اختصاص یافت. وزرای ارتباطات، بهداشت، کشاورزی و نیرو با حضور در شهرهای استان چند پروژه عمرانی را افتتاح کردند که با عبارت معروف رئیسجمهور؛ علی برکتـالله... افتتاح میشد. اما بخش جالبتر جلسه سخنرانی نخبگان استان بود. دو تن از مردان و یک تن از زنان استان در حضور رئیسجمهور سخنرانی کردند. به فارسی سلیس و شیرین و در قامت تحصیلکردگان و کارشناسانی که بحرانهای منطقه را میشناختند و به جای توزیع پول درخواست برنامهی توسعه داشتند. زن جوان نیز از «جنبش زنان سیستان و بلوچستان» سخن گفت. از رئیسجمهور خواست به وعدههایش پایبند باشد و زنان و اقوام را در دولت به کار گیرد. از آمار تکاندهنده بیسوادی در استان (به عنوان کمترین آمار سواد در سطح کشور) خبر داد و گفت که دستکم 70 هزار کودک آماده تحصیل در شرایطی قرار ندارند که بتوانند درس بخوانند. بخشی از این شرایط نامساعد به امکانات آموزشی و نبود مدارس بازمیگشت اما بعدا یکی از افراد محلی به ما گفت بخش مهمتر به پارهای خردهفرهنگها بازمیگردد که به دختران روستایی اجازه تحصیل نمیدهند. با وجود این ظاهرا این آمار در گذشته 100 هزار نفر بوده است که به صورت جدی در حال کاهش است اما به قول یکی دیگر از اهالی استان اگر تلاشهای خیرین مدرسهساز نبود استان بیش از این مشکل داشت. مشکل مدارس کپری و ساختمانهای نامناسب هم مزید بر علت بود.
فرصت استراحت بسیار کوتاه بود. در حد نماز و ناهار و بلافاصله جلسه بعدی شروع شد. جنجالیترین جلسهی این سفر بزرگداشت روز دانشجو در دانشگاه سیستان و بلوچستان بود. از آغاز پخش این خبر دانشجویان تهران از آن ابراز نارضایتی کردند. رسم همیشگی این بود که مراسم روز دانشجو در یکی از دانشگاههای تهران برگزار شود اما رئیسجمهور و مشاورانش امسال تصمیم گرفته بودند به یکی از استانها بروند. برخی این تصمیم را از روی محافظهکاری قلمداد میکردند اما روحانی رئیسجمهوری است که مراسم رسمی و دولتی بزرگداشت روز دانشجو را احیا کرد. این مراسم در دولت قبل به کل تعطیل شده بود و رئیسجمهور سابق محمود احمدینژاد که خود مدعی «دانشگاهی بودن» بود قدم به دانشگاه نمیگذاشت تا مبادا با اعتراض دانشجویان مواجه شود. در انتهای دوره سیدمحمد خاتمی نیز که پایهگذار بزرگداشت مراسم رسمی و دولتی روز دانشجو بود، آخرین مراسم به حدی تند شد که رئیس وقتجمهور عصبانی شد اما روحانی در چهار سال گذشته به دانشگاه رفته است و این بار در سیستان و بلوچستان میخواست چهره به چهره دانشجو قرار گیرد. هنگامی که وارد سالن شدیم از هیجان جمعیت شگفتزده شدیم. در دورترین نقطهی ایران گویی در تهران بودیم. با شعارهایی «خاتمی زندهباد، روحانی پاینده باد» و نیز شعارهایی برای حل مسائل سال 1388 با تذکر به رئیسجمهور برای فراموش نکردن وعدههایش و نیز یادآوری به روحانی که «جهانگیری یادت نره» و... رئیسجمهور با استقبال گرم دانشجویان وارد سالن شد. قبل از او وزیر کشور وارد سالن شده بود و به نحو جالبی مورد تشویق دانشجویان قرار گرفت. روز بعد که از عبدالرضا رحمانیفضلی پرسیدیم که چه شد که تشویق شد گفت پیش از جلسه نزد دانشجویان رفته و با آنها دوستانه صحبت کرده بود. دانشجویان