اکبر منتجبی: کارگزاران سازندگی ایران، مهمترین حزبی بود که تصمیم گرفت در انتخابات مجلس شرکت کرده و لیست بدهد. حتی مجمع روحانیون مبارز که هم عضو برجسته آن نامزد شده بود و هم گفته میشد که آقای سید محمد خاتمی مشوق شرکت در انتخابات و رای دادن است، حاضر نشد مانند کارگزاران تابلوی شرکت در انتخابات را بلند کند و در دست بگیرد. کارگزاران با شرکت در انتخابات دو پیام دریافت کرد. از یک سو چراغ سبزی به حاکمیت نشان داد و برادری خود را برای آنها ثابت کرد و از دیگر سو از سوی طیفی از اصلاح طلبان مورد طعنههای تند و تیز قرار گرفت که این جناح را دوپاره کرده است. ظهر یکی از روزهای اوایل اسفندماه، پس از پیگیریهای ما سیدحسین مرعشی، رئیس کمیته سیاسی حزب تماس گرفت و گفت می خواهم دربارهی انتخابات 98 و دلایل حضور کارگزاران در انتخابات سخن بگویم. قرارمان یک ساعت بعد در دفتر او زیر پل ستارخان بود. جلسه نزدیک به دو ساعت به طول انجامید. او از گذشته گفت و به تحلیل آینده پرداخت. اگرچه آشکارا خسته و آزرده خاطر بود، اما تلاش می کرد چشم انداز روشنی از آینده بدهد: باشد تا سندی برای تاریخ باشد.
به عنوان اولین سئوال، فکر میکنم لازم است بپرسم که کارگزاران سازندگی با چه تحلیلی در انتخابات مجلس شرکت کرد در صورتی که پیشبینی میشد مشارکت مردم پایین است و هم به نظر میرسید نمیتواند تأیید صلاحیت چهرههای شاخص اصلاحطلبان را از شورای نگهبان بگیرد؟
اولین مسئلهای که هنوز برای من در هالهای از ابهام است و قصد دارم طرح موضوع کنم تا شاید بتوانیم با همفکری باقی دوستان از آن فهمی پیدا کنیم این مسئلۀ اساسی انتخابات بود که علیرغم اینکه جمهوری اسلامی و ایران به یک انتخابات پرشور نیاز داشت. شاید بهتر باشد بگویم فرصت انتخابات، یک فرصت فوقالعاده بود که ما در عرصۀ مسائل داخلی و بینالمللیمان با آمدن مردم به صحنۀ انتخابات فضای کشور را تغییر دهیم. اگر انتخابات پرشوری با نرم حدود 65 تا 70 درصد مشارکت مردمی (که قبلاً هم تجربه شده است) در ایران برگزار میشد بهطور یقین شکاف دولت مردم، بیاعتمادی و خستگی که در داخل وجود دارد مرتفع میشد. متأسفانه بیاعتمادی به جایی رسیده است که حتی در مورد موضوعی مانند بیماری کرونا مردم به آمار و ارقام اعتماد ندارند و این بیاعتمادی ممکن است در برخی مقاطع کار دست کشور بدهد. بنابراین چنین مشارکتی علاوه بر اینکه مسائل داخلی را حلوفصل میکرد و بازسازی بسیار خوبی در داخل و فضای سیاسی به وجود میآمد و هم در عرصۀ بینالمللی پشتوانهای بزرگ پیدا میکردیم تا نشان بدهیم تحریمهای آمریکا موفق به خم کردن کمر ما نشده است، در آن صورت بود که مقاومت معنا پیدا میکرد. موضوع این است که نظام جمهوری اسلامی براساس کدام استراتژی چنین فرصت تاریخیای را از دست داد، طوری که قبل و پس از انتخابات هیچ تغییر مهمی در عرصۀ داخلی و خارجی نمیبینیم.
برخی در جناح مقابل معتقدند که تشییع جنازۀ حاج قاسم چنین وضعیتی را ایجاد کرد. انتخابات آماری ثبتی است. آیا این استدلال درست است یا خیر؟
بله حاج قاسم را به عنوان کسی که خدمات مهمی به ایران ارائه داده بود احترام کردند و مردم این موضوع را به حکومت ربطی ندادند.
یعنی علیرغم دلخوریشان در تشییعجنازه شرکت کردند؟
بله، مردم به هر موضوعی در جای خودش به آن میپردازند. تجلیل از خدمتگذاری که در امنیت کشور نقش ایفا کرده و در صحنههای مختلف جنگ با عراق، داعش و... درخشیده و توانسته است شرّی را از منطقه کم بکند، ربطی به این ندارد که معنای حضور مردم این باشد که از همۀ اقدامات حکومت اظهار رضایت کرده باشند. انتخابات آمار ثبتی ارائه میکند و بارها و بارها انتخابات ایران را از بحرانها نجات داده است، اینکه چرا نظام از این فرصت استفاده نکرد جای تعجب دارد. موضوع این است که اگر نظام از این فرصت استفاده میکرد قطعاً مجلس ششم مجددًا شکل نمیگرفت، حداکثر مجلس دهم تکرار میشد. یعنی نیروهای اصولگرای میانهای که آقای لاریجانی آنها را نمایندگی میکرد یا نیروهای اصلاحطلب میانهای که آقای عارف آنها را نمایندگی میکرد، پس مجلس دهم تکرار میشد و اتفاقی فراتر از این رخ نمیداد، اما چرا استراتژی خالصسازی مجلس به قیمت کاهش مشارکت اتفاق افتاد؟
فکر میکنید این موضوع هدفمند بود؟
به نظر من حتماً هدفمند بود. شخص بنده در این انتخابات اقداماتی را پی میگرفت که بعدًا خبرهایش به صورت ناقص بیرون آمد که قصد دارم در اینجا به صورت دقیقتر آنها را عنوان کنم، البته پیش از اینکه وارد این موضوع بشوم باید بگویم گاهی اوقات انتخابها به نقطۀ عطف تبدیل میشود با نگاهی به گذشته میتوان گفت انتخابات مجلس پنجم نقطۀ عطفی به نفع ما شد. یعنی مجلس چهارم با دو سوم افراد اصولگرا (یا جناح راست آن زمان) شکل گرفته بود و پیشبینی این بود که پس از انتخابات مجلس که انتخاباتِ ریاستجمهوری سال 76 آقای ناطق نوری رئیسجمهور شود، یعنی روندی که حدس زده میشد این بود. ولی با شروع فعالیت و به صحنه آمدن کارگزاران انتخابات مجلس پنجم تبدیل به نقطۀ عطفی به نفع ما شد و آن برنامهها متوقف شد و از نظر ما روند سیاست صعودی شد. به این معنا که انتخابات مجلس پنجم نقطۀ عطفی بود که پس از آن به انتخابات دوم خرداد آقای خاتمی و به قول رهبری حماسه رسیدیم، سپس انتخابات شورای اول و مجلس ششم. پس انتخابات مجلس پنجم نقطۀ عطف تعیینکنندهای برای ما بود، در ادامه انتخابات مجلس هفتم دقیقاً نقطۀ عطف معکوس انتخابات مجلس پنجم شد. وقتی در انتخابات مجلس هفتم به هر دلیلی ما نتوانستیم لیست و کاندیدا داشته باشیم و عمدۀ کاندیدای ما ردصلاحیت شده بودند و نتوانستیم روند صعودی خودمان را ادامه بدهیم، شد نقطۀ عطف و ما شروع به انتخابات مجلس هفتم کردیم و نهایتاً باختیم و به سال 84 رسیدیم، انتخابات شورای دوم را باختیم و کشور را به آقای احمدینژاد واگذار کردیم، سپس به انتخابات مجلس هشتم رفتیم و باز هم باختیم و دور دوم احمدینژاد را هم در سال 88 گذراندیم و بحرانهایی به وجود آمد که همۀ ما آن هزینۀ سنگین را پرداخت کردیم و نهایتاً انتخابات مجلس نهم را هم باختیم. در سال 92 انتخابات ریاستجمهوری مجددًا تبدیل به نقطۀ عطفی برای ما شد که اصطلاحاً ما آن را دوران نوسازی اصلاحات یا دوران جدید حیات سیاسی اصلاحطلبان مینامیم. انتخابات 92 را ولو با نیم درصد اختلاف بردیم و پس از آن انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم و خبرگان را هر دو برنده شدیم، ریاستجمهوری دوم آقای روحانی را در سال 96 و انتخابات شوراها را هم بردیم و در حال ادامۀ روند صعودیمان بودیم. اما موضوعی که هم بنده شخصاً و هم کارگزاران به آن توجه داشتیم این است که انتخابات 98 به نقطۀ عطف برگشت در سیاست ایران تبدیل نشود که شد. لذا ما چون قصد داشتیم از این موضوع جلوگیری کنیم که به نقطۀ عطف تبدیل نشود و بتوانیم این روند صعودی را که تا 96 دنبال کرده بودیم در سیاست ایران دنبال کنیم، من همۀ امکانات شخصیام را به کار گرفتم. اما فهمیدیم که استراتژی نظام برگزاری انتخاباتی است که از آن مجلسی خالص و قابل اعتماد در بیاید که در آن زمینه با مشارکت حداکثری ممکن باشد. این استراتژیای بود که نظام انتخاب کرد و اینکه چرا نظام چنین انتخابی کرده است؟ حداکثر اگر مجلس دهم انتخاب میشد چه ضرری برای کشور داشت؟ این موضوعی است که هنوز از نظر ما روشن نیست و فهم روشنی از این موضوع نداریم. ما تمام تلاشمان را کردیم که این اتفاق مثبت برای کشور و نظام بیفتد، اما اساساً هیچ اقبالی نسبت به این مسئله وجود نداشت.
شورای نگهبان هم در همین زمینه میگنجد؟
به نظر من کاملاً، حتی من از روز اول هم گفتم که هیچ اتفاق خاصی در راه نیست، حتی دوستان تا روز آخر هم میگفتند ممکن است آقای مطهری تأیید شود، من تنها کسی بودم که مطلقاً میگفتم هیچ اتفاق مهمی در تأیید صلاحیتهای مرحلۀ بعدی هم نمیافتد و روند همین روند است.