معترض عدم راهیابی به سالن بودند. اینکه چرا همه اجازه ندارند وارد سالن شوند اما همه نوع دانشجو در سالن بود. با وجود آنکه مراقبت میشد حتی نوارهای رنگی بنفش وارد سالن نشود اما سالن با رنگهای سبز و بنفش رنگین شده بود. البته شاید اگر تدبیر بهتری میشد صندلیهای خالی بالکن سالن هم میتوانست پر شود و از تراکم جمعیت مقابل سالن کاسته میشد. به هر حال جلسه شروع شد: وزرای علوم و بهداشت و کشور و معاون امور زنان رئیسجمهور کنار او نشستند و سرود ملی ایران پخش شد. پس از سخنرانی رئیسدانشگاه سیستان و بلوچستان که سخنرانیاش پس از خیر مقدم طولانی ناتمام ماند پنج نفر پشت تریبون رفتند:
اول- نماینده انجمنهای علمی دانشگاه سیستان که معتدل حرف زد. معلوم بود اصلاحطلب است چون از وزیر علوم میخواست راه فرجیداناها را ادامه دهد. از کاهش بودجهی فعالیت علمی دانشگاهها و انجمنهای علمی گله کرد که شاید لازم بود سورنا ستاری معاون علمی رئیسجمهور در جلسه حضور مییافت تا به او پاسخ دهد. از اینکه در ایجاد اتحادیه تشکلهای دانشجویی کشور تعلل ایجاد شده است گله کرد و خواستار عمل روحانی به وعدههایش شد.
دوم – نماینده بسیج دانشجویی که معترض بود. ظاهرا نه به دولت بلکه به اینکه بسیج را – که به نظر او نهادی فراجناحی بود – نماینده تشکلهای مقابل دولت (و اصولگرا) قلمداد کرده بودند و به دیگر تشکلهای اصولگرا وقت سخنرانی نداده بودند. گفت که پیشنهاداتی برای حل مسئله داده است و حتی پیشنهاد کرده است دوستان اصلاحطلب به جای او بیانیهای بخوانند اما در نهایت از اصولگرایان دیگر دعوت نشده است و در اعتراض گفت که سکوت میکند و سخن نمیگوید تا مقابل دولت قلمداد نشود. اما فقط از وزیر بهداشت میخواهد طرح تحول سلامت را به عنوان «تنها» (و بر این کلمه اصرار داشت) برنامهی دولت ادامه دهد!
سخنران سوم اما اصلاحطلبی پرشور بود. از انجمن اسلامی دانشجویان پیرو خط امام که ابتدا آیهای از قرآن مبنی بر وفای به عهد را چشم در چشم دکتر روحانی اما با غلطهای فاحش انشایی خواند. جوان پرهیجانی بود و از سوی جمعیت مکرر تشویق میشد. رادیکالترین خواستها را مطرح کرد از رفع حصر تا انتخابات آینده و نیز دفتر رئیسجمهور، رئیس مجلس، برخوردهای امنیتی و... هر گاه که مجری میخواست سخنش را قطع کند با خواست جمعیت و با ارادهای مثالزدنی به حرف زدنش ادامه میداد که در پایان نیز به صورت بیانیهای در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
سخنران چهارم دختری جوان از انجمنهای صنفی دانشجویی بود. مستقیما خطاب به رئیسجمهور سخن میگفت. یک بار سراغ وزیر بهداشت را در میان جمعیت گرفت و دنبال این بود که مستقیما چشم در چشم او سخن بگوید. معلوم بود اصلاحطلب است اما دغدغه استان را داشت. از عدم وجود مراکز سونوگرافی زنان در استان سخن گفت و مشکلی که برای زنان باردار و مادران ایجاد شده است. از مشکل تحصیلی و آموزش مردم استان گفت و در نهایت نیز با تشویقهای بسیار به حرفهایش خاتمه داد.
و آخرین سخنران؛ سخنران پنجم از انجمنهای فرهنگی و هنری دانشجویی بود. چنان که گفتیم از فقر امکانات فرهنگی استان گفت و خواستار توجه به هنر و فرهنگ در استان شد.