سخنگوی شورای نگهبان هم مصاحبهای داشت و گفت که وظیفۀ ما شور انتخاباتی نیست، که نشان میدهد
چیزی که شما میگویید درست است. اما این که چرا نظام چنین استراتژی را انتخاب کرده بود حتماً دلایل کافی برای آن وجود داشته، اما ما از آن خبر نداریم. به نظر من اصل در این انتخابات بر این بود که مجلسی روی کار بیاید که اکثریت قاطع و بیش از دو سوم (همانی که الان اتفاق افتاده است) مجلس خالصی باشد که در خدمت اهداف و سیاستهای نظام قرار بگیرد. حال این استراتژی منجر به این شده که در شهرستانها گاهی اوقات اصولگرا با اصولگرا رقابت کرده است و یک قوم با قوم دیگری، شهر با شهر دیگری رقابت کرده است، اما وقتی به شهرهای بزرگ سیاسی رسیدیم، میبینیم که با کاهش مشارکت مواجه بودیم، حتماً منافعی برای چنین استراتژیای در نظر پیشبینی شده بوده است.
شما فکر میکنید کاهش مشارکت تأثیرات مهمی خواهد داشت؟
خیر، البته نمیگویم نقشی ندارد، اما از طرف دیگر نقش مثبتی که انتخابات میتوانست هم در عرصۀ داخلی و هم عرصۀ بینالمللی برای ما ایفا کند از بین رفت و از آن استفاده نشد. وگرنه این انتخابات با همین نرم مشارکت هم مشکلی برای نظام سیاسی ایران درست نمیکند. ولی کمکی که میتوانست به بازسازی جایگاه ایران در عرصۀ بینالمللی و خنثی کردن فشارهای ترامپ و دشمنان ایران بکند، آن خاصیت و بهرهبرداری که میشد از انتخابات داشت را به دست نیاوردیم. این روال همان روال موجود است و از این جهت ضربهای متوجه نظام نمیشود، اما فواید هم حاصل نخواهد شد.
هما نطور که به نقطۀ عطف این طرف اشاره میکنید، آن طرف هم نقطۀ عطفی وجود دارد که میگویند از سال 92 به این طرف سیر نزولی داشتند و موضوع دگرگون شده است.
بله، الان عکس نقطۀ عطف ما اتفاق افتاده است و آنها دنبال این هستند که انتخاباتی که الان تبدیل به نقطۀ عطفشان شده است در روند خودشان صعودی کنند که بهطور طبیعی برای ما نزولی خواهد بود.
منظورم این است که ممکن است این نظام نباشد و جریان سیاسی سبب این موضوع بشود، آیا میشود آن را تفکیک کرد یا خیر؟
خیر، جریان سیاسی طرف ما نیست.
پس موضوع نظام است؟
بله، ببینید در دوران جبهۀ اصلاحات دو راهبرد وجود داشت، البته پیش از راهبردها باید به زمینۀ اجتماعی بپردازیم، در عرصۀ اجتماعی و سیاسی از سال 96 به این طرف اتفاقاتی افتاد، تا سال 96 روند ما صعودی بوده که شاهد عینی و ثبتی آن وجود دارد؛ در انتخابات 94 مجلس تهران که شاخص مهمی بود و ما 30 کرسی را گرفتیم، نفر سیام ما از رأی نفر اول آنها 40 هزار تا بالاتر بود. یعنی رأی آقای هاشمزایی از رأی آقای حداد عادل 40 هزار رأی بالاتر بود. در انتخابات 96 در شورای شهر تهران، کفِ رأی ما از سقف رأی آنها که آقای چمران بود 400 هزار رأی بالاتر بود، پس تا سال 96 روند ما کاملاً صعودی بوده است. از آن سال 96 به بعد چند اتفاق رخ داده است که این اتفاقات را باید به عنوان بسترهایی که ما را به این نقطه رسانده است شناخت، اولین اشکال متوجه دولت است، یعنی دولت دوم آقای دکتر روحانی هم به لحاظ پیامهای سیاسیای که از دولت، چینش کابینه و کمرنگشدن غیرقابل پیشبینی موقعیت آقای جهانگیری در دولت پیش آمد، چون آقای جهانگیری در دور اول که معاون اول آقای روحانی شدند اساساً در سبد رأی آقای روحانی آوردۀ مهمی نداشت، غیر از کلیات اصلاحطلبی، جریان آقایان هاشمی که حامی آقای روحانی بود و جریان خاتمی و اصلاحطلبان آقای جهانگیری را به عنوان نقطۀ مشترک دانست. در دور دوم انتخابات، اما آقای جهانگیری ایثارگرانه و پرحجم به نفع آقای روحانی به میدان آمده بود و در اینجا خودش آوردۀ شخصی داشت، اما علیرغم اینکه این آورده به سرمایۀ آقای جهانگیری سرمایه شده بود، ایشان در دولت از روز اول در تشکیل کابینه کنار گذاشته شد و یک پیام چرخش به سمت اصولگرایی در سیاستهای آقای روحانی ظاهر شد، دوم اینکه اقداماتی که میتوانست منجر به افزایش خدمت و کارآیی بشود رنگ باخت.
میتوانید مثال بزنید؟
در چیدن استانداران، فرمانداران، ترکیب وزرا و تحرک دولت. سومین نکته که برخلاف دولت اول اتفاق افتاد؛ در دولت اول آقای روحانی موفق به جلب حمایت رهبری برای مهمترین پروژۀ دولتشان که برجام بود، شد. اما در دور دوم کاملاً محسوس بود که نتوانسته است حمایت رهبری را جلب کند و رهبری هم قانع نیستند. پس اینجا هم حمایت رهبری تا حدی از دست داده شد، هم حمایت جبهۀ رأیدهندگان و هم حمایت سیاسیون.
ضمن اینکه مردم هم حمایتی نمیکردند.