در میانهی همین سخنرانیها گاه اتفاقات جالبی رخ میداد. در جایی از سخنان پرشور دانشجوی اصلاحطلب آنجا که او از عدم توجه دولت به مولوی عبدالحمید سخن میگفت ناگهان مولوی وارد سالن شد و کنار رئیسجمهور نشست! یا دانشجوی قبلی که از مشکلات علمی سخن گفته بود از سوی رئیس دفتر رئیسجمهور دکتر محمود واعظی نزد رئیسجمهور فراخوانده شد و قول پیگیری خواستهاش داده شد.
روحانی نیز هنگامی که به سوی تریبون میرفت با شعار «خاتمی زندهباد روحانی پاینده باد» بدرقه شد. آثار سرماخوردگی در رئیسجمهور تشدید شده بود. صدایش گرفته بود. آشکارا خسته بود اما بیش از خستگی، از اینکه به نادیده گرفتن وعدهها متهم میشد، دلگیر بود. اما دلگیریاش را با شادی و لبخند پوشیده داشت. اول تلفظ آیه را اصلاح کرد و گفت انشاءالله که هرگز مخاطب این آیه نباشیم. آنگاه گفت مبادا هرگز در دلتان یک لحظه فکر کنید وعدهها را فراموش کردهام. مبادا فکر کنید دیروز به رایتان نیاز دارم و امروز نیاز ندارم. من هر روز رای شما را میخواهم... اینجا بود که جمعیت به هیجان آمد و کف میزد. روحانی گفت مشروعیت من به خواست شماست؛ به حمایت شماست. بدون شما ما مشروعیت نداریم. جمعیت ساکت شد و با آرامش به روحانی گوش میداد. رئیسجمهور ادامه داد اما همان موقع هم وعده داده بودیم که با متانت کارها را پیش میبریم نه با سر و صدا. دیگر صدایی به گوش نمیرسید. روحانی این بار جمله مهمتری گفت؛ من نمیترسم. اما باید با عقل کارها را به پیش برد و هوشمندانه به ترامپ اشاره کرد: کسی در آمریکا بر سر کار آمده که نه فقط ما که اروپاییها به من میگفتند ما نمیدانیم دو ساعت دیگر چه میخواهد بکند! جمعیت خندید. گویی به جنون ترامپ میخندیدند و به رابطهی عقل و بیعقلی در حرفهای روحانی. رئیسجمهور جلسه را در دست گرفت و دانشجویان را با آرامش به خانههایشان هدایت کرد! جمعیتی پرهیجان که اکنون ترجیح میداد با عقلانیت رفتار کند! دکتر روحانی بلافاصله پس از جلسه به فرودگاه رفت. این سومین سفر هوایی او در یک روز کاری بود: تا بندر چابهار 45 دقیقه راه بود. ساعت 9 شب هواپیما در فرودگاه کنارک بر زمین نشست. هواپیما عوض شده بود. ظاهرا هواپیمای قبلی برای بردن هیئت دولت به تهران و سپس سفر رئیس مجلس به روسیه پرواز کرده بود و حالا هواپیمای دیگری آمده بود. اما از فرودگاه کنارک تا خود چابهار بیش از خود پرواز راه بود. ساعت 11 شب هیئت همراه به اقامتگاه رسیدند و پس از شام در هتلی که پر از مهمانهای خارجی بود خوابیدند تا هفت صبح فردا به اسکله چابهار بروند. مرتضی بانک دبیر شورایعالی مناطق آزاد به هیئت پیوست.