ضمن اینکه مشکلات اقتصادی و فشارهایی که روی مردم بود سنگینی میکرد. جبهۀ ما در مجموع از نوع کارکرد دولت دوم آقای روحانی خیلی لطمه خورد، در آستانۀ انتخابات اتفاقاتی که در تشکیل دولت افتاد دقیقاً در دی ماه سال 96 یعنی 8 ماه بعد از انتخابات، اعتراضاتی که در سطح ایران اتفاق افتاد کمر ما و دولت را با هم شکست. این ضربۀ بزرگی بود و اساساً یکی از مسائلی که ترامپ را تحریک کرد که چند ماه بعد از این حادثه در اردیبهشت سال بعد ترامپ از برجام خارج شود، علامتی بود که از شهرها و خیابانهای ایران گرفته بود. با خروج ترامپ از برجام، مهمترین برگ دولت هم سوخت و واقعاً دولت طی یک سالی هم که زمان گرفت و سعی کرد کار با اروپا را طراحی کند، تقریباً مشخص شد که شرایط عمومی امریکا در دنیا طوریست که اساساً اگر به تنهایی آمریکاییها علیه کشوری به صحنه بیایند نه اروپا کاری میکند، نه چین و نه روسیه. این خیلی تجربۀ تلخی شد و فشارهای سنگینی را به اقتصاد ایران و معیشت مردم وارد کرد؛ جهش قیمت ارز و به دنبال آن افزایش قیمت کالاها، کاهش و منفی شدن رشد اقتصادی ایران، تورم حدود 40 درصد و... مزید بر علت شد. در ادامۀ کار اقدام عجیبی که دولت در سال جاری انجام داد، ماجرای بنزین بود که میتوان آن را از شاهکارهای دکتر روحانی تلقی کرد که در ایجاد نارضایتی و عصبانیت برای مردم حرف آخر را زد و علاوه بر اصل تصمیم نحوۀ اجرا، عدم تمهید و مقدمات اجرایی، عدم آمادگی مدیریت استانی و شهرستانی برای مهار اعتراضات از دست رفتن جان برخی مردم در این حوادث نهایتاً منجر به حوادث آبانماه شد. بنابراین حوادث آبانماه هم تتمۀ اعتبار دولت را هم از بین برد و مردم را کاملاً به موضع انتقاد، عصبانیت و تقابل وارد کرد.
فکر میکنید آقای روحانی عامل اصلی موضوع هستند؟
به نظرم آقای دکتر روحانی، دولتشان و تیمی که دولت دوم آقای روحانی را آرنج کرد و کارهای کشور را پیگیری میکردند، مجموعهای از برنامهها و راهکارها را طوری جلو بردند که هم به اعتبار آقای دکتر روحانی لطمه زدند و هم به اعتبار اصلاحطلبان. زیباترین جملهای که من دیدم، علیرغم اینکه گاهی اوقات آقای زیباکلام حرفهای متفاوت و متناقضی میزند، یک جملۀ آقای زیباکلام به دل من نشست، گفتند آقای دکتر روحانی شما کاری کردید که مردم صندوق رأی را راهحل مسائل کشور نمیدانند. یعنی از رأی دادن منصرف شدند و این در شهرهای بزرگ و سیاسی ایران کاملاً حرف دقیق، جدی و پرمعنایی است. این یک بخش دولت است و بخش دوم که ما لطمه خوردیم از مجلس است. در مجلس دهم واقعیت این بود که نه فراکسیون امید (که ما اصلاحطلبان میتوانستیم تشکیل دهیم) و نه آقای لاریجانی که نمایندۀ اصولگرایان میانهرو بود و در انتخابات هم با آقای دکتر روحانی همراهی کرده بود، هیچکدام در مجلس دهم اکثریت نداشتیم. استراتژیای که میتوانست در مجلس دهم موفق باشد، استراتژی وحدت اصلاحطلبان (به رهبری آقای عارف) و اصولگرایان میانهرو (به رهبری آقای لاریجانی) بود. این استراتژی مهم و مفید که میتوانست روی شاخصهای سیاسی ایران ازجمله انتخابات مجلس یازدهم اثر اساسی بگذارد، فدای رقابتهای شخصی آقای لاریجانی و آقای عارف بر سر ریاست مجلس شد. بنابراین این موضوع در مجلس ششم بنیان مسئله شد. لازم است در اینجا چند نکتۀ تاریخی را عنوان کنم؛ شبی که فردای آن انتخابات هیأت رئیسه بود به آقای دکتر عارف گفتم پیشنهاد آقای علی لاریجانی مبنی بر رأی استمزاجی در مجلس که هر کدام از شماها بیشتر رأی داشتید برای کاندید ریاست بمانند و نفر بعدی یا رئیس مرکز پژوهشها بشود یا نایبرئیس پیشنهاد خوبی است. آقای عارف گفتند که خیر، من در هر شرایطی کاندید ریاست هستم. طرف دیگر قضیه ملاقات من با آقای لاریجانی پیش از رأیگیریها بود. به آقای لاریجانی گفتم توصیۀ ما تفاهم شما با آقای عارف است، اما خاطرتان باشد اگر به هر دلیلی شما و دکتر عارف با هم تفاهم نکنید، نمیتوانیم پشت سر شما قرار بگیریم، بلکه وحدت درون اصلاحات ایجاب میکند که پشت سر آقای عارف باشیم. آقای دکتر لاریجانی بهقدری از این حرف حساب و بسیار منطقی من رنجید که طی 4 سال اخیر ما بههیچوجه همدیگر را ندیدیم. پس یک استراتژی ملی (به معنای منفعت کشور و نظام) در نظر داشتیم که آن را به تاکتیکی بسیار کمارزش تبدیل کردیم. یعنی حتی اگر این دو با هم توافق کرده بودند که ریاست مجلس یک سال در میان جابهجا بشود امروز شخص آقای عارف و جریانِ آقای عارف حذف نمیشد، همچنین شخصِ آقای لاریجانی و جریانِ آقای لاریجانی هم حذف نمیشد. یعنی وقتی ما و هم طرف آقای لاریجانی استراتژی را در پای رقابت شخصی بر سر ریاست مجلس قربانی کردیم و هیچکدام متوجه موضوع نبودیم، دو طرف حذف شدند.