چابهار بندر زیبایی است. جایی که کوه و اقیانوس با هم دیدار میکنند. هیئت همراه رئیس جمهور در هتل لیپار اقامت کردند مشرف بر خانههای سازمانی که اعضای هیئت دولت در آن بودند و مشرف بر دریایی که به اقیانوس میپیوندد. هوای چابهار برخلاف هوای زابل و زاهدان اصلا سرد نبود. آب و هوایی بهاری چنان که از نام چابهار برمیآمد. گویی رئیسجمهور هم از این تعبیر خوشش آمده بود که تکرار میکرد: چابهار به معنای چهار بهار یا چهار فصل بهاری است و بهار نماد اعتدال جسم و جان... این حرف را دکتر روحانی در زابل و زاهدان و چابهار تکرار کرد. اما چابهار جدای از آب و هوا، سنگ و خاک گرانبهایی دارد. بندری که ایرانیان فقط در دوران جنگ تحمیلی اهمیت آن را فهمیدند. آن زمان که بنادر جنوب غربی ایران در معرض آتش و تهدید بود و چابهار تنها بندر امن ایران بود که میشد از آن نفت صادر کرد. دکتر محمد نهاوندیان معاون اقتصادی رئیسجمهور به یاد میآورد که در ابتدای انقلاب با شهید رجایی و دکتر نژادحسینیان به اینجا آمده بود و جز بندری محروم ندیده بود. چابهار اما اکنون آبادتر شده است اما هنوز از همه ظرفیتهای آن استفاده نشده است. هنوز فقر و بیکاری در آن وجود دارد. هنوز هتلهای پنج ستارهاش جز در چنین مقاطعی خالی است. لیپار به معنای صدف است در زبان بلوچی و این شهر بلوچنشین چون جواهری، چون صدفی، چون خلخالی بر پای ایران میدرخشد. اما دریغا از صنعت گردشگری...
باری، با رئیس جمهور راهی بندر شهید بهشتی شدیم که کشتی بزرگی بر آن پهلو گرفته بود و بندری افتتاح شد که میتوانست به عنوان اولین بندر اقیانوسی ایران شاهراه ارتباط اقیانوس هند تا آسیای میانه و حتی اروپا باشد. رویای دلپذیری است: خط آهن از چابهار تا زاهدان تا زابل تا خراسان تا خزر و تا اروپا... اما دور از ذهن نیست. وزیر کشور در مسیر میگوید ایران را به راحتی میتوان ساخت با یک برنامهریزی دقیق. فقط کافی است نظام برنامهریزی را در ایران اصلاح کنیم. نظام برنامهریزی پوسیدهای که از دوران ابتهاج بیتغییر در کشور باقی مانده است. او درباره علت تغییر استانداران بومی میگوید این کار یک ضرورت بود چون مطالبات محلی از استانداران بومی به حدی رسیده بود که نمیگذاشت ملی فکر کنند. البته ما از همه استانها، استاندار داریم اما در استان دیگر! این خواست خود استانداران هم بوده است که گویی نمیتوانستند در برابر موج مطالبات همشهریان خود پاسخگو باشند. اتوبوس ون ما را از بندر به سالن کنفرانس افتتاحیه بندر میبرد. دنیای جالبی است؛ مولوی عبدالحمید در کنار آیتالله سلیمانی امام جمعه زاهدان نشسته است و سردار عبداللهی فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا سپاه در کنار وزیر کشور دکتر عبدالرضا رحمانیفضلی. ظاهرا از دوران ریاست رحمانی فضلی بر دیوان محاسبات با هم آشنایی دارند. درباره سرعت امدادرسانی و کانکسسازی در کرمانشاه حرف میزنند. پیمانکار این کار قرارگاه خاتمالانبیا است و 45روزه قرار است کار تمام شود. فرمانده قرارگاه میگوید با چه تلاش و زحمتی ساحل چابهار برای ساخت این بندر آماده شده است. تاکید میکند که حرف سیاسی نمیزند و فنی سخن میگوید. اینکه چه نقشههایی برای ساخت راهآهن دارند. اینکه سرمایه و بودجه کشور باید در راه حمل و نقل ریلی استفاده شود. اینکه با دولت چه همکاریهایی دارند و چه بدهی و طلبی دارند. قرارگاه سازندگی خاتمالانبیای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش مهمی در بندر شهید بهشتی داشته است، به این مسئله در فیلم