اگر تفاهم میکردید در انتخابات چه اتفاقی رخ میداد؟
اگر این تفاهم اتفاق افتاده بود هیچوقت آقای لاریجانی در مجلس نیازمند به جبهۀ پایداری نمیشد و هیچوقت جبهۀ پایداری در مجلس تأثیرگذار نبود. هیچگاه از مجلس رأی به این سنگینی به آقای دهقان در شورای نگهبان و آقای کدخدایی درنمیآمد و حتماً از مجلس طرحها و لوایحی بیرون میآمد که میتوانست به کمک دولت بیاید. زمانی که مجلس شکل گرفته بود و هنوز افتتاح نشده بود، با آقای روحانی به کرمان میرفتیم و ایشان در هواپیما از من سئوال کردند: «مرعشی نظرت راجع به مجلس چیست؟» گفتم: «این مجلس یک برنده دارد و آن هم شخصِ شما هستید، اگر مدیریتتان را اعمال کنید، چون اینها دو گروهاند که هیچکدام اکثریت نیستند، ما دولت به هر طرف که گرایش پیدا کند آن گروه اکثریت خواهد شد.» اینکه ائتلاف آقایان لاریجانی و عارف را که میتوانست مجلس را هدایت کند از دست دادیم، از آن سئوال از رئیسجمهور با 196 رأی درآمد، یعنی رأی منفی به رئیسجمهور. یعنی کارهای عجیبی اتفاق افتاد، اگر انسجام لازم در مجلس وجود داشت حتماً میتوانست جلوی حوادث آبان و اتفاقاتی که در بنزین افتاد را بگیرد، حتماً میتوانست درخشانتر عمل کند و روی مسائل اقتصادی نظر بدهد. مجلس میتوانست کارهای مهمی انجام بدهد، اما در این مسیر افتاد که هیچ گروهی اکثریت نبود، وقتی مجلس بلاتکلیف و با سه فراکسیون ضعیف شد آن هم به جایی اینکه تبدیل به یک فراکسیون اکثریت و یک اقلیت بشود، فراکسیون اکثریت در مجلس شکل نگرفت.
ضلع سومی که از آن ضربه خوردید چه بود؟
مسئلۀ سوم درواقع شهرداریها و شورای شهر است. در شهرداریها و شورای شهر جبهۀ پیروز اعم از آقایان خاتمی، عارف، کرباسچی، امینزاده، بنده و شورای عالی اصلاحات، نهاد عالی که در جلسات با حضور آقای خاتمی اجرا میشود و... حضور داشتند. شورای شهر ما بههیچوجه بد نبود، بلکه بسیار خوب بود. زیرا شورای شهر، شورایی است که حتماً به تصمیمات جبهۀ اصلاحات عمل کند. ما 21 نفر عضو شورای شهر داشتیم که یک فرد غیرحزبی در آنها نبوده است و این 21 نفر هم به لحاظ ترتیب تخصصی، هم به لحاظ جوانبودن و هم به لحاظ جسور بودن بسیار بچههای خوبی بودند. اگر از شورای شهر ضعف بیرون آمد، علت این بود که جبهۀ اصلاحات این شورای شهر را مدیریت نکرد یا درست مدیریت نکرد. ما حتماً باید جانشین آقای قالیباف را کسی میگذاشتیم که امروز کاندیدای ریاستجمهوری باشد، یعنی ما باید از این فرصت بسیار تاریخی استفاده میکردیم و کسی را در تهران روی کار میآوردیم که بتواند بدرخشد.
برخی افراد معتقد بودند فردی مثل آقای جهانگیری میتوانست شهردار تهران شود...
مجموعۀ این سه اتفاقات یعنی ضعفهای آقای روحانی و دولت، فشارهای اقتصادی ناشی از تشدید تحریمهای ترامپ، بیتدبیریهایی مانند بنزین و حوادث آبان، از دست رفتن تعدادی جوان بیگناه تا ضعفهای استراتژی ما در مجلس تا جایی که مجلس تبدیل به سه فراکسیون ضعیف تبدیل شد و یا ادامۀ آن در شورای شهر و شهرداریها، اجماعی را پدید آورد که نمیخواهم بگویم در بین مردم اتفاق افتاد، زیرا وقتی میگوییم مردم هر کسی از زاویۀ جناح خودش میگوید، پس اجماعی را در بدنۀ اجتماعی اصلاحطلبان و حوزۀ رأی اصلاحطلبان به وجود آورد که در انتخابات نباید شرکت کرد.
درواقع همان جمله که صندوق رأی کارا نیست؟
بله. بههرترتیب اجماع حاصل شد و این فضای اجتماعی سیاسیون و احزاب ما را هم تحتتأثیر قرار داد و دو استراتژی از بین اصلاحطلبان بیرون آمد؛ یکی اینکه مردم چون نمیآیند نباید در انتخابات شرکت کنیم و استراتژی دوم که احزابی مانند اتحاد، توسعه و اقمارشان از آن حمایت میکردند و تقریباً هم آقای خاتمی به این تفکر گرایش داشت و این طرف برخی احزاب ازجمله کارگزاران بودند، البته در کارگزاران هم اختلافنظر کاملاً جدی بود و رأی افراد در شورای مرکزی حزب نزدیک بود افرادی میگفتند نباید شرکت کنیم و افرادی میگفتند که باید در انتخابات شرکت کنیم، اما استراتژی غالب در کارگزاران این شد که ما نمیتوانیم به دلیل اینکه فضای اجتماعی طوری است که مردم حضور پیدا نمیکنند، ما هم به عنوان گروههای سیاسی از صحنه کنار بکشیم و ما معتقد شدیم که باید در انتخابات حاضر باشیم و لیست بدهیم.
در رابطه با این استدلال بیشتر توضیح بدهید.
استدلال ما سه بخش داشت: یک بخش این بود که ما سوار یک کشتی به نام جمهوری اسلامی ایران هستیم، این کشتی در حال حاضر در تلاطم بسیار سنگین بینالمللی قرار دارد. امروز سیاستمدار ملیای وجود ندارد که متوجه نباشد حضور پررنگ مردم در انتخابات چه عواید و فوایدی برای کشور در عرصۀ بینالمللی به وجود خواهد آورد.
درواقع به تقویت مشروعیت ملی میانجامد...
بله. به هر حال این حکومت با تمام انتقاداتی که به آن داریم امروز تنها نهاد مستقر در ایران است که میتواند از منافع کشور حمایت کند. چرا افرادی مانند اردشیر زاهدی از تصمیمات جمهوری اسلامی در کلان حمایت میکنند؟ چرا آقای دولتآبادی از سردار سلیمانی حمایت میکند؟ زیرا اینها افراد ملی هستند و میفهمند که امروز در عرصۀ منطقهای و بینالمللی در مقابلِ اتحادِ بین عربستان، اسرائیل و آمریکا با محوریت ترامپ چه اتفاقی در حال رخ دادن است. ما به عنوان حزب کارگزاران حتماً فهممان از صحنۀ بینالمللی ایران این بود که علیرغم تمام رنجشهایی که از نظام داریم، هرچه انتخابات پررنگتر باشد پشتوانه بینالمللیمان بیشتر تقویت خواهد شد. دوم اینکه اگر به سیاست علاقه ندارید... ممکن بود در حزب یا جبهۀ اصلاحات به تحریم برسیم، معتقد بودیم که سه راهحل وجود دارد: 1عدم حضور فعال؛ رسماً بگوییم به چه علت نمیآییم، 2 حضور فعال یا 3 حضور منفعل که میگفتیم مورد سوم از همه بدتر است، اما سومی انتخاب شد. یعنی شخصیتهایمان در موقعیتی نبودند...
حضور منفعل یعنی لیست بدهیم، اما عملاً اتفاقی نیفتد؟
فرض کنید که میگویید من در انتخابات شرکت میکنم، اما لیست نمیدهم. یعنی به لیست رقیب رأی میدهید؟! اگر قرار است به هزار و یک دلیل در انتخابات شرکت کنید، خب بگویید شرکت نمیکنید. بگویید که این دوره ما در انتخابات شرکت نمیکنیم که به آن میگوییم عدم شرکتِ فعال، میتوان گفت و مسئولیت آن را پذیرفت. اگر میگویید شرکت میکنید که یک لیست 10 تا 30 نفره متناسب با اینکه نیرو داریم یا خیر میدهیم، شرکت میکنیم و فعال میشویم. بدترین حالت این است که بگوییم شرکت میکنیم، اما لیست نداریم و هر کس به هر کسی که تمایل داشت رأی بدهد. تبدیل میشود به چیزی که عملاً اتفاق افتاد.
شورای عالی هم دقیقاً به همین صورت عمل کرد که لیست نمیدهیم و هر کسی میخواهد شرکت کند.
بله که دقیقاً مصداق حضور منفعلانه است. وقتی چنین بحثی در حزب اتفاق افتاد، روال به این صورت پیش رفت که کمیتۀ سیاسی با دادن لیست مخالفت کرد، بحث را به شورای مرکزی بردیم و اگر آن روز رأی میگرفتیم ممکن بود که شورای مرکزی هم رأی به عدم مشارکت بدهد. شورای مرکزی موضوع را به کمیتۀ انتخابات برگرداند و قرار شد که کمیتۀ انتخابات بررسی کند که اگر در بین تأییدصلاحیتشدهها شخصیتهای معتبری وجود داشتند که قابل دفاع هستند و کارگزاران میتواند مسئولیت آنها را بپذیرد، آن لیست را بیاورند. وقتی این لیست آماده شد، مجدداً در کمیتۀ شورای مرکزی مطرح شد، شورای مرکزی به کمیتۀ سیاسی محول کرد و نهایتاً کمیتۀ سیاسی رأی به اعلام لیست کرد. البته آن زمان قرار بود 20 تا 25 نفر در لیست قرار بگیرند، اما بهتدریج افراد مورداعتماد افزایش پیدا کردند و تبدیل به لیست 30 نفره شد. من پیش از آن هم گفته بودم که اگر این لیست رأی بیاورد و موفقیتی حاصل شود، موفقیت اصلاحات است و اگر شکست بخورد، شکست کارگزاران است. الان که نتایج انتخابات درآمده است، ما مسئولیت شکست را میپذیریم. زیرا پایگاه اجتماعی ما بهقدری فاصله داشت که حتی بدنۀ حزبمان هم پیام کارگزاران را جدی نگرفت تا در انتخابات شرکت کند. امروز تشخیص من این است که حتی اگر جبهۀ اصلاحات در کل هم لیستی را میداد و آقای خاتمی هم به عنوان رهبر اصلاحات حمایت میکرد، تغییر عمدهای در ترکیب آراء به وجود نمیآمد و ممکن بود 60 هزار رأی آقای انصاری تبدیل به 100 هزار رأی بشود و اتفاق بیشتری نمیافتاد. بدنۀ اجتماعی و جبهۀ ما در این انتخابات کاملاً غایب بود.