و گزارش وزیر مسکن و رئیس سازمان بنادر کشور در حضور مهمانان خارجی اشاره میشود. ظاهرا هندیها با نگاهی مثبت به این بندر مینگرند همانطور که پاکستانیها میخواهند بندر چابهار با بندر گوادر ملحق و متصل شوند. فیلمی از رئیسجمهور پخش میشود که روسای جمهور هندوستان و افغانستان در کنار او کلید همکاریهای منطقهای را میزنند. تا جلسه بعدی دو ساعت فرصت مانده است. آخرین جلسه، شورای اداری استان سیستان و بلوچستان است. در این فاصله رستوران و کافیشاپ هتل پر از مهمان خارجی است. بحران اصلی بحران آب جوش است و چای و نسکافه. هتل لیپار دچار مشکل شده است از این همه مراجعهکننده. همراهان من به این دلخوش میکنند که در اتاق سفارش چای میدهند اما من که فهمیدم به تماسهای اتاقها جوابی داده نمیشود اندکی قبل از حرکت به سالن هتل میآیم و تنها لیوان چای باقیمانده را که حتی به دست مسئولان ردهبالا نرسیده است در دست میگیرم و میخورم تا سردردم دوا شود که نمیشود: دکتر آخوندی وزیر مسکن با مهمانان خارجیاش میآید تا عکسهای یادگاری بگیرند و جلسه کاری برقرار کنند. چند مهمان خارجی که به روسی حرفم میزنند با فارسی بریدهای لیوان چای را در دست من میبینند و غرولند میکنند! این هم از مهماننوازی ما! به سرعت راهی شورای اداری میشویم. در این سفر مقام عالیرتبه گروه رسانهای ما در دفتر رئیسجمهور دکتر مجید تختروانچی معاون سیاسی جدید دفتر رئیسجمهور است که با یک کارت جادویی از سد همهی حفاظتها عبور میکند و ما هم با نوعی سماجت ایشان را پیشتاز گروه خود میکنیم. داستان حفاظت هم داستان جالبی است که روزی باید آن را بنویسم. فقط بدانید که فیلم بادیگارد ابراهیم حاتمیکیا اصلا افسانه نیست! ساعت 15 جلسه شورای اداری شروع میشود. این بار استاندار جلسه را اداره میکند و امام جمعه زاهدان پشت میز شورا کنار رئیسجمهور است. سخنان حمایتآمیزی از رئیسجمهور ایراد میکند که نشانهی خلق خوب امام جمعه است. پیرمردی میانهرو و معتدل که در مسیر نیز با دلسوزی از احوال استان میگوید. حامی دولت است. مولوی عبدالحمید هم در این جلسه سخن میگوید. روحانی معتدل اهل سنت که از حامیان مهم دولت است.
پایانبخش مراسم گزارش نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه، جمعبندی رئیسجمهور و کنفرانس خبری دکتر روحانی است. مستقیما راهی فرودگاه میشویم: حداقل 45 دقیقه تا کنارک و فرودگاه راه است و پس از آن دو ساعت تمام پرواز که البته میتوانست کمتر باشد. طبق برنامه اعلامشده قرار بود ما 40/17 فرودگاه باشیم که همهی هیئت ساعت 20 به فرودگاه آمدند و قرار بود 25/19 به تهران برسیم که ساعت 22 به تهران رسیدیم! اما این مسافت طولانی اگر سخت بود ارزش آن را داشت که عظمت و پهناوری ایران را احساس کنیم و کارهای نکردهای که باید انجام دهیم و بدانیم هر چه قدر کار کنیم کم است و فقط در تهران نمانیم و بدانیم که ایران، تهران نیست: من در سیستان و بلوچستان مردمی دیدم که از هر اصلاحطلبی، اصلاحطلبتر و از هر اصولگرایی، اصولگراتر بودند. اما کنار هم زندگی میکردند و با هم کار میکردند. در شرایطی که داعش روی خط نزاع شیعه و سنی کار میکرد یا دشمنان ایران روی خط اختلاف دولت و سپاه کار میکنند وقتی نوبت به کار میشود واقعا میتوان به ایران؛ این حقیقت تاریخ امید داشت.
وارد هواپیما میشوم؛ وزیر کشور را میبینم که صندلی را خوابانده و خوابیده است. من هم باید بروم تخت بخوابم تا این سردردم خوب شود. یکی از تحملپذیرترین سردردهایی که داشتهام.
منبع: هفتهنامه سازندگی