شما این را قبل از انتخابات نمیدانستید؟
این موضوع کاملاً روشن بود، اما تصور میکردیم که میتوانیم روی آن اثر مثبتی بگذاریم که مطلقاً موفق به این کار نشدیم.
این شرایط دلیل دارد، زیرا گفتید در انتخابات شرکت کردیم که به نظام مشروعیت بدهیم، خب این مشروعیت امری دو طرفه است، شما چه چیزی دریافت میکنید که به آن مشروعیت میدهید؟
همانطور که عرض کردم استراتژی حاکمیت اصلاً این نبود که با افزایش مشارکت مشروعیت خود را افزایش دهد، زیرا به مجلسی حداکثری و خالص فکر میکرد تا به انتخاباتی پرشور.
خب شما این پیام را قبل از انتخابات گرفته بودید؟
بله.
یعنی فکر میکردید اگر جبهۀ اصلاحات همگی پشت هم قرار بگیرند یا کارگزاران لیست بدهد ممکن است اتفاقی رخ بدهد؟
از ابتدا من گفته بودم که ما با فرض اینکه شکست میخوریم وارد انتخابات میشویم.
موضوعی که در جامعه وجود دارد این است که میگویند، کارگزاران این پیام را داد که ما همچنان در کنار حاکمیت هستیم، آیا توجه شما به این موضوع هم بود؟
خیر، خیلی به این مسئله توجه نداشتیم بلکه فکر میکردیم به عنوان یک کنشگر سیاسی نمیتوانیم در صحنهای که نقطۀ عطفی به ضرر جبهۀ اصلاحات در حال شکلگیری است بیتفاوت باشیم و باید تلاش کنیم آن نقطۀ عطف را برهم بزنیم. ولی رنجش و نارضایتی در جبهۀ ما، پشتیبانان مردمیمان، پایگاه نفوذ و جبهۀ حوزۀ رأیمان بهقدری سنگین بود که نتوانستیم کوچکترین اثری روی این حوزه بگذاریم.
آیا از نگاه حاکمیت فکر میکنید جبهۀ اصلاحات را نجات دادید و توانستید برایش کاری کنید؟
خیر، البته بستگی دارد که ببینیم هدف نظام ازاین انتخابات چه بود؟ شاید برای اولین بار است که گردانندگان اصلی صحنۀ سیاسی در درون نظام موفق شدند امری را به نتیجه برسانند.
آیا با کاهش مشارکت موفق به این اتفاق شدند؟
درواقع روی حرف خودشان ایستادند و مشارکت کم را پذیرفتند، اما مجلسی که دلشان میخواست را شکل دادند.
فکر میکنید این روند ادامهدار است؟
در حال حاضر چند مسئله هست که باید به آنها توجه داشته باشیم: اولاً از نظر من جبهۀ اصلاحات بهطور عام و حتی کارگزاران و احزاب دیگری که در انتخابات شرکت کردند، نمیتوانند روی آیندۀ فعالیت سیاسی خودشان حساب کنند.
در حوزۀ عمومی؟
هم در حوزۀ حکومت و هم در حوزۀ مردمی.
کارگزاران که برادریاش را ثابت کرد؟
درواقع پیروزی بزرگی که اصولگرایانِ جدید یعنی نواصولگرایان که دیگر هیچ خبری از آقایان ناطق، باهنر و لاریجانی در آنها نیست کسب کردند. پیروزیای نیست که آنها کسی را به عنوان همکار، شریک یا رقیب خودشان در عرصۀ سیاسی قبول کنند، یعنی این نقطۀ عطفی شد که اگر بتوانند با همین فرمانی که حرکت را شروع کردند ادامه بدهند، ریاستجمهوری را قطعی میگیرند، ولو اینکه کاندید ریاستجمهوریشان رقیبی نداشته باشد و کار اصلاحطلبان که الان همه معتقدند باید در انتخابات ریاستجمهوری آینده شرکت کند بسیار سخت خواهد بود و اصلاً کار سادهای نیست. براساس پیشبینیای که من دارم اینها هم ریاستجمهوری را خواهند گرفت، هم شوراها و هم مجلس آینده را و تا 4 سال آینده روی این موج هستند. پس از نظر من این انتخابات بیش از انتخابات مجلس هفتم اصلاحطلبان را در محاق میبرد، حتی کارگزاران که در انتخابات شرکت کرده است و احزابی مانند ندا، حزب اسلامی کار و دیگر احزابی که مشارکت کردند. پس از لحاظ حکومت بیش از انتخابات مجلس هفتم اصلاحطلبان در محاق خواهند رفت و از جهت مردم هم که مسئله روشن است.
هیچ چشمانداز روشنی وجود ندارد؟
در جبهه ما چنین چشماندازی وجود ندارد. در طرف مقابل نواصولگرایانی که اکثریت قاطع مجلس را به رهبری آقای قالیباف در اختیار دارند، در معرض دو امتحان بزرگ هستند: اولین امتحان بزرگ آنها این 90 درصد ، است که آیا این مجلس یازدهم با حدود 85 یعنی فراکسیون مطلقاً رقیب نخواهد داشت. یعنی هیچ فراکسیونی از اصلاحطلبان در آنجا نخواهد بود و هیچ فراکسیونی از مستقلین هم وجود نخواهد داشت.
یعنی تبدیل به مجلس هفتم خواهد شد؟
خیلی از مجلس هفتم پررنگتر، اصلاً در تاریخ مجالس ایران بیسابقه است و حتی از مجلس چهارم هم خیلی پررنگتر است. اولین مطلبی که در معرض آزمون قرار دارد این است که آیا این مجلس با این اکثریت قاطع، آیا حاکمیت یگانهای که سالهاست عدهای در نظام آرزوی آن را دارند محقق میکند یا مجدداً از درون آن اختلاف بیرون میآید. این اولین مسئله و آزمون است، مسئلۀ دوم مردم هستند؛ این مجلس با پشتوانههای قویای که در حاکمیت دارد باید ببینیم کدامیک از دو مسیر را انتخاب میکند، دو مسیر بیشتر مطرح نیست، مسیر اول مسیری عقلایی است که اینها الان که حاکم شدند به سمت این بروند که مسائلشان را با دنیا حل کنند، حداقل در حدی که صادرات نفت شروع شود و پول آن به شرکت برگردد. اگر در این مسیر قرار بگیرند، با توجه به افزایشی که قیمت دلار دارد، حتی اگر روی دلار 15 هزار تومان هم حساب کنیم، نزدیک به دو برابر حجم کل بودجۀ کشور درآمد نصیب دولت و حکومت میشود و 40 درصد حقوق ، بهراحتی میتوان در این صورت 30 بازنشستگان را افزایش داد و این پول را برای رفاه هزینه کرد که اگر دوستان در این مسیر قرار بگیرند، اصلاحطلبان هیچ حرفی در آیندۀ سیاسی ایران نخواهند داشت، چون هرچند آنها نمیتوانند مسئلۀ توسعه را مدیریت کنند، اما حداقل میتوانند رفاه را تأمین کنند و آبی زیر پوست مردم میرود، نانی سر سفرۀ مردم گذاشته میشود و نهایتاً رضایت مردم حاصل میشود و ما به حاشیۀ سیاست میرویم، اما این کار رقبای ما را به موضع تقویت پایگاه اجتماعی خواهد برد.
یعنی فکر میکنید اگر اینها مشکلات مردم را حل کنند پایگاه بهتری پیدا خواهند کرد؟
بله، پایگاه بهتری پیدا میکنند، اما ما راضی هستیم که آنها مشکلات مردم را حل کنند. مسیر دومی که ممکن است در آن قرار بگیرند، ادامۀ همین جهانستیزی و مخالفت با تنشزدایی است یعنی ادامۀ همین سیاستهایی که تاکنون به نظرشان بسیار خوب بوده است. اما با دنبال کردن این سیاستها فشارهای اقتصادی تشدید خواهد شد و با تشدید فشارهای اقتصادی، احتمال بروز حوادثی که همۀ ما را زمینگیر کند بسیار تقویت خواهد شد. پس از نظر من آیندۀ سیاسی برای جبهۀ اصلاحات، حتی برای احزابی مانند کارگزاران که در انتخابات شرکت کردند، فوقالعاده فضایی گشوده نخواهد شد.
این چشمانداز تا چه زمانی ادامهدار خواهد بود؟
تا زمانی که تکلیف آنها با مردم روشن شود، اولین مسئله جبهۀ پیروز حفظ یا عدم انسجام است، یعنی تقسیم بر دو شدن یا متحد ماندنشان است و مسیر تنشزدایی، حلوفصل مسائل با دنیا، راه افتادن صادرات نفت و تغذیۀ پول نفت برای رفاه یا ایستادن روی سیاستهای انقلابی و تشدید فشارهای بینالمللی است. نکتۀ بعدی هم مسئلۀ دولت است. یعنی درواقع فشارهای سنگینی از ناحیۀ مجلس متوجه دولت خواهد شد. به نظرم آقای دکتر روحانی کاملاً در محاصره است، اینکه مصلحت آقای دکتر روحانی باشد که زودهنگام کنارهگیری کند یا اصلاً نظام این را میپذیرد که آقای روحانی زودتر کنارهگیری کند و دولتی هماهنگ با مجلس تشکیل شود یا خیر ...
آیا توصیۀ شما این است؟
خیر، من هیچ توصیهای ندارم و واقعاً نمیدانم کدام روند به نفع کشور است، اما در حال حاضر تصورم این است که جناح پیروز سعی میکند از یک سال باقیمانده حداکثر استفاده را برای بیآبرو کردن آقای دکتر روحانی و امثال ما بکند و بعد در شرایطی که همهچیز را علیه ما بسیج کردند وارد انتخابات ریاستجمهوری شود.
منبع: سالنامه سازندگی